loading...
بسیج
بسیجی بازدید : 296 یکشنبه 04 دی 1390 نظرات (0)

چكيده
مقاله اي كه تحت عنوان "جلوه هايي از فرهنگ شهادت در شعر انقلاب اسلامي" ارائه مي گردد مشتمل برموارد زيراست:بعد از اشارۀ مختصري به تعريف "فرهنگ"وتعبيري كه ما از آن داريم،ابتدا تعريفي از شهادت وشهيد به ميان آورده وآن گاه كوشيده ايم پرتوي از رخسار تابناك شهيدان در آيينه قرآن وسيره ائمه به نظاره بنيشينيم،سپس پيشينه اي از مفهوم شهادت در ادب ديرپاي فارسي به صورتي بسيار مختصر ارائه داده و درانتها سعي شده است كه با نگاهي به مجموعه شعرهاي منتشرشده درسال هاي پس از انقلاب ومروري بر مطبوعات اين عصر،"فرهنگ شهادت وچيره شهيدان"را در آيينۀ شعرانقلاب اسلامي نظاره گر باشيم.در اين بخش با تأكيد براين كه"شهادت"و"شهادت طلبي"از اساسي ترين ودرونمايه هاي شعر عصر انقلاب اسلامي است تجلي چشم نوازي را از فرهنگ عاشورا- به عنوان نماد شهادت طلبي- درشعر شاعران انقلاب به چشم مي بينيم وآنگاه با نگاهي به انعكاس جلوه هاي گوناگون شهادت همچون:ياد مردان خدايي شهيداني چون بهشتي،رجايي،باهنرو...حسرت و اندوه برعروج شهيدان،تصويرتشييع جنازۀ شهيدان در شعراين دوره و...بحث خود رابه پايان مي بريم.با اذعان به اين كه"شهادت"به عنوان يكي از موضوع هاي اصلي شعرانقلاب،همچنان مطرح است وبه اميد اين كه ديگران اين مسير ناپيموده رابه طور كامل بپيمايند وتحقيقي مفصل در اين باره ارائه كنند.
مقدّمه
اگربپذيريم كه "فرهنگ،آن چيزي است كه زندگي وارزش هاي انساني رابه وجود مي آورد"1وبا لحاظ كردن ديدگاه مكتبي واعتقاديمان آن را مجموعۀ نظام ارزشي اسلام در همۀ جوانب فردي و جمعي، كه مشتمل بر كليۀ روابط اعتقادي و عملي در ابعادسياسي، اخلاقي، اقتصادي، اجتماعي، نظامي،علمي،فلسفي ومراحل سلوك باطني است،بدانيم آنگاه بهترمي توانيم به اهميت وارزش شهادت،به عنوان يك فرهنگ تأثير گذار واصيل ونقشي كه دراصلاح امورجامعه دارد پي ببريم.
"شهادت" درلغت به معاني:گواهي دادن،كشته شدن در راه خدا،شهيد گرديدن وعالم شهادت درمقابل عالم غيب آمده است و"شهيد"يعني:حاضر،شاهد،عالم به غيب وحاضر،يكي از اسماء حسناي خدا وسرانجام كشتۀ در راه خدا ودين.3روشن است كه مراد ما از شهادت همان كشته شدن در راه خداوند است كه در درجۀ اوّل،موجب سعادت ورستگاري شهيد وآنگاه سبب اصلاح نابه ساماني هاي جامعه مي گردد.خون شهيد،موجي درجامعه برمي انگيزاند كه خوبي ها ونيكويي ها راترويج مي دهد وبدي ومفاسد رااز بين مي برد.اگرسالار شهيدان ،حضرت حسين بن علي(ع)،هدف ازقيام خود را"اصلاح درامت جدّخويش"مي دانست آيا جز به اين معنا بود كه خون پاك او وياران فداكار وازخود گذشته اش امربه معروف ونهي از منكررادرجامعه استقرارمي بخشيد ونقش مؤثّري دربيداري مردم وايستادگي آنان درمقابل ظلم وجور بي حد وحصرحاكمان زمانه ايفا مي كرد؟وبه راستي مه آن حضرت چه هوشمندانه وازسر درايت وفراست به اين نكته پي برده بودند.
تعبيرزيبا ورساي قرآن كريم كه"شهيدان را نه مردگان بلكه زندگاني مي داند كه روزي خور خوان گستردۀ پروردگار خويشند"وجملاتي همچون:"شهيد قلب تاريخ است"،"شهيد شمع تاريخ است"،"گرداگرد كلمۀ شهيد راهاله اي از نورانيّت فراگرفته است"و...،كه به ويژه در عصر انقلاب ودوران دفاع مقدّس زبان زد خاص وعام شده بود،گوشه هايي ديگر از ارزش واهميت "شهيد"و"شهادت"رابه نمايش مي گذارد.

