loading...
بسیج
بسیجی بازدید : 665 یکشنبه 04 دی 1390 نظرات (0)

شعرانقلاب اسلامي تا رسيدن به نقطه اي كه در خور منزلت آن است، نظير تولد همه پديده هاي اجتماعي فرهنگي ديگر، فراز و نشيب هاي بسياري را از سرگذرانده و دورنمايه ها در معاني وتركيب هاي لفظي اين شعر در تبديل تحول بوده است. جستار عميق در هركدام از اين دستمايه ها، فرصت هاي جداگانه و بازتري از حد يك مقاله را مي طلبد. آنچه ما بر خودفرض كرده ايم، كه در حد بضاعت اندك خود سخني را تقديم علاقه مندان كنيم، بررسي نمودهايي از يك نوع ساختار شكني كه در شعر انقلاب اسلامي به عنوان بخشي از ادبيان پايداري اين مرز و بوم ظهور كرده است؛ يعني تلفيق حماسه و عرفان.شعر حماسي، يعني برجسته ترين نوع غير ستيزي و دفع غير خودي با آفرينش هنري مضمون و گزينش كلمات و تركيبات سازگار با مفهوم حماسه. و عرفان به معناي لطافت روح و كاستن از غلظت ها و گستردگي ضمير آدمي در مقابل پذيرش ديگران تا مرزهاي گذشت از خود وكنكاش در درون براي زدودن بيگانگي هاست.
حماسه بعنوان بسيج قوا براي رويارويي پيرامون است و عرفان به معناي به كار بستن همه سرمايه و استعدادها براي شكستن موانع در درون. لطافت روح ايراني درآيينه ذوق ادبي و همچنين زندگي واقعي اش هم اورا به بلنداي عروج عرفاني پرواز داد و هم در فراز و نشيب هاي دشمني هاي تاريخ و شكست ها و پيروزي ها، زبان او را گشود و شكوهمندترين ادبيات حماسي را خلق كرد.
انقلاب اسلامي براي فرهنگ ما بستري را فراهم كرد تا اين دونوع ادبي، يعني حماسه وعرفان با يكديگر ممزوج و ساختار جديدي كه تا قبل ازآن نمايه اي نداشت تولد يابد و به گستردگي روزافزوني كه زيبننده اين ملت و فرهنگ بزرگ آن است بيانجامد.
در شعر انقلاب اسلامي، شاعر دور از مردم خويش و حوادث روزگارش، در گوشه بيغوله اي و يا كاخي، كه با هزاران فرسنگ فاصله از مردمش بگويد و بسرايد. بلكه همه چيزرا، حتي عرفان را، كه سرگذشت درون خويش باخداست، براي مردم خود مي خواهند.
در اين مقاله سعي شده است اين درونمايه ها و تركيبات لفظي در حد بضاعت نگارنده، با ارائه شواهد، تحليل شود و ساختار جديد يعني تلفيق حماسه وعرفان در ادبيات پايداري مورد دقت قرارگيرد. البته نگارش مقاله دراين موضوع چون گرفتن كفي آب ازدريا بزرگ است.

درشعرانقلاب اسلامي، به عنوان بخشي از ادبيات پايداري ملت ايران، ازآفرينش فضاهاي ذهني و خيالي كه شاعران عرفاني گوي آفريده بودند، بهره برده و خود نيز سعي كرده اند به ابداع و نوآوريهايي دست يابند.
چنين كاري اگر بخواهد با موفقيت همراه شود نيازمند لوازمي است؛ كه خيال انگيزي ضروري ترين آنهاست. دركنارهمين حس قوي است كه به شاعر قدرت آفرينش مي بخشد و ساختمان بسيار زيبايي از واژگان پديد مي آورد كه گاه تاحد((رستاخيزكلمات))مرزها و محدوديت ها را مي شكند و تحول مي آفريند. هرچه اين توان بيشتر، تحول چشمگيرتراست. خلق مضمون و ساختمان تركيب نيز وجود همين جوهردرقريحه شاعر را مي طلبد.
