loading...
بسیج
بسیجی بازدید : 256 یکشنبه 04 دی 1390 نظرات (0)

چكيده
دراين مقاله نخست ازنحوۀ كاربردصورت بندي هاي متنوع ادبي درادبيات انقلاب بحث گرديد سپس ويژگي هاي غزل انقلاب به لحاظ فرم،زبان،قالب ومحتوي ونقش زنده ياد نصرالله مرداني دربنيانگذاري غزل انقلاب مورد بحث وبررسي قرارگرفت.سپس جلوه هاي برجسته اي ازغزل انقلاب بابن مايۀ آب وبسترها وكاركردهاي آن درچند محورتوصيف وتحليل شده ازجمله:
1- آب وجلوه هاي آن درمنظومۀ تداعي معاني(Assocition ideas) وزنجيرۀ تداعي آزاد(associatio Free)وهجوم تداعي ها(Storm of association).
2- آب وروابط نشانه شناختي آن باعاشورا(تحليل نشانۀ شناختي فرات،علقمه،مشك و...).
3- استعارۀ آب:دراين محور،مقوله هايي مانندآزادگي،عشق،عزم واراده و...درزنجيرۀ نشانه شناختي آب مورد بررسي قرارگرفته است.
4- موسيقي آب: دراين محور، بازخواني(Rereading) وبازسازي(Reconstruction) صداي آب درذهن خلاق شاعرموردتحليل قرارگرفته وتركيباتي مانند آوازباران، سرود رود، خروش دريا، نواي چشمه، زمزمۀ فرات و...به بحث كشانده شد.
5- آب دربسترتقابل دوگانه(opposition Binary)بامحوريت رود(نماد حركت)ومرداب نمادسكون وجلوه هاي ديگري از تقابل دوگانه.
6- پارادوكس آب:دراين محورابژه هاي متقابل،سوبه سونيستند،بلكه باقرارگرفتن درذهن تخيل پردازشاعر،هم سو مي شوند وازآميزش آنها،مفهوم سومي متولد مي شود.
تركيباتي مانند:عطش آب،تشنگي فرات،تشنگي آب به لب هاي تشنه،آتش آب،رود عطشناك و...عناوين موردبحث اين محورمي باشند.دراين پژوهش،ثقل توجه روي بافت نشانه شناختي(Simeological)مفهوم آب ونمودهاي مختلف آن بوده است تا بافت دال ومدلولي وموجوديت ذاتي معناشناختي آب،بافت نشانه شناختي درزنجيرۀ تداعي ها،هويت مي يابد وبافت معنا شناختي درزنجيرۀ روابط علي ومعلولي ودال ومدلولي.همچنين دراين پژوهش به شيوۀ رويكردپديدارشناختي(Phenomenological approach) به عوامل درون متني بيشتر توجه شد تا به عوامل برون متني.مانند تاريخ،بيوگرافي مولف و...چون در روش پديدارشناختي،تاريخ به اندازه برش هاي منتخب تقليل(Redution)مي يابد وهمين برش ها هم درفرايند سرايش به نحو قابل ملاحظه تقطيرمي شود وازموقعيت يك متغيرمستقل تاثيرگذاردرمتن خارج مي گردد.

مقدّمه
غزل انقلاب،ازقالب هاي بحث وقابل تحليل،دربين قالب ها وسبك هاي مختلف شعرانقلاب است. درشعرانقلاب انواع قالب هاي متعارف و پر كاربرد ازقبيل مثنوي، قصيده، دوبيتي، رباعي، شعرنو، شعرسپيده و...درسطح چشمگيرو بعضاً تحسين برانگيزي توسط شاعراني كه درانقلاب به اثبات رسيدند ويا شاعراني كه سنواتي ارتاريخ ادبيات قبل از انقلاب راهم درك كرده بودند، تجربه شده است. درمثنوي، علي معلم دامغاني، چهره اي نامداراست ومثنوي هاي او خصوصاً شعري با مطلع: سيه بپوش برادرسپيده راكشتند.
وياشعري با مطلع:
روزي كه برجام شفق مل كرد خورشيد برخشك چوب نيزه ها گل كرد خورشيد
دربين خواص وعوام ازاشتهارخوبي برخورداراست.اوتوانسته است بعضي از اوزان عروضي متداول درغزل را،كه طبعاً نرم ولطيف بوده وظرفيت مضمون پذيري آنها برظرفيت معنا آفريني خاصه معنا آفريني روايي غلبه دارد،درقالب مثنوي تجربه كند وازعهدۀ آنها خوب برآيد.
درقصيده،بزرگاني چون حميدسبزواري،شاعروسازندۀ سرودهاي انقلاب وسال هاي اوليه پيروزي انقلاب وصاحب مجموعه هاي سرودسپيد وسرود درد را مي توان نام برد ودركنار اوبزرگاني چون مشفق كاشاني،مرحوم گلشن كردستاني،مرحوم محمدعلي مرداني وحلقۀ شاعران كهنسالي كه ازسال1360 شوراي شعروزارت ارشاد راتشكيل دادند مي توان نام برد.دوبيتي انقلاب چه به لحاظ پيشكسوتي درسرايش وچه به لحاظ ورزيدگي درتكنيك پردازش به نام محمدرضا سهرابي نژاد نشان يافته است.دررباعي،شاعراني چون قيصرامين پور صاحب مجموعۀ هاي دركوچۀ آفتاب(مجموعۀ رباعيّات)،تنفس صبح وآينه هاي ناگهاني را بايد نام برد.لازم به ذكراست مجموعه اي ازرباعيّات انقلاب توسط شاعرمعاصرمحمدرضا عبدالملكيان ازسوي انتشارات برك دردوران جنگ انتشاريافته كه مي توان چشم اندازي ازرباعيّات انقلاب باشد.
درشعرنونيمايي نيزاغلب شاعران انقلاب تجربه هاي موفقي داشته اند. اما ماناترين شعر نيماي با درونمايۀ انقلاب وجنگ به نام عبدالملكيان،امين پور ومرحوم حسن حسيني ثبت شده است.درشعر سپيد چه به لحاظ پيشكسوتي درتاريخ سرايش وچه به لحاظ تكنيك ،فرم،زبان ودرونمايه،نام مرحوم سلمان هراتي صاحب مجموعۀ"آسمان سبز"و"دري به خانۀ خورشيد"،سرآمدهمگان است.او ذهني خلاق ومضمون آفرين داشت اما پيش ازآنكه به نقطۀ كمال هنري برسد درآبان ماه 1365درسانحۀ تصادف دررودسردرگذشت.
بعدازجنگ،شاعراني مانند عليرضا قزوه،سيدعبدالله حسيني و...شعرسپيد رابا درونمايۀ طنز وانتقاد پي گرفتند كه ميان آنها،شعرمولاويلا نداشت،ازعليرضا قزوه،اشتهارخوبي مخصوصاً درفضاي انتقادي سال هاي اول بعد ازجنگ بدست آورد.اما از ميان همۀ اين قالب هاي شعري،غزل انقلاب به لحاظ فرم،زبان،تكنيك،تصويرودرونمايۀ،ظرفيت تحليلي وتوصيفي برجسته تري دارد كه ازآن جمله است:
1- همسان سازي قالب ودرونمايه
مي دانيم كه غزل ومغازله پيش ازآنكه به دنبال معني آفريني باشد به دنبال مضمون سازي است وبه لحاظ درونمايه معمولاً بافت رمانتيك ولطافت گرا دارد واصولاً درطول تاريخ ادبيات،رسم براين بوده كه انديشه هاي حماسي ودرونمايه هاي رزمي به لحاظ روايي بودن در قالب مثنوي ريخته مي شده است. زيرا رمثنوي شاعربه التزام هماهنگي قافيه درمحورعمودي شعر،مواجه نيست واستقلال موسيقايي قوافي ابيات،مثنوي رابراي پردازش انديشه هاي حماسه منعظف ترازقوالب ديگرنموده است. اما شاعرانقلاب توانسته قالب غزل راعلي رغم فقدان معناآفريني فعال،سرزنده ومناسبي براي انديشه هاي حماسي ورزمي نمايد.