مروري گذرا برحضور«شهادت» درشعر فارسي تا پيش از انقلاب اسلامي
تجليل از شهيدان،به عنوان كساني كه در راه عقيدۀ خويش به جهاد برخاسته ودر اين طريق به خون خويش غلتيده اند وتقديس شهادت،به مثابۀ يك فرهنگ اصيل وماندگار،درشعرفارسي سابقۀ ديرينه اي دارد واگرشعرهايي را كه ذيل عنوان"مرثيه"قرار مي گيرند بررسي كنيم متوجه خواهيم شد كه بخش اعظم اين مراثي به ياد كرد شهيدان اختصاص دارد.البته"آنچه بيشتردر ادبيّات فارسي متداول شده ومرسوم است - ودر واقع بخش اساسي مراثي زبان فارسي را تشكيل مي دهد- همانا ذكر مصايب سالارشهيدان- حسين بن علي(ع)واعوان وانصارآن حضرت در واقعۀ جانگداز كربلاست كه شعراي معتقد،چه شيعه وچه سنّي،رابرآن داشته كه شعر واشعاري دربارۀ اين حادثه دلخراش بسرايند"6وبدين سان در ترويج فرهنگ شهادت ودميدن روح ايثار وجانباري دركالبد جوامع اهتمام ورزند.از مشخصات اصلي بسياري ازاين مرثيه ها،آميختگي عرفان وحماسه وتصوير جذّاب ودلنشيني است كه شاعران از "شهادت" ترسيم كرده اند.ميراث ادب فارسي آكنده از شعرهاي نابي است كه شاعران در مرثيت شهيدان- خصوصاً شهيدان كربلايي- سروده اند وما براي خودداري از اطالۀ كلام وپرداختن به بخش اصلي مقال،تنها به اشاراتي پراكنده دراين باب اكتفا مي كنيم.
مولانا جلال الدين محمّد بلخي(672-604 هــ ق)، شاعربزرگ قرن هفتم وسرايندۀ غزل هاي شورانگيز،درغزلي نغزنام وياد شهيدان كربلايي را- كه سرآمد شهيدان همه قرون واعصارند- اين گونه گرامي داشته است:
كجاييد اي شهـــيدان خـــدايي؟ بلا جويان دشت كربلايي
كجاييد اي سبك بالان عاشق؟ پرنــده تر زمرغان هوايي7
ازديگرشاعراني كه درعين پيروي از مذهب تسنّن با آزاد منشي خاصي به مرثيه سرايي دربارۀ شهيدان كربلا پرداخته اند،مي توان از"سيف فرغاني"(متوفي اوايل قرن هشتم هجري) نام برد.اوبا لحني تهييج كننده،از دل خستگان ماتم حسين مي خواهد كه از صميم قلب،بر"كشتۀ كربلا"بگريند.
اين گريستن جلوۀ زيبايي از تكريم شهيدان را به نمايش مي گذارد ودر عين حال نمادي است از اندوه وحسرت برپا در گل ماندن خويش وعروج شهداء:
اي قوم دراين عزا بگرييد بركشتۀ كربـــلا بگرييد
بااين دل مرده خنده تا چند؟ امروزدراين عزابگرييد
..دل خستۀ ماتــم حســــينيد اي خسته دلان هلا!بگرييد8
درعصرصفوي كه دورۀ رواج شعر شيعي است"محتشم كاشاني"(996-905 هــ ق)با سرودن دوازده بند معروف خويش با مطلع:
باز اين چه شورش است كه درخلق عالم است باز اين چه نوحه وچه عزا وچه ماتم است
راه را براي سرايندگان پس ازخود همچون "صباحي بيدگلي"(1206-هـ ق) و "وصال شيرازي"(1262-1197هـ ق) و... باز كرد، اگرچه تركيب بندهايي كه اينان به تقليد ازمحتشم سروده اند هيچكدام از استحكام وتاثيرگذاري دوازده بند او برخوردار نيستند. اما او در اين شعر 96 بيتي به نيكويي ازعهده تصوير كردن مصائبي كه براهل بيت عصمت وطهارت، خصوصاً امام حسين(ع) واصحاب واولاد ايشان وارد شده، برآمده است.
ازميان شاعراني كه به دوران ما نزديك تر بوده اند مي توان به يغماي جندقي (1276-1196 هـ ق)، ملك الشعراء بهار (1330-1264 هـ ش)، و ... اشاره كرد كه شعرهايي درستايش شهيدان ومراثي اهل بيت -(ع)- سروده اند.
درعصر پيش از انقلاب شكوهمند اسلامي- دهه هاي 40و50 شمسي- جرياني به نام "شعر مقاومت" وجود داشته كه از جمله چهره هاي سرشناس آن مي توان به: نعمت ميرزازاده (م.آزرم)، مرحوم مهرداد اوستا، سيدعلي موسوي گرمارودي، طاهره صفارزاده، دكترشفيعي كدكني و... اشاره كرد. درآثار شاعراني ازاين دست، مضاميني چون هجرت، شهادت و... ونيز الهام گيري از شخصيت هاي بزرگي همچون ابوذر، سلمان، ميثم تمار وبه ويژه حادثه خونين كربلا وفداركاري هاي امام حسين(ع) ويارانش به چشم مي خورد. براي ارائه نمونه اي از اين گونه اشعار و به عنوان حسن ختام اين بخش ازمقاله، به دوبيت ازغزل زيباي دكترمحمدرضا شفيعي كدكني بسنده مي كنيم:
... آن فروريخته گلهاي پريشان درباد كز مي جام شهادت همه مدهوشانند
نامشان زمزمه نيم شب مستان باد تانگويند كه از ياد فراموشانند
فرهنگ شهادت وتصوير شهيدان در آيينه شعر انقلاب اسلامي
درشعر انقلاب اسلامي، كه دو دهه ازعمر آن مي گذرد، دايره مضامين آنچنان گسترده ومتنوع است كه پرداختن به هرمضمون خود بحثي جداگانه وطولاني مي طلبد. موضوع هايي ازقبيل: انتظار فرج، عدالت خواهي، انتقاد صريح از رواج دنيا طلبي، تاسف واندوه برزوال ارزشها و... درشعر انقلاب اسلامي از اهميت و ارزش ويژه اي برخوردارند وشاعران آرمان خواه اين عصر "دعبل" وار "دارخويش بردوش گرفته اند" و در مسير دفاع از ارزش هاي مقدس انقلاب به جان مي كوشند.