به عنوان مثال،كمتر شاعري درپهنه ادب فارسي است، كه ازآغاز پيدايش شعر تاكنون، بامضمون فطري والهي عشق، شعرخويش راطراوت نبخشد و دراين راه تجربه اي نكرده باشد.
اما باوجود ساليان ممتد و طولاني كه ذهن خيال انديش و نكته سنج شاعران در هرطبقه اي پيرامون اين مضمون وشرح آن، باريك انديشي و تركيب سازي نموده اند، هنوز تازگي وشورانگيزي در بستر تركيبات جديد از اين كلمه در سلسله شاعران ادامه دارد. هر تركيب نيز ديدگاه جديد در ذهن مخاطب مي آفريند. ديدگاهي كه متاثر از ذهن شاعر و عميق وجود اوست كه در قالب كلمات تبلور مي يابد. از جمله اين تركيبات نظير:
تندرعشق(1)، باده شبگير عشق و پيرعشق(2)، تدبيرعشق(3)، شرق عشق(4)، هماي عشق(5)، معبدعشق(6)
وهمچنين تركيب هايي ديگر نظير:
شراب عشق، خواب عشق، آفتاب عشق، اضطراب عشق، عقاب عشق، نم نم باران عشق، قصه عشق، مست عشق، دارعشق، فرهادعشق، ناي عشق، ماجراي عشق، كافرعشق، تصويرعشق.
اگرمجموعه آثار پديد آمده در حوزه ادبيات پايداري را در برهه زماني هشت سال دفاع مقدس در دوران انقلاب اسلامي به نقد و تحليل از جهت معنا و مضامين پرداخته شده در شعر شاعران بگذاريم، موضوعاتي كه بيشتراز همه عناوين چشمگيرتراست عبارتنداز: عرفان، حماسه وعشق كه در آميزه اي از مهر و قهر يالطف و خشم مي توان آن راخلاصه كرد. وجود اين عناصردر مضامين شعر انقلاب و به خصوص دوران دفاع مقدس به خاطر تاثيري است كه شاعر از شعارهاي برآمده در دوران طولاني مبارزه آگاهانه و مردمي به رهبري امام راحل(ره) درعين غربت وتنهايي، دراين جهان واپس گرا ، به ارمغان گرفته است. همان گونه كه شهيدان اين دوران در اوج صفاي باطن به خون مي غلتيدند، حس غريب غربت رانيز درجاي خويش مي يافتند و در چهره خود به صاحبان ديده، كه از جمله آنان شاعران متعهد اين دوران اند، منتقل مي كردند. نگاه به شهيد غلتان در خون، به شاعرحس حماسه و ديدار چهره غريبانه اما دل ومصفا و پيوسته شهيد به معشوق خود، توان سيردرعالم معنا ورجعت به عالم درون وپرورش معاني عرفاني را مي دهد.
دربحران اين حماسه چه موج اندرون غلطان وطلب درغلطان كنم
اين داستان به سر نه به تنها برم شرحش زقول ملت ايران كنم
ازقطره قطره خون شهيدان حق گنج سخن زلولو ومرجان كنم
.........................................
بارشحه قلم نه به تشريف خون پردشت راازلاله و ريحان كنم
گرسرشكست ازقلم از خون پاك رنگين همه صحيفه دوران كنم
آنان كه در لباس هنرجنگ را دربحرسجع وقافيه عنوان كنم(7)
((غربت)) وحس آن ازدرون،سفرسازسالكي است كه درمورد((عنايت))معشوق قرارگرفته است.بايد خودرااز((دنيا))واهل آن غريب ببيند تادر درون جانش شعله((غيرت))كه دوري و بيگانگي ازغيراست،زبانه كشد.همين حس غربت است كه سالك رابه باور((تنهابودن))وتنهايي در اين عالم سوق مي دهد.عزالدين محمودكاشاني به استناد آيه قرآن درسوره هودكه مي فرمايد:((فلولاكان من القرون من قبلكم اولوبقيه ينهون عن الفساد في الارض الاقيلاًممن نجيناهم))(8)گويد:
((انبيا و اولياء، ميان مردم غريب بودند زيرا مردم آنان رادرنمي يابند.زيراعارف به سبب تجلي شهودي ورفع حجاب به مقامي مي رسد كه خلق او را در نمي يابند. همت اوبه كاري و مقامي است كه مردم حال، اورا درك نمي كنند و از اين رو غريب است. علم اوغريب است و نيز معلوم او.))(9)
باور به غريبي ((مي تواند از عوالم مختلف دردرون جان رسوخ كند. از جمله درك نشدن از سوي مردم، كه در فوق بياني از آن را آورديم و ديگر، يافتن قاعده فنا درهمه هستي و باقي ديدن معشوق ازلي.))