2- اوزان عروضي غزل،به لحاظ بافت عاطفي وغنايي درونمايه اش،اغلب لطيف،شفاف وشكننده است وبه اصطلاح نازك تر ازبرگ گل"مضمون مغازله"رابرنمي تابد.اما شاعرانقلاب توانسته است انقلابي ترين وتوفنده ترين درونمايه ها رادراين اوزان نرم وشكننده بريزد وباساز وكارهاي غزل،روايتگرحماسۀ دفاع مقدس باشد وخوب هم ازعهدۀ اين كاربرآيد.
3- پردازش حماسه دراوزان شفاف وغيرروايي غزل، كارآساني نبود. به استثناء چندغزل حماسي- عرفاني ديوان شمس تبريزي وبرخي غزل هاي انقلابي والبته مقطعي وغيرزايشي(Unjenotext) فرخي يزدي درتاريخ ادبيّات فارسي، كمترسابقه دارد كه حماسه درقالب غزل ريخته شود. بنابراين رويكرد حماسي به قالب غزل به منزلۀ آشنايي زدايي (Defamiliarization) ، انحراف ازنرم (Deviation) (گريزهنرمندانه ازقالب بندي هاي سرايش) ونسبت به رويكرد متعارف حماسه سرايي، نوعي ساخت شكني (Deconstruction) به شمارمي آمد و ورود به اين عرصه، آزمون وخطايي حيثيتي را مي طلبيده است. شادروان نصرا...مرداني نخستين كسي است كه باغزل هاي جنگي وانقلابي خود اين ره رابراي ديگرشعراي انقلاب همواركردودرواقع مي توان اورابنيانگذارغزل انقلاب به شمارآورد.بعدازمرداني،شعرايي مانند قيصرامين پور،علي معلم،مرحوم حسن حسيني،غزل رابا توفيق قابل ملاحظه اي تجربه كردند.امابرجسته ارين غزل سراي انقلاب فريداصفهاني است،تاجايي كه مي توان گفت برخي ازغزل هاي او به غزل هاي مرداني نه تنها پهلو مي زند،بلكه پيشي مي گيرد.خاصّه غزلي كه براي امام زمان(عج)سرود وابياتي ازآن چنين است:
به يازده خم مي گر كه دست ما نرسيد بده پياله كه يك خم هنوز سربسته است
زمينه ســازظهورند شـــاهدان شهيـــد اگرچه ماتمـــشان داغ برجگربسته است
وياغزلي تعليمي بادرونمايۀ حماسي كه ابياتي ازان چنين است:
زخون ما وشما آســــــيابگردانند قسم به خون كه اگر روزگار برگردد
سنان ببارد اگر برعمودقامت ما گمان مـــبربه يـــمين ويــسار برگردد
دراين شهيد سرا كفربرنمي گردد خلــوص ما مگـــراز كردگار برگردد
دراين مقاله،پديده اب ونمودها وبسترهاي مختلف آن يعني رود،شط،جويبار،دريا،مرداب،چشمه وآبشاروسيل وكاركرد هاي مختلف آن يعني شست وشو،غسل،نوشيدن،باسرفصل هايي ازقبيل:
1- آب وعاشورا
2- موسيقي آب
3- تداعي آب(مشابهت،مجاورت،تضاد)
4- تصاويرپارادكسي آب
مورد تحليل وبررسي قرارگرفته است.دراين پژوهش،به اقتضاي رويكردهنري نقد،بيشتر به بافت نشانه گراي آب توجه شده است تا به بافت گرا.بافت نشانه گر درشبكه تداعي آزاد،كاربرد داشته وطبعاً زيرساخت وروانشناختي دارد وبافت معناگرا دررشتۀ روابط دال ومدلول (Signifierand signified) وعلت ومعلول جريان داشته وطبعاً ماهيّت منطق گرا وزبانشناختي دارد.

تداعي
تداعي معاني(Associstionofideas)،يعني همگرايي معني مدارپديده ها درسطوح مجانست مشابهت،مجاورت،تضاد وتداعي آزاد(associat Free)،يعني رها شدن پديده درشبكه رابطه ها،اعم از رابطه هاي معني دار(Semantic)ورابطه هاي نشانه مدار(Simiological)،نيروي محركۀ يادآوري فعّال(member Activere) مي باشد.اگر با اندكي تسامح،پديده ها رابراساس طبقه بندي مفهومي نيچه بررسي كنيم مي توانيم بگوييم كه هر پديده درموقعيت هاي هستي شناختي(Ontological)وكاركردي(Functional)،يك سويۀ دلالت مداردارد كه دراين سويه ما به ازاي وضعي پديده يعني كلمه مبتني بروضع واضع ودلالت مطابقي(Referential)است ويك ياچند سويۀ نشانه مداردارد كه دراين سويه،كلمه ازهنجاردلالت مدارخارج شده وبا انحراف ازنرم (Deviation)به شبكه تداعي معاني و سلسۀ نشانه ها مي پيوندد.نشانه هايي كه درزنجيره اي ازفرهنگ ها،خرده فرهنگ ها،تجارب شخصي،حافظۀ تاريخي،باورداشت ها،ترادف ها،تضاد و...درهم تنيده شده اند مي توان سويۀ نخستين رالوگوس(logos)وسويۀ ديگرميتوس(Mythos)نام نهاد.(ر.ك،زيبايي شناخت،شماره5،ص17).مثلاً آب درسويۀ دلالت مدارخود ظرفيت هاوبسترهاي مختلف رود،نهر،دريا و..رابه ذهن انتقال مي دهد اما درسويه نشانه مدار،مهريۀ حضرت زهرا(س)،عاشورا،جوانمردي اباالفضل،محبت،آينه،اشك،و...راپيش روي ذهن مي گشايد وآگاهي انسان را درخود رها مي كند.غلبۀ ميتوس برلوگوس كه مشخصۀ آن گريزازوضع واضع و انحراف ازهنجاردلالت گراي كلمه است،ادبيّت متن راتضمين كرده وآن را به سطح هنرارتقاء مي دهد.مثلاً هرگاه گفته مي شود:
من قطاري ديدم كه مسافرمي برد.
متن دربافت دلالت مدارخود قراردارد،اما وقتي كه قطار،به مدد نشانه ها ذهن سهراب سپهري رابه شبكۀ تداعي ها مي نشاند،ازوضع واضع مي گريزد،هنجارمتعارف فعل رامي شكند ودرمحور جانشيني(Paradigmatique)محوراستعاره سياست رابه جاي مسافردرقطارمي نشاند ومي گويد:
من قطاري ديدم كه سياست مي برد.
جريان سيال ذهن(Strem of consciousness)كه سوروئاليست ها وسمبوليست هاي بعدازجنگ جهاني،آن رافوران خودكاروناخودآگاه ذهن هم مي ناميدند.يكي ازچشم اندازه هاي نوين تداعي آزاداست.اين تكنيك درروانشناسي نقد،مبين رابطه مندي تجربه هاي دروني با دنياي خارج ازذهن است كه بدين وسيله تجربه هاي دروني به جريان مي افتند،مواج مي شوند وحركات مي يابند.(فرهنگ ادبيات ونقد،جي.اي.كادن.ترجمۀ كاظم فيروزمند،نشرشادكان،چاپ اول،تهران:1380،ص430).