يكي از شاخص ترين مضامين شعر انقلاب اسلامي، شهادت وشهادت طلبي است كه "بخشي ازعالي ترين مفاهيم شعر انقلاب را روحي سرخ ومقدس بخشيده است. شاعران انقلاب به مجاهدان صحنه هاي نبرد، كه خاصه اولياء الله محسوب مي شوند، عشق مي ورزند. چرا كه اينان محبان صادق حضرت حضرت حقند." وجان شيرين خود را در طبق اخلاص نهاده وبه پيشگاه جانان تقديم ميكنند. درواقع "اگر به شعرهاي انقلاب اسلامي به گونه باغستاني سرسبز با درختان تناور، لاله هاي سرخ وآتشين وجويبارهاي زمزمه گر بنگريم، سه درخت سر به فلك كشيده ازلحاظ موضوع سخن درآن توجه مان را بيشتر جلب خواهد كرد: امام، شهداء و جنگ سه درخت تناور، باغستان شعر شاعران مسلمانند وشاعران به اين سه درخت تناور سر به فلك كشيده، بيش از ديگر مضامين سرسبز اين باغ پرداخته اند.
دراين مجال درپي آنيم كه كوشش شاعران انقلاب اسلامي را درپاسداشت ياد شهيدان وترويج فرهنگ ماندگار شهادت ارج بنهيم وشعر انقلاب راكه خود درحقيقت "شعرشهادت" است ازاين منظر به تماشا بنشينيم.
شاعران انقلاب بيش از هرموضوع ديگر به تصوير كردن حادثه خونين عاشورا وابعاد گوناگون اين ماجراي شگفت انگيز تاريخ اسلام پرداخته اند ودر قالب هاي مختلف،اعم از كلاسيك ونو،در احياي فرهنگ عاشورا كوشيده اند.درشعرعصرانقلاب،همۀ مراحل شكل گيري حماسۀ حسيني،از حركت امام حسين(ع)به سوي كربلا تابازگشت ذوالجناح بي سوار به خيمه ها واسارت پردگيان حرم حسيني،به تصوير كشيده شده است. در اين جا سعي مي كنيم گوشه هايي از اين تصاويررا به تماشا بنشينيم:
شاعربزرگ وتوانمند عصرانقلاب علي معلم دامغاني درمثنوي زيبايي سربريده حضرت اباعبدالله (ع)را"خورشيدي مي بيند كه برخشك چوب نيزه ها گل"كرده است:
روزي كه درجام شفق مل كرد خورشيد برخشك چوب نيزه ها گل كرد خورشيد13
اوآنگاه بامروري برسرگذشت اولياء،انبياء وائمّه،خود وخوانندۀ شعرش را"داغدار زخم قابيل"،"برادريوسف درچاه افتاده"،"شريك درد عيسي برفراز دار"وسرانجام"همراه امام حسين(ع)درشبگيركردن از كربلا"مي خواند وبربي دردي ما واين كه در ماجراي اسارت زينب كاري از پيش نبرده ايم دريغ مي خورد:
...بي درد مردم مـــا خدا،بي درد مردم نامـــرد مـــردم مــا خدا،نامرد مردم
از پا حسين افتاد ومـــا برپــاي بوديـــم زينب اسيري رفت وما برجاي بوديم
از دست ما بر ريگ صحرا نطع كردند دست علـــمدار خـــدا را قطــع كردند
نوباو گــــان مصطــفي را ســــربريدند مرغـــان بستان خــدا را ســـر بريدند14
سيدعلي موسوي گرمارودي،شاعرنام آشناي اين دوران وصاحب مجموعه هاي "خط خون"اين گونه با امام حسين(ع)به گفت وگو مي نشيند:
درختان را دوست مي دارم/وآب را/كه مهر مادر توست.
خون تو شرف را سرخگون كرده است/شفق آينه دار نجابتت،وفلق محرابي/كه تو درآن نماز صبح شهادت گزارده اي15.