دراين نگاه است كه دلدادگي ها عوض مي شود. شيفتگي ها به ((مظاهر)) قطع و به ((مظهر)) مي پيوندد. فصيح ترين سخن در شرح اين نكته ابيات حافظ است:
عرضه كردم دوجهان بردل كارافتاده به جزازعشق تو باقي همه فاني دانست
آن شداكنون كه زابناي عوام انديشم محتسب نيزدراين عيش نهاني دانست
هردونگاه،انسان رابه غريب باور مي بخشد،اما تفاوت آن غريب بااين غربت درسيرسالك به سوي توحيد،تفاوتي عميق است.
يافتن همين حس غربت است كه تلاش و تكاپو براي گذر از همه ماسوا را در جان عشق رقم مي زند و دم به دم بر اين سرعت در سير مي افزايد.
جزءها رارويها سوي كل است بلبلان را عشق باروي گل است
آنچه از دريا، به دريا مي رود از همانجا كامد آنجا مي رود
از سركه سيل هاي تندرو وز تن ما جان عشق آميز رو(10)
در شعر پايداري در دوران دفاع مقدس، اين معرفت اساسي يعني يافتن((تنهايي)) موجي بود برخاسته از تنهايان روزگار كه در ميدان هاي عمل يعني پشت سنگرها به اين دانايي باورآورده بودند كه ((گذر از خود، بزرگ ترين گذر سخت از موانع بين خود تا خداست.))
شهيد غيرتم آن سان كه درحوالي دوست نگاه صوفي بيگانه را نمي تابم(11)
و:
من مرغ باغ قدسم ومحبوس تن خود رازها زبندتن آسان كنم(12)
شعردر اين معركه بايد با غيرت ديني توام باشد نه با خلسه اي كه گريز از صف گردان هاي شهادت داشته باشد. اين عربوي شعر((صوفي گري ياس)) را نمي دهد، بلكه از ميادين((يغماي تن))، ((تاراج روان)) به يكي از دوسوي ((احدي الحسنيين))(13) پرمي كشد.
انسان غريب در شعر پايداري، درعين حس غربت، هجرت از مردم خويش نمي كند بلكه به ميان مردم خود با جان شور برانگيز وحركت آفرين براي برانگيختن مقاومت در برابر صف شكنان حريم انساني وجنگ برانگيزان عليه حقيقت آدميت، بازگردي شجاعانه دارد.
لاله آمدغيب راغلغل كند لاله آمد تاحقيقت گل كند
لاله زخم سرخ ما رازادورفت لاله ما را((لا))و((الا))داد و رفت
اگرچه باغربت درميان همين مردم خودنيز كه براي رهاييشان مي سوزد، روبرو شد همواره ((حسيني مردصحراي قيام)) و ((زينبي رفتاركن باپيام)) رهايي ازجهل خود وستم غيرخودي، بامردم خود، وملت خويش خواهد بود. درنمونه هاي ذيل دقت شود:
اي حسيني مردصحراي قيام زينبي رفتاركن با اين پيام
...........................