تداعي درهمان حال كه درسطح جهاني،ناخودآگاه مشترك نوع بشررادرسلسلۀ نشانه ها به حس مشترك(Commonsense)مي نشاند وقتي كه باتجربه هاي دروني فردپيوند برقرار مي كند،تكثر گرا(Pluralist) مي شود.به همين خاطرتداعي نزداشخاص مختلف به دليل تجربيات خاطرات وادراكات ناهمگون متفاوت است.تداعي،مبنا واساس شعر است درداستان به صورت فن تك گويي نمودارمي شود.(فرهنگ اصطلاحات ادبي،ص123).
كاركردعاشورايي آب:فرات(فرات اشك،زمزمۀ فرات)،علقمه(آوردن جسم بي دست اباالفضل ازعلقمۀ خوزستان،خروش علقمه)همنشيني مشك وآب ودست،شرمندگي آب،آب شدن آب،آب عطشناك،برجسته ترين كاركردهاي عاشورايي آب هستند.
دراين بخش ازمقاله،تداعي آب رابه علاقه هاي مشابهت ومجاورت وتضاد درغزل انقلاب مورد بررسي قرارداده ايم:
درتداعي آزاد آب،تركيبات،عبارات ومترادفاتي كه يك سوي آنها آب وحالات وكاركردهاي آن است عبارتند از:
1- آب:آب وسراب(تداعي تضاد،نوشتن حديث آب دردفترچۀ سراب)،آب وآينه(تداعي مجاورت ومشابهت،نشانه هاي روشن خودآگاهي)،همنشيني آب وآينه درسجاده.
2- دريا:تداعي اشك ودريا،دست ودريا (منظره دست ها درتشييع جنازۀ امام(ع)، به تلاطم درياي دست ها تعبيرشده است) ودريا ومرداب درمحورتضاد (برچيدن بسترازمرداب وبرنهادن آن بردريا)، خيمه برموج دريازدن، پرورش روح درآغوش دريا، تابش خورشيد برموج خيزاشكها.
3- ژاله:هم حروفي ژاله با ناله ولاله وهمنشيني آن يا چنگ.
4- رود،شط:شط خون،رودخلق.
5- سيل:سيل اشك،سيل خون(افتادن سرهاي كج انديشان درسيل خون).
6- ابر،باران:باران رحمت(ريزش اشك برزمين همچون ريزش باران برچمنزاران).شوكت باران،باران اشك،عبورابرازخشكسالي صحرا.
7- قطره:تصويرپارادوكسي كرانه گرفتن قطره درپهنۀ بي كرانكي.
8- چشمه:چشمه وآزادي(عبورنسيم سپيده دم ازچشمه سارآزادي)،چشمۀ دل روشن(به جاي چشمۀ روشن دل- شكستن ساخت زباني)،چشمه درچشمه جوشيدن ازسنگ.
9- زلالي:زلال نور(نوشيدن زلال نورازجام سپيد دم)،زلال انديشه.
10- غسل وشستشو(كاركردآب):شستشوي شهيدان درخون گل،غسل آفتاب زيردوش ماه.

تداعي آب وعاشورا(حماسۀ آب):
1- پيروزي درتراژدي آب: شاعر، نيروهاي مسلح عمروبن حجاج زبيدي (مأمورجبهۀ فرات) راكه ازعصرروزهفتم محرم سال61 هجري، آب رابه روي امام حسين(ع) وباران حماسه سازواهل بيت آن حضرت بسته بودند، درتركيبي تنيده درموسيقي حروف به سواران سراب تعبيرمي كند وبين اعمال ددمنشانۀ آنها وگسترش فرهنگ عاشورا كه دراين بيت درنماد "آب" تبلوريافته است رابطۀ معني دار برقرارمي كند (هرچه تشنگي بيشترشد، دشت ها پرآب ترشدند وخيزش امواج آب به افلاك رسيد):
برتوبستند اگرآب سواران سراب دشت دريا شد وآب ازسرافلاك گذشت
(آتش ني،ص2)
2- شرمندگيِ آب : مرداني درتصويري ديگر با بهره مندي ازهنر تشخيص (Personification) علقمه رابه هيأت انسان گناهكاري مي بيند كه ازپيشينۀ بزهكارانۀ خويش شرمنده باشد و يا بامشاهدۀ برخورد جوانمردانۀ علمدار، درپاسداشت تشنگي پيشوا، ازخجالت آب شده باشد و بدين ترتيب با تصويرهيات حاصله ازچشم انداز جوانمردي علمدار وشرمندگي آب، تصويرمتحرك وسرزندۀ ديگري ازحماسۀ آب رابه نمايش درمي آورد:
آب شرمندۀ ايشارعلمدارتوشد كه چرا تشنه ازآن اينهمه بي باك گذشت
(آتش ني،ص21)
جناس هجاي قافيه بين ايثاروعلمدار(جناس بين ثارودار) وتنيدن صامت "ر" دررشتۀ موسيقايي افق بيت، ذهن خواننده را" ازبيان، به نحوۀ بيان" سوق مي دهد (تعبيري ازپل ريكور، رك ساختار و تاويل متن: ص65)
پديده دروضع طبيعي خود،رنگ شناخته شده اي دارد كه مربوط به"فيزيك"آن رنگ است ومعناي آن،دررشتۀ روابط دال ومدلولي شكل مي گيرد.اما وقتي كه پديده با ماده وصورت ورنگش به ساختارذهن شناسنده(Subject)انتقال يافته وبا مواد ومصالح ذهن(تجربه،عاطفه،خاطره،نگاه و...)درهم مي آميزد حيثيت ديگري مي يابد.انتقال پديده به ذهن حيثيت التفاتي(lntentional)و آميختن پديده با مواد ومصالح ذهن،حيثيت استعلايي(Transcenendental)نام مي گيرد.علقمه وقتي كه درموقعيت طبيعي وموقعيت جغرافيايي خود قرارمي گيرد معني آن عبارت ازباريكه اي منشعب ازفرات است كه امروزه حتي اثري ازاو باقي نمانده است.اما وقتي ازجغرافياي طبيعي به تاريخ سياسي واجتماعي شيعه انتقال يافته ودرذهن شناسنده انعكاس مي يابد وبا مواد ومصالح ذهن شاعرآميخته وبه نيروي نشانه ها درشبكه تداعي آزاد به عاشورا مي پيوندند وبه جريان شهيدان مي پيوندند، سرخ مي شود ودركنارآن ديگر پديده ها نيزازعالم معنا به عالم نشانه مي آيند: ماه، باسراپاي وجود مي سوزد، فلق با جان سرخ حسين، پيوند مي خورد وهمۀ ابزارهاي زباني، تصويري، تاريخي و...دست به دست هم مي دهند تا گوشه هايي عاشورا مانند برش هايي از زندگي (Slice of life) به نمايش درآيند:
مي درخشد چوفلق صاعقۀ جان حسين سرخ شد علقمه ازخون شهيدان حسين
ماه يكپارچه مي سوخت چو داروغۀ شب چوب مي زد زجفا برلب ودندان حسين
ذهن محمد حسين فياض، شاعرحوزوي انقلاب، سواربرشبكۀ تداعي آزاد، به نيروي نشانه ها، ازعلقمه عبورمي كند وبه عرصه هاي سرخ دفاع مقدس مي رسد. پس ازاستقراردرخاكريزهاي جبهه، نگاه نقاد شاعربه نقدتطبيقي فرهنگ جنگ وفرهنگ بعدازجنگ مي پردازد ومانندعلي(ع) كه درغربت بعدازصفين،شهداي صفين يعني ابن التيهان،خزيمّه ان انصار،عمار...را يادمي كرد وآنها رابه نام صدا مي زد.شاعرهم حماسه آفرينان دفاع مقدس رابه ياد مي آورد كه رفتند وپرچم آنها درغوغاي تقسيم غنايم برزمين مانده است.همچون اباالفضل كه رفت ومشك خونين اوبرزمين مانده بود ودريغ ازجوانمرد علقمه شناسي كه مشك ان حضرت رابه دوش گيرد.حماسه آفرينان دفاع مقدس،توشۀ صداقت رابردوش مي افكندند.اما امروز صداقت درغوغاي مرور زمان برزمين مانده است براي شاعرفقط يك دل ازكوله بارغربت باقي مانده است:
دركوله بارغربتم يك دل از روزهاي واپسين مانده
عباسهاي تشنه لب رفتند سعادت برزمين مانده
(ازحنجره هاي شرقي،ص82)
وشاعري ديگر، با معماري آب درچشم اندازعاشورا (landscap) آب راسفيراحسان ابالفضل وعرش راسرا پردۀ عرفان آن حضرت مي شمارد:
آب پيام آور احسان اوست عرش سراپردۀ عرفان اوست
شاعرديگرآب ومشك واباالفضل رابانگاهي اميدوارانه به تاريخ پيوند مي دهد وبا تاويل مشك به وفا وتاويل دريا به جاودانگي واززبان سيدالشهداء درحسن تعليلي تصويري مي گويد:به پاس بازوي جدا شدۀ اباالفضل ازاين پس هيچ مشكي خالي نمي ماند:بازوي ابالفضل،وامي بود كه به دريا اداگرديد تاپشتوانۀ جوانمردي هاي بعدازعاشورا شود:
نخواهد ماند خالي بعد ازاين مشك وفا زيرا به دريا وام دادم بازوي آب آورخود را
(حنجره هاي شرقي،ص83)

تداعي مشابهت
تداعي مشابهت،پرجاذبه ترين وحساس ترين نوع تداعي است.تداعي مشابهت دردوسطح ازتصاوير هنري كاربرد دارد:
1- سطح تصويري"اين چوآني"يا تشبيه.