شاعر در بخشي از اين خون امام حسين(ع)را خط فارقي مي داند كه كائنات را به دو پارۀ مشخص ومجزا تقسيم كرده است:
....خوني كه از گلوي تو تراويد/همه چيز وهرچيز رادر كائنات به دو پاره كرد/در رنگ اينك هر چيز:يا سرخ است يا حسيني نيست.16
ازچشم شاعرمرگ سرخ اباعبدالله(ع) به سخره گيرندۀ زندگي است:
آه،اي مرگ تو معيار/مرگت چنان زندگي را به سخره گرفت وآن را بي قدر كرد كه مردني چنان،غبطۀ بزرگ زندگاني شد....17
واي نكته اي است كه ديگر شاعران اين دوره نيز از آن به عظمت ياد كرده اند:حسن حسيني در رباعي زيبايي،اين مضمون را چنين رقم زده است:
كس چون تو طريق پاكبازي نگرفت با زخم نشان سرافرازي نگرفت
زين پيش دلاورا،كسي چون توشگفت حيثيت مرگ رابه بازي نگرفت
ونصرالله مرداني در غزلي با مطلع:
آنچه درسوگ تواي پاكترازپاك گذشت نتوان گفت كه هر لحظه چه غمناك گذشت
چنين بديع ونغز به اين نكته اشاره مي كند:
مرگ هرگزبه حريم حرمت راه نيافت هركجا ديد نشاني زتو چالاك گذشت 20
وچنين است كه عاشورا،اين نيم روزي كه به درازاي ابديّت است،درشعرعصرانقلاب اسلامي سبب ايجاد بدايع وزيبايي هاي درخشاني مي شود.شاعر انقلاب اسلامي معتقد است كه نداي"هل من ناصر"امام حسين (ع)هنوزهم به اعتبار خويش باقي است وحسين همچنان در طلب ياران فداكار واز جان گذشته است.اين مضمون،خصوصاً در دورۀ دفاع مقدّس،ازرواج خاصي برخوردار بوده است. به رباعي ذيل كه مؤيّد اين معناست توجه كنيد:
بنگركه چگونه "من" رها كرد وگذشت از خويش بريده عزم "ما"كرد وگذشت
"هل من ...."چو شنيد،پاي در راه نهاد برخون حسـين (ع)اقتـــدا كرد وگذشت
آرزوي همراهي با حسين(ع)ويارانش ونايل آمدن به فيض عظماي شهادت،شاعردوران ما رابرآن مي دارد كه اين خواستۀ ديرين را درشعرخود منعكس سازد.محمّدرضا محمّدي نيكو درغزلي ناب با مطلع:
اي كه پيچيد شبي دردل اين كوچه صدايت يك جهان پنجره بيدارشد از بانگ رهايت22
"يا ليتنا كنا معكم"را چنين به تصويرمي كشد:
كاش بوديم وسروسينه ودستي چوابوالفضل مي فشانديم سبكترزكفي آب به پايت23
پيوند حماسۀ دفاع هشت سالۀ ملّت مسلمان ايران با عاشوراي حسيني نيزدرشعرانقلاب اسلامي جلوه هاي خاصي پيدا كرده است.شاعراين عصر گاه انگيزه مقدّس رزمندگان اسلام را رسيدن به پاي بوس امام شهيدان،حضرت ابا عبدالله الحسين(ع)،مي داند وصحنۀ وداع رزمنده اي رابامادرش به زيبايي ترسيم مي كند:
مي روم مادركه اينك كربلا مي خواندم ازديــــــاردوريــــارآشـــــنـــا مي خـواندم
مهلت چون وچرايي نيست مادر،الوداع، زانكه آن جانانه بي چون وچرامي خواندم
مي روم آنجا كه مشتاقانه به حلقوم خون جاودان تاريخ ســـاز،كـــــربلا مي خواندم*
وگاه بروحدت وهمانندي راه امام حسين(ع)ورزمندگان اسلام اين گونه تأكيد مي ورزد:
راه ما را حسين است كه با تيشۀ خون همه بتهاي زين در شب روشن شكنيم25
شوق ديدار حرم حسين نيز گاهي موجد شعرهاي زيبايي شده است.قيصرامين پوردرغزلي كه به هواي زيارت امام حسين(ع)ودر حال وهواي خاص دوران دفاع مقدّس سروده است اين شوق آسماني راچنين به تصوير مي كشد:
چند وقت است دلـــم مي گيرد دلـــــم از شوق حرم مي گيرد
....دسته سينه زني در دل من نوحه مي خواند ودم مي گيرد
گريــــه ام يعني باران بهــــار هــــم نمي گيرد وهم مي گيرد
لشكرعشــــق حرم را به خدا به خود عشــــق قسم مي گيرد
شاعراين دوره گاهي چنان با امام حسين وياران واهل بيت او احساس يكرنگي مي كند كه توگويي خود در ميان آنان بوده وآن همه مصيبتها رابا گوشت وپوست خود لمس كرده است واين مايه دروني شدن حادثۀ كربلا در ميان شاعران شيعي تباراين روزگار خود باعث شگفتي است:
پرچــم زلفــــت رها در باد شد وزشمـــيش كربـــلا ايجاد شد
آنچه شرح حال خويشان توبود تاب گيـــسوي پريــشان توبود
صبركن ني ازنفس افتاده است ناله بردوش جرس افتاده است
كاروان بي ميروبي پشت وپناه درغل وزنجير مي افتد به راه
مي رود منزل بي منزل دركوير تا بـــگويد ســـربـــيعت با غدير
...خواب مي ديدم كه در بيداري ام در مســـير كاروانــي جاري ام
كارواني بي سروبــي سـرپرست غل به گردن،خشك لب،تاول به دست
وحديث تاثيرعاشورا وعاشورائيان درشعرامروز،ماجراي پايان پذيري است كه ما با بضاعتي فقط بيانگر گوشه هايي ازآن بوديم.