وه چه زهري شهد مطلوب شماست وه چه يحيايي در ايوب شماست
زهرمي نوشيم ما هم چون توزار مامريدان توايم اي سربدار
زخميان با جنبش حق همرهند زهرنوشان حقيقت آگهند
لاله ها باغربت خودساختند لاله ها اين كاخ راافراختند
لاله مشمل مي گذارد داغ را لاله محشرمي كنداين باغ را
لاله درصحراي ماآوازكرد لاله سنگستان مارابازكرد
لاله مي سوزد كه يخ هاواشود نرگس ازذات زمين پيدا شود(14)
......................................
آغازشدحماسه بي انتهاي ما پيچيده در زمانه طنين صداي ما
آنك نگاه كن كه زخون نقش بسته است بر اوج قله هاي خطرجاي پاي ما
ماندند همرهان همه دروادي نخست جز سايه ها نماند، كسي درقفاي ما
ماروبه آفتاب سفرمي كنيم و بس زينروي درقفاست همه سايه هاي ما
درد اوحسرتا كه زبيگانه هم ربود در اين ميانه گوي ستم، آشناي ما
بنگر چگونه عاطفه از دست مي رود اي واي اگر زپاي نشينيم واي ما
از خار راه و ظلمت وادي غمين مباش خضر است در طريق طلب رهنماي ما(15)
......................................
و:
زدند جام صفا و اصلان چشمه نور اسير باديه را قتنه سراب نگر
ز شوق اين گل خندان كه شد شكفته به باغ به جان بلبل شوريده التهاب نگر
به تخت بخت برآمد عروس حجله عشق زارغوان و شقايق براوخضاب نگر
زدرد درد كه در جام كرد پير مغان غريو و لوله در جان شيخ و شاب نگر
ز خود شدند حريفان زفيض جرعه او صفاي پيرببين، نشوه شراب نگر
چويخ فسرده و چو سنگ پاي بند مباش به سلك جمع درا، شور انقلاب نگر
((به عزم مرحله عشق پيش نه قدمي)) در اين سلوك و سفرسود بين حساب نگر
زپيش ديده خود بين حجاب را برگير جمال دوست سپس جذبه بي حجاب نگر(16)
شاعردوران دفاع مقدس در ادبيات پايداري، براي بيان قد است مبارزه لاله هاي به معشوق پيوسته، همانند ادبيات كلاسيك زبان فارسي ازعناصرطبيعت استفاده مي كند اما با فرهنگ حماسي به بيان تغزل.
زهربهار بود اين بهار زيباتر كه ازبهشت بود ملك ما شكوفاتر
خموش نيست دگرسوسن وسمن در باغ كه هرگل است ز صدبرگ شعرگوياتر
ازاين قيام كه پيروز شد به ياري حق طبيعت است جوان ترگل است بوياتر
در اين بهار زشوق رهايي مردم بود نسيم رهاترزمانه پوياتر
بگوبه سروكه سر بركشد تماشا را كه لاله سرخ تراست وچمن فريباتر
ز موج خون شهيدان راه آزادي هماره مي شود اين انقلاب زيباتر
زلاله كه برآيد زتربت شهدا خجسته گلشن فردا شود دل آراتر
نه آتش است به قلب شفق كه خون شهيد زسينه شفق ازعرش رفته بالاتر
هنوز اول صبح است باش تانگري كه دم بدم شود اين آفتاب رخشاتر(17)
وجود تركيب هايي زيبا از عناصر طبيعت در شعرحماسي بامضمون عرفاني درشعر انقلاب اسلامي وبه خصوص دوران پايداري دفاع مقدس، غناي اين شعر را نشان مي دهد.