2- سطح تصويري"اين هماني"يا استعاره.
تشبيه درچندمحور،طبقه بندي وتوصيف مي شود:
1- توصيف شمارشي با موتيف (Motife) عدد:
1-1: افراد باتعدد طرفين تشبيه(مشبه ومشبه به)
الف:تشبيه جمع(تعدد مشبهبه وافراد مشبه)تشبيه موي سياه به مشك وشب.
ب:تشبيه تسويه(تعدد مشبه وافراد مشبه به)تشبيه مشك وشب به موي سياه.
وجه تسميه آن است كه دوپديدۀ مختلف به حلقۀ واسط يك مشبه متساوي مي شوند.
2-توصيف ماهوي(معقول ومحسوس بودن طرفين تشبيه):
درسبك خراساني،طرفين تشبيه اغلب محسوسند(بوييدني،شنيداري،ديداري،بسودني،چشيدني) درسبك عراقي خاصه شعرعرفاني،مشبه،به لحاظ ماهوي،بافت عقلي وذهني مي يابد ودرسبك هندي،ساختمان تشبيه تمايل به انتزاعي شدن دارد وعنصر تمثيل،بافت تشبيه را ازسطح تخيل به تخيل،يعني ازتشبيه ثابت به تشبيه متحرك نزديكتر مي كند.
2- توصيف تشبيه به اعتبارجايگاه نحوي وزنجيرۀ زباني طرفين تشبيه:
1-3: هرگاه مشبه ها كنارهم ومشبه به ها هم كنارهم باشند به آن تشبيه ملفوف مي گويند(دراصل،نوعي لف ونشراست،اما به دليل ساخت تشبيه گراي زنجيرۀ كلام،ازسطح آرايه يعني لف وشربه سطح بيان يعني تشبيه ملفوف ارتقاء مي يابد).
2-3: هرگاه زنجيرۀ يكپارچه تشبيه به گونه اي باشند كه طرفين تشبيه به صورت جفت هاي دوتايي(Opposingpairs)باشند آن راتشبيه مفروق مي نامند.(دراين ساخت ازتشبيه،طرفين تشبيه به صورت(xy)مي باشند،همان گونه كه موقعيت طرفين تشبيه ملفوف درزنجيرۀ متن به صورت(xx-yy)است.
4- توصيف تشبيه به اعتبارفشردگي يا گستردگي اركان تشبيه:
دراين سطح ازتوصيف،بلاغت وسرزندگي نوع تشبيه،درآن است كه عناصرچهارگانۀ آن به دوعنصر(مشبه ومشبه به)تقليل(Reduction)يافته باشند.
5- نقد تشبيه به اعتبار مقايسۀ ماهوي طرفين تشبيه:
6- گاه شاعر،به خاطرتمايل به تفرد"ابژه"نخست به مدد حلقۀ واسط وجه شبه كه پل ارتباطي طرفين تشبيه است،ابژه مورد نظررا با ابژه ديگرهمنشين مي كند سپس مشبه رابرمشبه به رجحان مي دهد(چه درجهت مثبت وچه درجهت منفي).مثال:
ماه فروماند ازجمال محمّد سرونباشد به اعتدال محمّد
(سعدي)
يا:فهي كالحجاره او اشد قسوهِّ.
اين نوع شبيه را،تفضيل مي نامند.اغلب تشبيهات تفضيلي،ساختارپنهان دارند.يعني عنصرتشبيه درنحوۀ كلام وشيوۀ بيان مستترمي شود:
اوخدوانداخت بروي كه ماه سجده آرد پيش او درسجده گاه
7- نقد تشبيه به اعتبار خلاقيت ذهن وسبك بيان شاعر:
دراين سطح ازارزيابي ،تشبيه به دوبخش تقسيم مي شود:
1-6: تشبيه مبتذول،يعني تشبيهي كه عناصر تشبيه،تكراري ومستعمل بوده وقلب راتكان نمي دهند.
2-6: گاه مي شود كه عناصرتشبيه،مندرس وتكراري اند،اما سبك بيان آن زنده وخلاق است .مثلاً درغزل طبيب اصفهاني با مطلع:
غمت درنهانخانۀ دل نشيند به نازي كه ليلي به محمل نشيند
عناصرتشبيه يعني ليلي ومجنون ومحمل و...تكراري هستند،اما نحوۀ بيان وبازخواني مناطق تصوير،خلاق وملموس وكلمات سرشار ازبارحسي بوده ووجه ميتوس (mithos) وجه نشانه گراي كلمه وجه لوگوس وجه دلالت گرا رابه حاشيه رانده ومتن رابه متن زايشي (jenotext) نزديك كرده است تا ازافق تنزيلي و درزماني (diachronic ) عبوركرده وبه افق تاويلي وهمزماني (synchronic) تاريخ آشنا شده وافق انتظار (horizon of enpectation) خواننده رابرآورده سازد. نحوۀ بيان شاعر دربازپردازي تصاويرتكراري پيشين،آنچنان نيرويي به شعرشاعرداده است كه گرچه شاعر، يعني طبيب اصفهاني، درزمرۀ شعراي ماندگارنيس اما شعرش ماندگارشد. شاعرمرد، نام شاعرنيزبا مرگ شاعر به حاشيۀ تاريخ رانده شد اما شعرشاعرزنده است. راست است كه مي گويند: بعضي ازاشعار، پيش از مرگ شاعر، مي ميرند. بعضي ازشاعران پيش ازآنكه مرگشان برسد مي ميرند وبعضي ازاشعاربعدازمرگ شاعرزندگي راازسرمي گيرند.