ازبيان مسائل عاشورايي در شعر انقلاب كه بگذريم،به"توصيف شهادت شهيدان شاهد"مي رسيم،توصيف شهيدان درشعرانقلاب ازابعاد گسترده اي برخورداراست.گاهي شعربه شهيدخاصي اختصاص يافته است وشاعرباذكر نام شهيد وتقديم شعرخود به او،به بيان ويژگي هاي وي وغم سترگي كه با در خون خفتن اوبردل شاعرسنگيني مي كند،پرداخته است؛مانند مثنوي زيباي علم معلم كه به شهيد جمال فريدزاده تقديم شده است ومطلع آن چنين است:
به سوگ لاله گر اين ما به داغ خواهم ديد عمر گوته گل مرگ باغ خواهم ديد
شاعردرابياتي ازاين شعر از رهبري امام خميني(ره)،پاي درنهادن ونهراسيدن ازموانع وتبعيت ازاوامر رهبري باتعبير"جلودار"دم مي زند وآنگاه به توصيف شهيد- باذكرنام- مي پردازد:
عزيز همـسفر روزگارعشـــق جــــمال عجول حادثه گيردارعشق جمال
به بـــام عـرش به بال اميـد خوش رفتي زكوچه هاي شهادت قلندرانه برد
توقطـــــره اي توبه آغوش رود مي آيي تودربلاد شهيـــدان فرود مي آيـي
توخوش عنان وسبكبارمي روي توبرو توپا به پاي جلودارمي روي توبرو
...برو وليك به مدي به عاشقي سوگند به صبروصابري وصدق صادقي سوگند
به خون پاك شهيدان به جان مدهوشان به شورنعرۀ مستان به شوق خاموشان
كه چون به عرش رسيدي پيام ما برسان به سرخوشان مجاور سلام ما برسان
مثنوي هاي"به هر كه مي رود بگو پگاه تربه گاه تر"(رجعت سرخ ستاره،صص91-88)و"ماوارثيم وارث زنجيريكديگر"(همان مأخذ،صص101-98)كه هر دو به ياد دكتر شريعتي سروده شده اند نيز ازاين گونه اشعارند.چنين شعرهايي به ويژه درعصردفاع مقدس وخصوصاً درمجموعه شعرهايي كه سرايندگان آنها خود از رزمندگان جبهه هاي نبرد بوده اند به وفور به چشم مي خورد.در اينجا فقط به ذكر عناوين بعضي ازاين شعرها اكتفاء مي كنيم:
- پنچ سرود/به ياد شهيد جمشيد بروجرديان،دلاور ديده بان ايستگاه هفت(ازمجموعۀ شعرهمصدا باحلق اسماعيل،ص58 به بعد).
- غزل دريا/"براي شهيد كوه پيما وهمه آنها كه با اروند روي به دريا پيوستند/(عليرضا قزوه،ازنخلستان تا خيابان،ص21).
- مثنوي "اي گل خوشبو" ، "براي شهيد حسين پرنيان، مردشاليزار" (زنده ياد سلمان هراتي، ازآسمان سبز، ص154تا156) .
- غزل "دل آيينه" كه شاعر آن را براي برادر شهيدش سروده است (منظومۀ شهادت، نشرشاهد، تهران1376، صص15-14) وده ها نمونه ديگركه حتي اشاره به عنوان آنها مستلزم بحثي طولاني است.
- اين يادكردن شهيدان، گاه به حسرت واندوه شاعر بر" پاي درگل ماندن خويش وعروج شهيدان" مي انجامد. مثل نمونه هاي زير:
...بشكوه بشكوه بشكوه يادشهيدان كه رفتند اندوه اندوه اندوه سهم من وتو كه مانديم
"سهيل محمودي"
يادگار ازتو همين سوخته جاني است مرا شعله از توست اگر گرم زباني است مرا
به تمـــاشــاي تــن سوخـــته ات آمـــده ام مـــرگ من باد كه اينك تواني است مرا
....عرق شرم دلم بود كه از چشمم ريخت ورنـه بركـــشته تو گـــريه روانيست مرا
"ساعدباقري"
رفتند و رفتند و رفتند مانديم ومانديم ومانديم آنقدر ازنان سروديم تا شعرهامان كپك زد
"محمود اكرامي،گزيدۀ شعر،كتاب نيستان،تهران1378"
بار بر دوش آنــهاست،آه!آري هـــــمانها پاكهـــا،نازنيـــنها،خوبـــها،مهـربانها
ما چه كرديم باري،ناله اش شكوه واري شد وطن زنده امّا زان جوانها وجانها
"سيمين بهبهاني"
در مواردي شاعر غمگنانه با خود مي انديشد كه ياد شهيدان از خاطره ها زدوده شده واين "فراموشي لاله ها" چه اندوه بزرگي است:
هلا!اي لاله هاي آشنا پي پرده مي گويم شما راداغ غربت كشت وما راداغداري ها
واين اندوه جانكاه،آنگاه كشنده ترمي شود كه كساني بخواهند با نام "شقايق سيرتان"شهيد به كام خويش كيسه بدوزند وبه برآوردن مطامع خود مشغول باشند.ببينيم شاعرانقلاب دراين مواقع چگونه ازخود عكس العمل نشان مي دهد:
دسته گلها،دسته دسته مي روند از يادها شمع روشن كرده اي در رهگذار بادها
سخت گمناميد،امّا اي شقـــــايق سيرتان كـيسه مي دوزند با نام شـــما شــــيادها
"ياد مردان خدايي"ازجلوۀ ديگري ازفرهنگ اصيل شهادت رادرشعر شاعران انقلاب رقم زده است.شهيداني ازاين دست،طيف وسيعي رادربرگيرند،ازشهيداني كه درراه به ثمر رسيده انقلاب جان باخته اند همچون شهيد سيّدعلي اندرزگو(شعر"مردي از تبارشرف"،همصدا با حلق اسماعيل،ص51)تا شهداي محراب(غزل"زمزمۀ جاويد خون"همان مأخذ،ص 24)واز شهيدان هفتم تير وهشتم شهريور سال1360 تا سيّد شهيدان اهل قلم،سيّد مرتضي آويني،همگي تصوير روشن ودرخشاني درآيينه شعرانقلاب به جاي نهاده اند.تعدادي ازاين سوگ سروده ها،با توجه به اين كه از صداوسيماي جمهوري اسلامي ايران پخش شده اند،انعكاس وسيعي يافته اند وزبانزد خاص وعامند.مثل قصيدۀ"اي مجاهد شهيد مطهر"(حميد سبزواري،منظومۀ شهادت،صص 156-152)وغزل"راه رجا بسته نيست"- درسوگ شهيدان رجايي وباهنر(همان مأخذ،صص159-157).