بهره مندي از عناصر طبيعت در نمونه هاي معرفي شده، گره خوردگي عاطفي قابل توجه وبي نظيرسنگرنشينان حماسه هشت ساله را در دفاع مقدس به شعر منتقل مي كند و موجب شده اند كه فضاي عطرآگين وعنبرآسايي كه مشام جان را در ستيز دفاعي ملت ايران موج مي زد براي آنان كه بااين پيكار مقدس همزمان نبودند يعني نسل هاي بعدي جوياي حقيقت-البته در حد توان واژه ها-آشكار سازد. مواردي كه معمولا ًنبايد در شعر حماسي ادبيّات كلاسيك از آنها خبرگرفت، چرا كه در ادبيّات حماسي كلاسيك اگر عناصري از طبيعت به كار مي روند عناصري هستند كه شاعر با آنها مي تواند تصوير كوبندگي، تيرگي، نفرت ستيزه گري، جاري شدن خون در ميدان هاي رزم و... را بهتر توصيف كند. (18) ((به كردار ياقوت، روي خاك مي شود)) (شاهنامه/ج4/458) ((خوشيد برتوده لاژورد ستم مي كوبد))
(شاهنامه/ج4/264) ((شب تيره روزرا بكوبد و به دندان لب ماه را درخون كشد)) (شاهنامه/ج4/188) ((خورشيد كه ساقي صبح خيز است چو دريايي از آتش دمان از كمان زخم تير افكند)) (هفت پيكر/نظامي،1105). ((ازگردون درفش مي زند ودم شب از خنجرش بنفش مي گردد)) (شاهنامه/ج4/75)
به تنها يكي گوربريان كني هوارابه شمشيرگريان كني
برهنه چوتيغ توبيند عقاب نيارد به نخجيركردن شتاب
نشان كمند تودارد هژبر زبيم سنان تو خون بارد ابر
(شاهنامه/ج2/175)
به همين دليل، هرگز به كارگرفتن تركيب هايي نظير موارد ذيل در شعرحماسي كلاسيك دستمايه شاعران نبوده است: زلال نور، آيينه آفتاب، گلواژه نور، گل وگلاب، رايحه نسيم، تفسيرسپيده، صبح شرور، آيات ظهور، بهارجاري، باغ گل، بذرسحر، لطف باراني، آواز آب، بلوغ گل، شب شعر، نبض آب، درشعرحماسي كلاسيك جاي ظهور ندارد.
آفرينش تركيب هايي نظير موارد فوق از عناصر طبيعت، ناشي از درك شاعر از فضايي است كه در ميان رزمندگان و ميدان هاي پيكارشان وپشت سنگرها وخاكريزهايشان ودرفريادوغرش سلام شان وگرماگرم روي در روي شان ادراك كرده ومي خواهد كه تلفيق دو مفهوم متضاد((قهرومهر))را كه به صورت عيني درآن صحنه هاي خطرديده است با انتخاب ويا ابداع وقراردادن واژه هادركناريكديگر، دراين حماسه بزرگ به تصويركشد. اگركلماتي نظير، جنگل، ستاره، صبح، كوه،دريا،آسمان،زمين،موج،سنگ،خاك،شعله،خورشيد،شب،برف،باران،گرما،قله،.............
ودهها واژه نمايان گرعناصر طبيعت درشعرحماسي كلاسيك به كاررفته است؛امّا تخيل در شعر حماسي كلاسيك ناظر به جنبه هاي عاطفي كه درغزل ازآن سراغ داريم نبوده بلكه در شعرحماسي كلاسيك بايد رويه هاي زيبايي حسي و عاطفي اين واژه راكنارزد واز نگاه شاعرحماسي به بطن خشم آكنده اين واژه دست يافت.
امّادرشعرحماسي ادبيّات پايداري درهشت سال دفاع مقدّس،اين عناصرطبيعي با همان بارلطيف وپرازمهرشان طلوع دارند ودراين معاني ماندگارند.درحقيقت اين واژه ها نماياننده روح مدافعان اين دفاع است كه ممزوج لطافت وقهراست ودركنار سنگرش هم حماسه ساز است وهم سالك سيرعرفاني ولطايف آن.براي نمونه:
عنان زدست شب تيره آفتاب گرفت سپيده لطف و صفا از زلال آب گرفت
نسيم نغمه بال فرشتگان آموخت صبا تجلي انديشه هاي ناب گرفت
چوباغ خاطره صحرازگل چراغان شد زمين دوباره نشاط شب شباب گرفت
هزارلاله برجست ازچمن به مقدم صبح صبا به خيره شكنجش به پيچ وتاب گرفت
خزان خسته فروخفت ونوبهاررسيد زمام دولت گل بلبل ازغراب گرفت
فضازعطرشهادت شميم ديگريافت به بوي فتح هوا نكهت گلاب گرفت(19)
آوردن عناصرطبيعي درشعر،درقلمروتشبيه، مجاز واستعاره، درشعرپايداري از ويژگي هاي ديگر اين نوع شعراست كه وجوداين گونه تعابير محكم برغناي آن است.به عنوان نمونه:
داردجهان به دست كنون عكس روشني زان سروهاي ناز كه دركربلا شكست
جبهه ها به كربلا تشبيه شده و ((سروهاي ناز))شهدا هستند.