8- توصيف به اعتبار بساطت يا تركيب طرفين تشبيه:
جذاب ترين گونه هاي اين بخش ازتشبيه،تشبيه مركب به مركب است اصطلاحات تمثيل ناميده مي شود.دكترشفيعي كدكني ازان به اسلوب معادله تعبيركرده است.اگرمشبه راباxومشبه به راباyبه نمايش درآوريم محورافقي اين گونه ازتشبيهات چنين است:
X-Y X-Y
وجه شبه دراين گونه تشبيهات التزاعي بوده وهيات حاصله ازتضريب دوسويۀ افق بيت است.مثلاً وقتي كه سعدي مي گويد:
قرص خورشيد درسياهي شد يونس اندردهان ماهي شد
مشبه،نه قرص خورشيد است ونه سياهي غروب،مشبه به نيزنه يونس است ونه دريا،بلكه هيات حاصله ازپنهان شدن خورشيد درسياهي،مشبه است وهيات حاصله از فرورفتن يونس دردهان ماهي،مشبه به.دراينگونه تشبيهات،طرفيت تشبيه دست كم از چهار جزء تركيب يافته واسلوب معادلۀ آنها دريك ضربدرقابل نمايش است.

تداعي درسطح اين هماني(استعاره)
يكي ديگرازابعاد تداعي مشابهت كه درواقع بليغ ترين الگوي تصويرگراي آن است استعاره مي باشد.استعاره هم تشبيه است وهم مجاز.مجازبه اعتبارآنكه،كلمه يا اسناد نرم گريزازساخت دلالت مطابقي(Refrential)عدول كرده وهنجارمنطقي بيان شكسته مي شود.استعاره،تشبيه است به اعتبارآنكه ازطرفين تشبيه برخورداراست،بااين تفاوت كه يكي ازطرفين تشبيه جهت فرايندانتقال ازسطح اين چوآني به مرتبۀ اينهماني دربافت كلام پنهان مي شود.
استعاره يا فشرده است يا گسترده يعني يا دريك تركيب اضافي تبلورمي يابد وبا دريك جمله اسنادي بصورت اسنادمجازي.
پس ازاين مقدمۀ كوتاه،به درون غزل هاي انقلاب سفرمي كنيم.دركلمات خود رابه آب مي زنيم وابيات برگزيده رابراساس تداعي مشابهت با محوريت ظرفيت ها وبسترهاي مختلف آب ارزيابي مي كنيم:
1- رود
1-1:رود ورنگ، برجسته ترين رنگ منتخب رود درشعرانقلاب، رنگ سرخ است. شاعرانقلاب با بهره گيري ازرنگ سرخ پديدهها كه از ذات يا كاركرد اين رنگ برمي خيزد به تصويرگري انديشه خويش مي پردازد.
ميرهاشم ميري، خود را تشبيه به شط مي كند وشط خون را استعاره مصرحه از رگ هاي بدن انسان مي گيرد، عروج شهيدان رابه پرواز تعبيرمي كند وشهيد را استعاره از پرنده اي مقدس مثل كبوترمي گيرد وخطاب به شهيدان مي گويد:
پروازشما،خون رگ هاي ما رابه جوش آورده ودركالبد ما موج حماسه برانگيخته است":
كسوت سبزبه بالاي شما سرخ شده است شط خون موج گرفته است به بال وپرتان
(نقشبندان غزل،ص424)
ودرغزلي ديگرخون شهيدان رادريك تركيب آميخته ازنغمۀ حروف به شط شفق تعبيرمي كند.
نصرالله مرداني،شهيدان رااستعاره ازآفتاب مي گيرد وخون شهيدان رابه شط سرخ تشبيه مي كند وخطاب به ايثارگران مي گويد:رخسارتان رادرشط خون شست وشودهيد تا رنگ شفق به خود بگيرد:
چهره را درشط خون شوييد رودروي خصم تا شود گلگون ترازروي شفق رخسارتان
ودرغزلي ديگرباجاندارپنداري گل،سرخي گل رابه خون گل تشبيه مي كند وباتوجه به برجستگي گل دراسطورۀ رويش با موتيف رنگ ولطافت واسطورۀ تكوين(عرق پيشاني پيامبر)وبا توجه به استغناي بدن شهيد ازغسل وخاصيت تطهيرگري خون شهيد مي گويد:چهرۀ شهيدان راباعصارۀ گل بشويند تاچهرۀ تاريخ سرخ ترشود:
گلگونۀ شهيدان با خون گل بشويند تاسرخ تربماند رخسار روزگاران
(نقشبندان غزل،ص486)
اصولاً اغلب تصاويرغزليات مرداني،ازجمله ابيات ياد شده دررشته اي از روابط دال ومولول حسن تعليل جريان دارند،بااين تفاوت كه علت ومعلول،به سياق حسن تعليل هاي متعارف روابط رمانتيك ندارند،بلكه تعليل فقط درخدمت توسعۀ دامنۀ تصاويرقرارگرفته است.
احد ده برزگي،خون شهيدان رابه منظرۀ جريان جويباردرچشم اندازسپيده دمان تشبيه مفرد مقيد به مركب تعبير مي كند وبين خون شهيدان واشك چشم سوگواران رابطۀ علت ومعلولي برقرار مي كند ومي گويد:تصويرشهادت رزمندگان درسپيده دمان،اشك چشم سوگواران رابه تيغ خورشيد مانند كرده است.(تيغ ازنمادهاي حماسه ودرخشندگي است)
ازجويبارخون شهيدان سپيده دم شد آب ديده تيغ شرربارآفتاب
(نقشبند غزل،ص15)
همان گونه كه ملاحظه مي شود،اشك آتش افشان(تيغ شرربار)ازتداعي متعارف خود(لطافت وزلالي)وازرويكرد سوگوارنۀ خود خارج شده ورنگ حماسي به خود گرفته است.سياوش ديهيمي،شاعرهمداني،دهان رزمندگان راتشبيه رود مي كندوسخن آنان راتشبيه به جريان آب رود وبا آوردن كۀ تعليل درآغازمصراع دوم،مفاد مصراع اول(جريان سخن دردهان مخاطب)رامعلول بهره مندي ازقرائت قرآن مي داند:
هماره جان سخن زان لب ودهان جاريست كه آيه آيۀ قرآن درآن زبان جاريست
(نقشبندان غزل غزل،ص174)
يعني زباني كه درچرخۀ قرآن هويت ببايد به جان سخن(گوهرسخن)دست مي يابد.دربيتي ديگر،خلوص كلام پيشوارابه آبشارتشبيه مي كند وجريان كلام اورا به جريان آب زلال رودخانه وازمخاطبان مي خواهد كه درآبشارخلوص كلام پيشوا،تن وجان بشويند(كلام پيشوا راراهنماي عمل قراردهند.)