ابياتي ازسوگنامه حميد سبزواري دررثاي شهيدان رجايي وباهنررا زمزمه مي كنيم:
مردم ازاين رهگذر رهگذري مي رود وزپي مردان مرد پي سپري مي رود
عرصه نگردد تهي گرچه ز همسنگران گه جگري مي درند،گاه سري مي رود
...راه رجايي به جاست،شوررهايي به پاست گرچــه زنـــام آوران،ناموري مي رود
واين رباعي نغز درسوگ شهيد آيت الله مطهري كه سرودۀ سيّدحسن حسيني است:
هرچند شكسته سازخــــوش آهنـگش درخويش فشرده،مرگ تنگاتنگش
بر مزرع سرخ شيعه خوش مي تابد خــــورشيد شقيقه شقايق رنگـــش
(همصدا با حلق اسماعيل،ص117)
آيين هاي شستشوي پيكرشهيدان وتشييع وتدفين اين پرندگان خونين بال،ازديگرجلوه هاي فرهنگ ديرپاي شهادت است.چنين آيين هايي درعصر دفاع مقدّس درتشجيع امّت مسلمان وپايداري آنان در رويارويي باخصم،تأثيرشگرفي داشت.تصويرهايي كه شاعران-به عنوان وجدان بيدار جامعه-ازاين گونه مراسم ترسيم كرده اند از چنان شكوه وعظمتي برخوردار است كه به راستي خواننده رابه وجد مي آورد.نمونه هايي ازاين شعرها راذيلاً مرور مي كنيم:
الف)شست وشوي پيكر شهيدان:
شهيدان رابه نوري ناب شويي درون چشمه مهتاب شوييم
شهيدان همچو آب چشمه پاكند شــگفتا،آب را با آب شويي
ب)تشييع جنازۀ شهيدان:
"يكي از خاطره هاي جاودانه وفراموش ناشدني دوران دفاع مقدّس،خاطرۀ تشييع جنازۀ شهيدان است.دراين مراسم حزب الله با تكيه براصول وبنيادهاي خدشه ناپذير انقلاب با فريادهاي توفندۀ خود با خون شهيد بيعتي تازه مي كردند."ببينيم شاعران انقلاب،اين آيين با شكوه را چگونه درشعر خود جاودانه ساخته اند:
ازشبنم اشك گونه هامان تر بود تشييع جنازۀ گلي پرپر بود
ازمنبر دستـــها كه بالا مي رفت درصحن حسينيّۀ دل محشربود
"عليرضا قزوه"
آن روز شتاب بود وتابوت شهيد دل در تب وتاب بود وتابوت شهيد
درخط افق درامتدادي خونرنگ گل بود وگــلاب بود وتابوت شهيد
"محمود عباد"
ج)وداع با شهيدان:آخرين وداع با شهيدان همواره توأم با سوز درون وداغ ودرد است.درجريان دفاع مقدّس بارها ديده شده كه نزديكان شهيد در وداع آخرين بوسه اي بررخسارگلگون شهيد مي زده اند.شاعراين عصر ازاين كه كسي بتواند برآفتاب بوسه بزند اظهارشگفتي كرده است:
نوشيدن نورناب،كاري است شگفت اين پرشس راجواب،كاري است شگفت
تـــو گونــۀ يك شهـــــيد رابوسيدي بـوســــيدن آفتاب كـــــاري است شگفت
شاعران گاهي اززبان مادران شهيد،اين شيرزناني كه گاه پيكرفرزندان قهرمان خود را به دست خويش به خاك مي سپردند،باشهيدان به نجوا نشسته اند وحاصل آن به مرثيه اي چنين سوزناك بدل شده است:
تمام چارده سالگيش رادركفن پيچيدم
با همان شورشيرين گونه كه كودكيش را قنداق مي پيچيدم
مظلوم كوچك من!با پاي شوق خود رفته بود واينك
با شانه هاي شهر بازش آورده بودند...
و نيزاززبان مادري كه با عكس جگرگوشۀ خويش به زمزمۀ پرداخته است مرثيتي چنين اندوهگنانه وتاثيرگذار از زبان قلم جاري كرده اند:
به شوق خلوتي دگر كه روبه راه كرده اي تمام هستي مرا شكنجه گاه كرده اي
محله مان به يمن رفتن تو رو سپيد شد لباس اهل خانه را ولي سياه كرده اي
چه روزها كه ازغمت به شكوه لب گشوده ام وناامــيد گــفته ام كه اشــتباه كرده اي!
چه روزها كه از گفته ام به قاب عكس كهنه ات دل مرا شكسته اي،ببين گناه كرده اي
ولي توباز بي صدا درون قاب عكس خود فقط سكوت كرده اي،فقط نگاه كرده اي
ذكرفضايل شهيدان ونماياندن جلوه هاي ديگري از فرهنگ عظيم وحركت آفرين شهادت درشعرعصرانقلاب اسلامي،فصلي است پرباروسخن دربارۀ آن فراوان مي توان گفت.بضاعت اندك نگارنده وعدم دسترسي اوبه منابع ومآخذ بيشتر،بيش ازاين مجال ادامۀ بحث رافراهم نمي آورد.به اميد آن كه صاحب نظران وسواران يكّه تاز عرصۀ ادبيّات انقلاب اسلامي،دراين باره به تحقيق وپژوهشي كامل بپردازند.چنين باد!