اي غم بيا كه لولو و مرجان تازه يافت زان سروها كه برلب جوي وفا شكست
شكست سروها لب جوي وفاتشبيهي است براي مدافعان در حماسه پايداري.
روزي كه گرگها به صف آهوان زدند درزيردست وپا،قدح لاله ها شكست
و:
آزادكن كبوتر پيغام را((فريد)) بال سكوت،گرچه به دست صبا شكست(20)
وموارد استعاره نظيرنمونه ذيل:
آسمان چگونه لبخند مي زند
آه،دوست من
بگذارخاطرات خاكستري ام رابازگويم!

تمام ديشب راستاره چيدم
تمام ديشب
پرندگان درچشمانم فرودآمدند
تمام ديشب
نيلوفران در بركه نگاهم تن شستند
تمام ديشب
پرسشي راتكرار كردم:
آيا خورشيد روزهاي آينده
عمودتر خواهد تاييد
اوبراي دعا به آسمان بردند
............
آن شب،آن قدرطوفان وزيد
آن قدرستاره فروباريد
كه تمام ما گم شديم
زمين رادشنام داديم
..........
سحرگاه كاروان صبوري رسيد
ونام بزرگ ماراپرسيد
.........
بايد دريا را درزمين مي كاشتيم
بايد تمام دلمان را خاك مي كرديم
با دست هايي كه بيشتر
درخاك مي شد
فرمانرواي ما
مرگ رامجذوب كرده بود
((اشك سنگ،خون سبز،شكست احرام،سيرشوق،باران مرگ،سعي سرخ،آفتاب نوشيدن،سوختن جام،نوشيدن ودشنه،اضطراب بيت،دام بيداد،آفاق شهود،نسيم صلوات،غمزه اشراقي،سرفصل حيات،نفس سبز،عطرانفاس،خط سيرنگاه،خاك تشنه،كرامات آب،چشم خسته،لطف باران،شميم روي،زلال سخن،كليدكتاب،كويرتشنه،قلب انقلاب،روح آتش،بارقه اميد،روح آب،دام شورودهها تركيب تجريدي زيبا درشعر پايداري در دوران دفاع مقدّس است كه دراين تركيب سازي،تكرار ومانندسازي يا اصلاًنيست و يا درحداندك مشاهده مي شود.نكته اي كه برقدرت حس وتمّوج كلمات دراين شعر افزوده است،كه البته اين بحث ويژگي شعرانقلاب اسلامي،فرصت ديگري را مي طلبد.
1- ساحل شوق به شورآمد وازتندرعشق موج برموج فروريخت كه دريا آمد
شعراز:احمدخوانساري با عنوان مطلع الفجر
2- ازفرازقله انديشه آمد پيرعشق تا به رقص آرد زمين از باده شبگيرعشق
شعراز: نصرالله مرداني با عنوان سبز پوش عرصه انديشه
3- بانگاه آفتاب آلوده آمدچون سحر تابرافروزد چراغ روز با تدبيرعشق
شعراز:محمدخليل جمال با عنوان سيناي سحر
4-از شرق عشق آمد برون پسري به سيناي سحر جوشيده با نور يقين پوشيده پولاي سحر
شعراز:محمدخليل جمال با عنوان سيناي سحر
5-گشوده بارسفر،رهنورد وادي نورد هماي عشق ازآن بارگاه مي آيد
شعراز:سياوش ديهيمي با عنوان مطلع نورباران
6- بال بگشوده از اين دايره تا معبد عشق تا به سوز تو دراين نايره پر ريخته ايم
شعراز:مشفق كاشاني با عنوان هفت بندناي بندپنچ
7-شعراز: محمدعلي مرداني،چاپ شده در مجموعه مسابقه شعر جنگ،گردآوري ونثر شركت سهامي وزارت ارشاد اسلامي،شهريور1361
8- هود،116.