بيا بشوي دل وجان به پاي اين رود كه آبشارصداقت ازآن بيان جاريست
(نقشبندان غزل،ص174)
گاه مي شود كه رود با ديگرنمودهاي آب درپيوندي نمادين به صورت حفت هاي يگانه در مي آيد.مثلاً دربيت زيرشاعربراي تصوير بخشي به جوشيدن(كفتن وجاري شدن)چشمه ورود را دركنارهم قرارداده است وبراي ترسيم نقطۀ اوج جوشش وجاري شدن،ازابزارتكراراستفاده كرده است:
دوست دارم بـــهاري شدن را همنفس با قناري شدن را
چشمه درچشمه جوشيدن ازسنگ رود دررود جاري شدن را
(مصطفي محدثي،حنجره هاي شرقي،ص39)
حميدسبزواري،درتهييج مخاطبان براي عبورهدفمند ازعافيت انديشي به عاقبت انديشي وبه قول خاقاني ازآخرانديشي به آخرانديشي مرداب رااستعاره ازسكوت عافيت آميزمي گيرد ودريا رااستعاره ازحركت هدفمند وانقلابي وباقراردادن سويه هاي استعاره دررشتۀ نامرئي تضاد مي گويد:
روح درآغوش دريا پرطپش مي پرورد بسترازمرداب برچيند وبردريا نهيد
(نقشبندان غزل،ص123)
مصطفي محدثي،درپردازش يكي ديگرازاستعاره هاي تضاد،دريا رااستعاره ازخطرمي گيرد ودل به دريا زدن راكنايه ازخطركردن،روزمرگي رابه مرداب تعبيرمي كند وحركت تاثيرگذاررا به جويباروحركت ازعافيت به مسئوليت رابه عبورازمرداب به جويبارومي گويد:
دل به دريا زدن ترك مرداب پرشدن جويباري شدن را
(ازحنجره هاي شرقي،ص39)
احدده بزرگي، يكي از كاركردهاي ايدوئولوژيك آب (غسل كردن) را بن مايۀ تصويرقرارمي دهد،پشت سرگذاشتن ظلمت (سكوت، بيخبري، عافيت طلبي و...) وپيوستن به نور(حركت، مسئوليت، مجاهدت و...) رابه غسل كردن در زيردوش ماه تعبيرمي كند و با بهره گيري ازكاركردعدد هفت درمنطق الطيرعطار وجابجايي "ظلمت "با "وادي"، فرايند درهم تنيدۀ عبوراز"ظلمت" به "حمام ماه" را اين گونه به ترسيم مي كشد:
تازيرنور ماه كنم غسل آفتاب درهفت پيچ كوچه ظلمت قدم زدم
(نقشبندان غزل،ص5)
نمودهاي ديگرآب كه نمادمفاهيم مقاومت وانقلاب وسوگ حماسه قرارمي گيرند؛عبارتند از:
دريا:(تداعي اشك ودريا).تشبيه مبالغه اي آه به شعلۀ برافروخته تا آسمان(مشبه به خيالي)وتشبيه مبالغه اي گريستن خلق به دريا.طرفين تصويردر دوسويۀ تشبيه(آتش آه – گريستن دريا)دررشته اي از پارادوكس(تناقض وارگي)قرارگرفته است.آتش ،آسمان و آه روبه بالا دارند ودريا واشك افشاندن روبه پايين.شاعرازابزارهاي هنري(اعم ازابزارهاي بياني وابزارهاي آرايه اي)استفاده كرده تاعظمت فاجعۀ مرگ پيشوا رابه تصوير بلكه نمايش درآورد.تصويرانعكاسي طبيعت است ونمايش فاجعۀ مرگ پيشوا رابه تصوير بلكه نمايش درآورد.تصويرانعكاسي طبيعت است ونمايش انعكاس حركت طبيعت:
آتش گرفت خيمۀ گردون زآه ماه با آنكه درعزاي تو دريا گريستم
(آتش ني،ص25)
چنانكه ملاحظه مي شود مصوت هاي بلند دركلمات محوري آتش،آه،عزا،دريا،موجب شده است كه رشته موسيقايي واكها درخدمت كليد واژگان تم مركزي شعر(فرياد،ناله،آه،...)قرارگرفته وبا آن همنوا گردد.اين نوع ازآرايه هاي نيمه مرئي راسيد قطب،تناسق فني ناميده است.يعني برگزيدن الفاظ مناسب با سياق ومعنا(تصوير فني ونمايش هنري درقرآن،ص127).
سيل:تداعي خون وسيل:مشفق كاشاني با مراجعه به حافظۀ تاريخي به يادآوري فعال روزهاي پيروزي انقلاب مي پردازد؛روزهايي كه حلقه هاي زنجير استبداد گشوده شده،سرهاي طغيانگركج انديشان به تيغ عدالت سپرده شد ودرسيل خون شناورگرديد.شاعر،گسترۀ دامنۀ قتال راباتشبيه فشردۀ سيل خون به تصويرمي كشد.
گشوده حلقه هاي محنت زنجيرراديدم ميان سيل خون افتاده سرهاي كج انديشان
(نقشبندان غزل،ص140)
چشمه: چشمه،باتلاش فراوان دل سنگ رامي شكافد وآزادوزلال دربسترهاي مختلف آب جاري مي شود.اين حالت چشمه،ذهن شاعررابه تداعي مشابهت بامفهوم آزادي پيوند مي دهد.كسي كه درسخت ترين شرايط مي جوشد وباجريان آگاهي جامعه مي آميزد ودر مبارزات آزاديبخش تبلورمي يابد:
نسيم صبحدم ازچشمه سارآزادي به كام تشنۀ آزادگان دوباره گذشت
(مشفق كاشاني،نقشبندان غزل،ص213)
باران: تداعي اشك وباران:مهدي فراهاني منفرد،شاعرپيشكسوت انقلاب شاعرجوان سال هاي نخستين دهۀ شصت باتصويرمنظرۀ تشييع جنازۀ شهداكه از صحنه هاي ماندگاردفاع مقدس وحلقۀ واسط پيوندجبهه بود،به تداعي سرخي خون وچاك چاك بدن،شهيدرادرگل سرخ به استعاره مي نشاند واشك خودرابه باران تشبيه مي كند وباران اشك خودرادرخون بدن شهيد شست وشو مي دهد:
دراين شعرشاعربراي حسي كردن منظره تشييع جنازه وانتقال تاثيرگذاراين حس صورعواطف رابرجسته ترازصورخيال مي نمايد ومي گويد:
چه پرشوربردستها مي روي گل سرخ پرپر كجا مي روي
تنت را به باران اشكم بسپار بگو تا بدانـــــم چرا مي روي
(نقشبندان غزل،ص455)
سيدضياءالدين ترابي، شاعرومنتقد پيشكسوت سال هاي 65- 58انقلاب درتشييهي مفرد به مركب، اشكم چشم معصوم رابه افشانش باران درچمن ماننده مي كند وتصويري به لطافت اشك وباران ارائه مي دهد؛تقابل حرف ش درافق واژگان اشك وشد وچشمان وجاورت حرف ر بين دو كلمۀ باران ورحمت درتركيب اضافي باران رحمت،زبان شعررادرشعررادررشته اي ازموسيقي متن به جريان مي اندازد:
اشكي كه جاري شد ازآن چشمان معصوم باران رحمت بود كو براين چمن ريخت
(نقشبندان غزل،ص194)
محمدرضا محمدي نيكو،شاعرپيشكسوت انقلاب،بين ابرباران فشرده وخشكسالي،تداعي تضاد برقرارمي كند وباعبوردادن ابرباران دار ازخشكسالي صحرا ونوشتن حديث آب دردفترسراب تضاد موجود رادريك جهت دهي آشتي گرانه ،به پارادوكس آشتي ضدين مي نشاند:
خوشا چوابرگذشتن زخشكسالي صحرا حديث آب به دفترچۀ سراب نوشتن
(نقشبندان غزل،ص372)
شادروان سپيده كاشاني،قيام خلق رابه رود وگسترش دامنۀ قيام رابه دريا تشبيه مي كند با جانمايۀ خشم مقدس موانع انقلاب را ازپيش پا برمي دارد.اين شعر درفاصلۀ بين 22-12بهمن ماه57به ميمنت ورودامام خميني(ره)سرود شده بود.
كنون رود خلق است درياي جوشان همه خوشۀ خشم شد خرمن من
(نقشبندان غزل،ص157)
حميدسبزواري،ازبنيانگذاران شعرانقلاب،صحنه اي از تهجد واشك استغفاررابه تصوير مي كشد وبا الهام از مطلع غزلي ازحافظ به عبارت:
ديشب به سيل اشك ره خواب مي زدم
مي گويد اشك استغفارومناجات شبانۀ،رهزن خواب مي شود ويا با استناد به معني ديگر راه زدن به معني آهنگ زدن،مي گويد:زمزمه هاي اشكم موسيقي خواب مي نوازد.شاعردرادامه به تعليل هنري شب زنده داري مي پردازد ومي گويد چون بسترم درموج اشك جريان دارد خواب برايم ميسرنمي باشد.