يادداشتها ومآخذ
1و2- زنده ياد احمد زارعي،"گاهي درارزيابي شعرشاعران انقلاب اسلامي براساس ميراث فرهنگي شعرفارسي"،مجموعه مقالات سمينار بررسي انقلاب اسلامي ،انتشارات سمت،تهران1373،ص280.
3- محمد معين،"فرهنگ فارسي معين"،چاپ هشتم،انتشارات اميركبير،تهران1371،ج2،ص2100و2095.
4- اشاره به بخشي از خطبۀ آتشين آن حضرت پيش ازعزيمت به سرزمين كربلا"...اني لا اخرج اشرا ولابطرا ولا ظالما،بل لطلب الاصلاح في امه جدي".
5- آيۀ 169،سورۀ آل عمران:"ولا تحسبن الذين قتلوا في سبيل الله امواتا بل احياء عند ربهم يرزقون".
6- ابوالقاسم رادفر،"چند مرثيه از شاعران پارسي گوي"،چاپ اوّل،اميركبير،تهران،1365،ص9.
7- جلال الدين محمدبلخي،"كليات شمس تبريزي"،تصحيح بديع الزمان فروزانفر،چاپ دوازدهم،اميركبير،تهران1367،ص1004(غزل 2707).
8- چند مرثيه از شاعران پارسي گوي،ص58.
9- براي خواندن صورت كامل اين تركيب بند كه مرثيه اي سوزناك وبه قول خود محتشم از آن"مرغ هوا وماهي دريا كباب مي شود"ر.ك:مأخذ پيشين،صص80-70.
10- محمّدرضا شفيعي كدكني:"دركوچه باغ هاي نيشابور،انتشارات توس،تهران1344،ص7-6.
11- احمد زارعي،گامي درارزيابي...مجموعه مقاله هاي سميناربررسي ادبيّات انقلاب اسلامي،ص293.
12- سيّدحسن حسيني،شعرانقلاب(مقاله)،سوره(جنگ پنجم)،حوزۀ هنري سامان تبليغات اسلامي،تهران1362،صص159-157.
13- علي معلم دامغاني،"رجعت سرخ ستاره"،حوزۀ انديشه وهنراسلامي،تهران،1360،ص63.
14- مأخذپيشين،ص ص 66-65.
15- سيّدعلي گرمارودي،"خط خون"،انتشارات زوّار،تهران1363،ص139.
16- مأخذ پيشين،ص141.
17- همان،ص141.
18- سيّدحسن حسيني،"هم صداباحلق اسماعيل"،حوزۀ هنري سازمان تبليغات اسلامي،تهران1363،ص141.
19و20- از يادداشت هاي شخصي نگارنده درسومين كنگرۀ سراسري شعر دانشجويان كشور،آذرماه1365-تهران،داشنگاه علامه طباطبايي.
21- "هم صدا با حلق اسماعيل"،ص134.
22و23- براي خواندن غزل نگاه كنيد به:ماهنامۀ اهل قلم،شمارۀ 3و4(خرداد وتيرماه74)،ص24.
24- همصدا باحلق....ص30.
25- نصرالله مرداني،"خون نامۀ خاك"،انتشارات كيهان،تهران1364،ص83.
26- قيصرامين پور،"تنفّس صبح"،حوزۀ هنري سازمان تبليغات اسلامي،تهران1363،ص87.
27- ازمثنوي بلند"محمّدرضا آغاسي"به نقل از نوارشعر خواني ايشان در مسجد ابوالفضل خرم آباد لرستان،بهمن ماه 1374.
28- رجعت سرخ ستاره،ص38.
29- همان مأخذ،ص ص 45-44.
30- سيّدحسن ثابت محمودي(سهيل)،"فصلي از عاشقنامه"،نشر همراه،تهران1369،ص 120.
31- ساعدباقري،"نجواي جنون"،انتشارات برگ،تهران1366،ص9.
32- سيمين بهبهاني،"دشت ارژن"،چاپ دوم،انتشارات زوّار،تهران1370،ص111.
33- عليرضا قزوه،"ازنخلستان تاخيابان"،چاپ اول،نشر همراه،تهران1369،ص33.
34- مأخذ پيشين،ص51.
35- قيصرامين پور،"دركوچۀ آفتاب"حوزۀ هنري سازمان تبليغات اسلامي،تهران1363،ص99.
36- غلامرضا رحمدل،"حماسه درشعرانقلاب"(مقاله)،مجموعه مقاله هاي سمينار بررسي ادبيّات انقلاب اسلامي،ص215.
37- اين دورباعي رادر جريان برگزاري كنگرۀ شعردانشجويان ازسرايندگان شنيدم.
38- در كوچۀ آفتاب،ص41.
39- محمّدرضا عبدالملكيان،"ريشه درابر"،انتشارات برگ،تهران1366،ص83.
40- عبدالجبّار كاكايي،"سال هاي تاكنون"،انتشارات محراب انديشه،قم1372،ص ص:42-41.


مشخصات منابع:
1. ادبيّات انقلاب،انقلاب ادبيّات(مجموعه مقالات كنگرۀ تأثيرامام خميني(ره)وانقلاب اسلامي برادبيّات معاصر):مؤسّسۀ تنظيم ونشرآثارامام خميني(ره)،تهران،1377.
2. امين پور،قيصر،تنفّس صبح،حوزۀ هنري سازمان تبليغات اسلامي،تهران،1363.
3. امين پور،قيصر،در كوچۀ آفتاب،حوزۀ هنري،تهران1363.