9-كاشاني،شرح منزل السابرين،ص215-214
10-مثنوي مولوي2/
11- شعراز:قادر طهماسبي متخلص به فريد،شاعر دفاع مقدّس
12-شعراز:حسين اسرافيلي برگرفته از:شعر جنگ،گردآوري وزارت ارشاداسلامي،سال1362،ص53.
13- تعبير برگرفته شده از آيه شريفه 52 سوره توبه كه مي فرمايد((قل هل يتربصون بنا الااحدي الحسنيين))
14- شعراز:احمدعزيزي،برگرفته ازمجموعه كفش هاي مكاشفه،نشرشقايق،چاپ اول،1367.
15- شعراز:قيصرامين پور،برگرفته از مجموعه شعرجنگ،وزارت ارشاداسلامي،1362.
16- شعراز:محمودشاهرخي،همان،ص151.
17- شعراز:محمدحسين بهجتي با عنوان گل نور
وموارد فراوان ديگري كه مي توان به عنوان نمونه مراجعه كردازجمله:
غزل معروف:پرچم صبح از سياوش ديهيمي.غزل هاي ستاره فجر و سپيده دم از مشفق كاشاني و غزل بيرق والفجربهار از غلامرضا رحمدل وقصيده آن ناخداي لجه ايمان ازمحمودشاهرخي ومثنوي
رامشگر از محمدحسين بهجتي
18- براي نمونه درموارد ذيل دقت شود:
سپاهي كه خورشيد شد ناپديد چوگردسياه ازميان بردميد
نه درياپديد ونه هامون نه كوه زمين آمد ازپاي اسبان ستوه
فردوسي،شاهنامه،چاپ مسكو،ج2/117
و
زگردسواران هوابست ميغ چوبرق درخشنده پولادتيغ
هواراتوگفتي همي برفروخت چوالماس روي زمين رابسوخت
به مغز اندرون بانگ پولادخاست به ابراندرون آتش وبادساخت
همان،ج1/123
يك نكته:
گرايش شعرحماسي در ادبيات كلاسيك دريك نگاه كه ناشي ازنگرش گويندگان آن عصر به طبيعت است،نگاه به سطح ظاهري وقشري است.شاعردراين دوره سطوح مملوس وساده طبيعت رادرشعرخويش جست وجووباتصرف وتلخيص برگرفته از:صورخيال درشعرفارسي،شفيعي كدكني،چاپ ششم،ص324.
19-شعراز:محمدحسين بهجتي دروصف جبهه ها،برگرفته از مجموعه شعرجنگ،وزارت فرهنگ وارشاداسلامي،سال1362.
20- شعرهااز:قادرطهماسبي متخلص به فريد،برگرفته از:مجله سروش،شماره476،سال11،تير1368 وبراي نمونه هاي ديگررك: شعري باعنوان:درحريم وحي ازحميد سبزواري منتشرشده درمجموعه شعرشاعران معاصرسروش ، چاپ اوّل1369.


نويسنده: تقي اجيه عضوهيات علمي دانشگاه اصفهان
منبع: كتاب نامه پايداري - مجموعه مقالات اولين كنگره ادبيات پايداري

مطالب مرتبط
ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 39
  • کل نظرات : 28
  • افراد آنلاین : 9
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 12
  • آی پی دیروز : 4
  • بازدید امروز : 14
  • باردید دیروز : 5
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 29
  • بازدید ماه : 29
  • بازدید سال : 605
  • بازدید کلی : 59,291