زسيل اشك راه خواب مي زد ديده و گفتم به روي موج يا رب چون گشايم بسترخود راه
(نقشبندان غزل،ص126)
دربرشي ديگرازتبيين حالات وهستن هاي انقلابي، شاعر، خطرپذيري، شجاعت متمايل به تهور حركت ، آفاق انديشي، وسعت مشرب و بلندهمتي رابا استفاده ازنمادهاي ساده وملموس دريا، قطره، خيمه زدن، موج، ساحل به تصويردرمي آورد.مخاطب رابه هجرت ازمن فردي وپيوستن به من حماسي خلق دعوت مي كند:
بيا كه خيمه زدريا دلي به موج زديم چوقطره پهنۀ بي ساحلي كرانۀ ماست
(مشفق كاشاني،نقشبندان غزل،ص21)
دربرشي ديگربراي تشويق مخاطب به خود شناسي وخودباوري وباهمنشين كردن آب وآينه وچشمه با درونمايۀ مركزي روشنايي ازمخاطب مي خواهد براي بازيابي خويش به آينۀ روشن دل مراجعه كند.چشمه،نمود آب،دل نماد آينه وچشمۀ دل،نمادهمنشيني آب وآينه:
به چشمۀ دل روشن نشان زخويش بجوي كه آب وآينه روشن ترين نشانۀ ماست
(مشفق كاشاني،نقشبندان غزل،ص160)
پرويز بيگي حبيب آبادي،شاعرپيشكسوت انقلاب،ازطريق تركيب اضافي درياي اشك برشي ازماتم را به تصويرمي كشد ودربرش بعدي،اندوه را ازاشك تخليه مي كند وازاشك ماتم،اشك حماسي مي سازد وبا استفادۀ ازمعناي دوپهلو(ايهام گونۀ)كلمۀ ابرو،نشستن قطرۀ اشك برگونه ها راپشتوانۀ معنوي خودبراي كسب آبرو نزد دريا مي شمارد:
آنكه ازاشكي به دشت گونه ها پيش دريا آبرو دارد منم
(نقشبندان غزل،ص72)
تداعي آب وآينه وسجاده:شاعردرتصويري لطيف بااستفاده ازنمادهاي ساده وملموس آب وآينه وسجاده كه به قرينۀ صفا ويكرنگي با هم پيوند خورده اند وبا همنشين كردن نفس بلورين ممدوح ونفس زندگي بخش مسيحا،چشم اندازي ازخلوص ومعنويت او رابه نمايش درمي آورد:
آب وآيينه به سجاده گلبرگ نهاد وزبلورين نفسش بوي مسيحا آمد
(مهدي فراهاني منفرد،نقشبندان غزل،ص457)
حسن حسيني،جان دادن شهيدان وغلتيدن آنها درخاك رابه ترسيم درمي آورد وخون شهيدان راجانمايۀ اسطورۀ رويش به شمارمي آورد وبراي تبيين وتعليل قرائت خوداز خون شهيد،آنان را ازتبارباران وبهاران مي داند وبدين ترتيب،روابط علي ومعلولي مرگ وجاودانگي رابه نمايش درمي آورد:
برخاك مي غلتند وگل مي رويد ازخاك روح بهاران شوكت باران وآيند
(نقشبندان غزل،ص106)
ودرغزلي ديگرباتشبيه اشك به سيلاب، عظمت سوگ شهيد وتاثيرعاطفي آنراترسيم مي كند ومي گويد:
درسوگ توازبارش چشمم حذري نيست ويرانۀ ازانديشۀ سيلاب گذشته است
(نقشبندان غزل،ص89)
شهيد، منزلت وجايگاه متعالي دارد. روزي خوردن نزدخدا، نظركردن به وجه الله وجوه يومئذ ناضره الي ربهاناظره قلب تاريخ، شمع تاريخ و...تعابيرمختلف يك حقيقتند وآن حقيقت، جايگاه معنوي شهيد است. سپيدۀ كاشاني، درغزلي ضمن تخلص به نام سپيده، شهيد رادرچشم خود مي نشاندهمان گونه كه ستارۀ صبح رادرجريان نگاه خود جاي مي دهد:
تويي ستارۀ صبح ومن آن سپيدۀ فجرم كه درزلال نگاهم چو نورلانه گرفتي
(نقشبندان غزل،ص159)
زنده ياد نصرالله مرداني،منظره اي ازتشييع جنازۀ امام خميني (ره)رابه تصوير مي كشد.گسترۀ دستهاي تشييع كنندگان رابه دريا تشبيه مي كند ودل رادرفقدان آن بزرگواربه كشتي بي ناخدا وگريستن را واكنش طبيعي اين تعزيت مي داند ودرونمايه بيت دررشتۀ تداعي دست واشك ودريا جريان دارد:
برموج پرتلاطم درياي دستها مي رفت ناخداي دل وما گريستيم
(آتش ني،ص25)
ميرهاشم ميري، بابرقراري تداعي تضاد بين باران وخشكسالي دريك تصويرمتحرك، جايگاه شهيد را درتاريخ مانند جايگاه باران درخشكسالي ودرمتن انتظارنگاه ها، مي داند. يعني وقتي كه همه جا مي سوزد، شهيد چون باران فرا مي رسد: موسيقي ملايم واك ش درتركيب اضافي آشوب خشكسالي ها و بيشه وپريشان صداي شرشرباران رادرذهن نگارگري مي كند:
تو درنهايت آشوب خشكساليها به بيشه هاي پريشان سلام باراني
شاعربراي سهولت پيوند بين شهيد وباران شخصيت انساني داده وسلام رابه باران اسناد مي دهد،سلام باران درمقابل آشوب خشكسالي.
تودرنهايت آشوب خشكساليها به بيشه هاي پريشان سلام باراني
مهرداداوستا،بايكي ازنمودهاي آب يعني ابر،فاجعۀ فقدان شهيدباهنررابه تصويرمي كشد.هنررا ازموجوديت متعارفش خارج مي كند وبه آن شخصيت مستقل انساني بخشيده ومانند ابرنوبهارگريان مي بيند:
از ين پس همچو ابرنوبهاري هنرگريان زداغ باهنرباد
(نقشبندان غزل،ص46)
پرويزبيگي حبيب آبادي، بابرقراري تداعي تضاد بين ابرومرداب، عشق ومرداب را نمادي ازكاركردغربت مي شمارد ومي گويد:
ديربست كه عشق آمده وبا گذرابر چون سايه اي ازغربت مرداب گذشتيم
ودربرداشتي ديگربين ژاله يكي ديگر ازنمودهاي آب ولاله وناله،به اعتبارريخت مشترك موسيقايي آنها، تداعي مجاورت مي يابد، ژاله نشسته بربرگ لاله درذهن اوبه هيات اشك ونواي چنگ، به هيات ناله استعلا مي يابد تاهمراه شاعر، سوگوارداغ ياران باشند. نيچه مي گويد: عاطفه، پديده ها را رنگ آميزي مي كند. دراين تصويرنيزچنگ و ژاله به رنگ ذهن سوگوارشاعردرآمده اند:
ازلاله ژاله خيزد ازچنگ ناله خيزد گويي به داغ ياران اين چرخ سوگواراست
نصرالله مرداني براي تبيين عرش انديشي ومقام قدسي شهيدان، به يكي ازكاركردهاي مقدس آب، يعني وضو، نظر مي دوزد و باهمنشين كردن واژگان قدسي وضو، نور، عرش ومحراب، مقام روحاني شهيد را تجسم مي بخشد:
به آب نوربگيريد بافرشته وضو نمازعشق به محراب عرش بگذاريد
(نقشبندان غزل،ص482)
شاعردراين بيت بانشان دادن آب ومحراب به رشتۀ تسجيع ونشاندن جفتهاي دوگانۀ نورونمازفرشته وعرش به رشتۀ نغمۀ حروف بين اجزاء شعرتداعي موسيقايي برقرار كرده است.

استعارۀ آب
استعاره محوراين هماني تداعي هاست ودرساخت ها ورويكردهاي مختلف هنري ازجمله استعارۀ مصرحه،تخييليه،حس آميزي وتناقض واره نقش ونمود مي يابد.استعارۀ مصرحه،وقتي كه درمحورمشبه به متكثرمي شود سمبل،و وقتي كه درهمين محورعميق وابهام آميز مي شود رمزنام مي گيرد.
تركيبات وعباراتي كه درغزل انقلاب با درون مايۀ آب شكل گرفته اند فراوانند كه برخي ازآنها عبارتنداز:غمزۀ مستانۀ باران،غلتيدن باران روي سبزه ها،نوشيدن زلال نوراز شط ستاره،آرميدن موج درساحل،شستشودرجريان نسيم،چشمۀ هور،روح خروشان،عبوردرجويباررگها،وسعت بيكرانۀ باران،شستشوي اندوه آب درخون شهيد،عبورازوسوسۀ آب،سوزعطش،همنشيني اشك وسيلاب،تداعي انتظاروتشنگي،امام عصروباران درمحورجانشيني(محوراستعاره)،هم تباررود وطوفان،نبوغ شرقي باران،مشرب گل،فواره سحر،افشانش آب ازديدگان ابر،قصيدۀ آبشاران و....

نمودها وبسترهايي كه بن مايۀ استعارۀ آب درغزل انقلاب قرارگرفته اند عبارتند از:
1- باران وابر:نصرالله مرداني بانگاه جاندارپنداربه پديدۀ باران،آن را از وضع طبيعي خودخارج مي كند ووضع استعلايي به باران مي بخشد:باران كرشمه كنان مي آيد وروي سبزه ها مي غلتد وبدين ترتيب درذهن تصويرپردازشاعرموجوديت رمانتيك پيدا مي كند:
تماشاييست اينجا غمزۀ مستانۀ باران به روي سبزه ها غلتيدن دردانۀ باران
(آتش ني،ص13)
درغزلي ديگر،ابرباران دار را ازمنظرمي نگرد وبا اتصاف صلابت واشك فشاني مي كوشد،تصويرباران رابه گونه اي ترسيم كند كه سويۀ تداعي گراي آن راازتمايل به بهاران به سوگواري شهيدان مرگ لاله ها سوق دهد:
اي ابرپرصلابت آبي زديده بفشان بامرگ لاله طي شد افسانۀ بهاران
(آتش ني،ص13)
محمدطاهراحمدي،شاعرحوزوي،براي تجسم بخشيدن وتصويرگراي روشن بيني وحماسه آفريني ملت انقلابي،ازدونمادباران(نماد روشن انديشي ونبوغ)وگل(نمادحماسه آفريني)استفاده مي كند وملت انقلابي راميراث داران باران وگل،مي شمارد وبا تركيب هاي استعاري نبوغ باران ومشرب گل به اين دوپديده،شخصت انساني مي بخشد:
باران نبوغ مشرقيش رابه ما سپرد گل مشرب شقايقيش را به ما سپرد
زنده ياد حسن حسيني،درچشم اندازي ديگرازباران،تصويروالايي ترسيم مي كند ودريك رشته تشبيه مركب به مركب بين باران وحضرت مهدي(عج)وآسمان وتشنگان،اسلوب معادله(وامي ازدكترشفيعي كدكني)برقرارمي كند.تشنگان،باران رافرياد مي زنند وآسمان به سياق تشنگان حضرت مهدي(عج) را وبدين ترتيب حادثۀ بزرگ فرج با نمادهاي ساده تجسم مي يابد وبه ذهن نزديك مي شود:
آيد به گوش ازآسمان اين است مهدي (عج) خيزد خروش تشنگان اين است باران
پرويزبيگي حبيب آبادي،برش هاي ديگري از منظومۀ باران،يعني بي كرانگي ورازوارگي رابه نمايش درمي آورد وبين رازوارگي باران واسطورۀ عاشقان رابطۀ معناداربرقرارمي كند.
درچشم گلگون باران يك وسعت بيكرانه است رازي كه آنجا نهفته است افسانۀ عاشقانه است
(نقشبندان غزل،ص72)
غلامرضا رحمدل،درغزلي بارديف باران،ازصداي باران درنگرشي پديداري،آواز وخطابه كشف ميكند؛گل رامنبرباران وجويبارراسربازباران مي شمارد:
آتش سواران برفرازمنبرگل نك خطبه مي خواند سخن پردازباران
درمقطع غزل بين مفهوم"شكفتن"ورازوارگي متن باران رابطۀ علي معلولي برقرارمي كند وفهم رازوارگي باران راقائم به فهم گزاره هاي شكفتن مي داند:
آنكس كه مفهوم شكفتن رانداند كي مي تواند پي برد بررازباران
2-شط:باتركيباتي مانند زلال نور،شط ستاره ونوشيدن نوراز جويبارستاره ودركشيدن شراب عشق ازجام سپيده دم،شاعرمجموعۀ بهم پيوستۀ اين تركيبات وعبارات رادرمحورعمودي شعر،براي تبيين روشن انديشي وكنش هاي عاشقي وايثارملت به كارمي گيرد:
زلال نورزشط ستاره نوشيديم شراب عشق زجام سپيده دم زده ايم
3-چشمه: شاعربراي توصيف هنري چشم هاي پيشوا، آن رابه چشم بيدارسحر، روح حقيقت وچشمۀ هور(خورشيد) تعبيرمي كند:
چشمان خدابين تواي روح حقيقت بيداري چشم سحروچشمۀ هوراست
(نقشبندان غزل،احدده بزرگي،ص8)
شاعري ديگربراي ترسيم هدف عالي وتكاپوي يكريزوبي دريغ ملت ازنمادهاي دريا و طوفان ورود استفاده مي كند ومي گويد:
ازتباررود وطوفانم كه درآفاق خاك مي رود تا بي كران دريا به دريا موج موج
(ضريح آفتاب،ص16)
4-فواره:خاك گورشهيد،به عنوان نمادروشنگري وسربلندي يك ملت،به فواره سحرتعبيرشده:
زخاك گور تو فواره سحر روييد زسوگ سرخ توقلب شفق درافغان شد
كاركردهاي آب
الف- شتشو:خلوص وعصمت شهيد به شستشوي تن درنسيم تعبيرشده.يعني نسيم به قرينۀ شستن،تشبيه به آب شده،موج نيزدرصفات انساني آرميدن وخروشيدن استعلا يافته است.
درگفتن مهتاب تن درنسيم شستي باصد خروش چون موج درساحل آرميدي
ب-جريان:شاعربه عنوان داناي كل از زبان ملت،رگهاي تن ملت رابه بستررود وعشق رابه آب تشبيه مي كند.مقصد عالي وآفاقي ملت راباتركيب سحروصل عينيت مي بخشد يعني:
خون رگ هاي ما به عشق تو مي جوشد وبه عشق توره مي پويد.
(آتش ني،ص8)
ج-عطش:تركيب استعاري وسوسۀ آب با بن مايۀ تشخيص براي تبيين اين معنا به كاررفته است كه ملت همزاد كويراست،تشنگي راتجربه كرده،بنابراين براي پويش اهداف متعالي ازمخاطرات راه نمي هراسند وبه قول حافظ:روندگان طريقت ره بلا سيرند .

تداعي تضاد
درتداعي تضاد نش

مطالب مرتبط
ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 39
  • کل نظرات : 28
  • افراد آنلاین : 9
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 28
  • آی پی دیروز : 4
  • بازدید امروز : 30
  • باردید دیروز : 5
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 45
  • بازدید ماه : 45
  • بازدید سال : 621
  • بازدید کلی : 59,307