4. باقري،ساعد،نجواي جنون،انتشارات برگ،1366.
5. بلخي،جلال الدين محمّد،كليات شمس تبريزي،چاپ دوازدهم،تصحيح بديع الزمّان فروزانفر،انتشارات اميركبير،تهران،1367.
6. بهبهاني،سيمين،دشت ارژن،چاپ دوّم،انتشارات زوّار،تهران 1370.
7. ثابت محمودي،سيّدحسن،فصلي از عاشقانه ها،نشرهمراه،تهران،1369.
8. حسيني،سيّدحسن،همصدا باحلق اسماعيل،حوزۀ هنري،تهران1363.
9. رادفر،ابوالقاسم،چندمرثيه ازشاعران پارسي گوي(چاپ اوّل)،انتشارات اميركبير،تهران،1365.
10. سوره(جنگ پنجم)،حوزه هنري سازمان تبليغات اسلامي،تهران،1362.
11. شفيعي كدكني،محمّدرضا،دركوچه باغ هاي نيشابور،انتشارات توس،تهران،1344.
12. عبدالملكيان،محمّدرضا،ريشه درابر،انتشارات برگ،تهران،1366.
13. قزوه،عليرضا،ازنخلستان تاخيابان،چاپ اوّل،نشرهمراه،تهران،1369.
14. كاكايي،عبدالجبّار،سال هاي تاكنون،انتشارات محراب قلم،1372.
15. ماهنامۀ اهل قلم،شماره3و4(خرداد وتير1374).
16. مجموعه مقاله هاي سمينار بررسي ادبيّات انقلاب اسلامي،انتشارات سمت،تهران،1373.
17. مرداني،نصرالله،خون نامۀ خاك،چاپ اوّل،انتشارات كيهان،تهران،1364.
18. مرداني،نصرالله،منظومۀ شهادت،نشرشاهد،تهران،1376.
19. معّلم دامغاني،علي،رجعت سرخ ستاره،حوزۀ انديشه وهنراسلامي،تهران،1360.
20. موسوي گرمارودي،سيّدعلي،خط خون،انتشارات زوّار،تهران،1363.
21. معين،دكترمحمّد،فرهنگ فارسي معين،چاپ هشتم،انتشارات اميركبير،تهران،1371.
22. هراتي،سلمان،ازآسمان سبز،چاپ اوّل،انتشارات حوزه هنري،تهران1364.
نگاهي مختصربه ادبيّات (شعر) دفاع مقدّس




منبع : كتاب نامه پايداري – مجموعه مقالات اولين كنگره ادبيات پايداري – كرمان - 1384

بسیجی بازدید : 256 یکشنبه 04 دی 1390 نظرات (0)

چكيده
دراين مقاله نخست ازنحوۀ كاربردصورت بندي هاي متنوع ادبي درادبيات انقلاب بحث گرديد سپس ويژگي هاي غزل انقلاب به لحاظ فرم،زبان،قالب ومحتوي ونقش زنده ياد نصرالله مرداني دربنيانگذاري غزل انقلاب مورد بحث وبررسي قرارگرفت.سپس جلوه هاي برجسته اي ازغزل انقلاب بابن مايۀ آب وبسترها وكاركردهاي آن درچند محورتوصيف وتحليل شده ازجمله:
1- آب وجلوه هاي آن درمنظومۀ تداعي معاني(Assocition ideas) وزنجيرۀ تداعي آزاد(associatio Free)وهجوم تداعي ها(Storm of association).
2- آب وروابط نشانه شناختي آن باعاشورا(تحليل نشانۀ شناختي فرات،علقمه،مشك و...).
3- استعارۀ آب:دراين محور،مقوله هايي مانندآزادگي،عشق،عزم واراده و...درزنجيرۀ نشانه شناختي آب مورد بررسي قرارگرفته است.
4- موسيقي آب: دراين محور، بازخواني(Rereading) وبازسازي(Reconstruction) صداي آب درذهن خلاق شاعرموردتحليل قرارگرفته وتركيباتي مانند آوازباران، سرود رود، خروش دريا، نواي چشمه، زمزمۀ فرات و...به بحث كشانده شد.
5- آب دربسترتقابل دوگانه(opposition Binary)بامحوريت رود(نماد حركت)ومرداب نمادسكون وجلوه هاي ديگري از تقابل دوگانه.
6- پارادوكس آب:دراين محورابژه هاي متقابل،سوبه سونيستند،بلكه باقرارگرفتن درذهن تخيل پردازشاعر،هم سو مي شوند وازآميزش آنها،مفهوم سومي متولد مي شود.
تركيباتي مانند:عطش آب،تشنگي فرات،تشنگي آب به لب هاي تشنه،آتش آب،رود عطشناك و...عناوين موردبحث اين محورمي باشند.دراين پژوهش،ثقل توجه روي بافت نشانه شناختي(Simeological)مفهوم آب ونمودهاي مختلف آن بوده است تا بافت دال ومدلولي وموجوديت ذاتي معناشناختي آب،بافت نشانه شناختي درزنجيرۀ تداعي ها،هويت مي يابد وبافت معنا شناختي درزنجيرۀ روابط علي ومعلولي ودال ومدلولي.همچنين دراين پژوهش به شيوۀ رويكردپديدارشناختي(Phenomenological approach) به عوامل درون متني بيشتر توجه شد تا به عوامل برون متني.مانند تاريخ،بيوگرافي مولف و...چون در روش پديدارشناختي،تاريخ به اندازه برش هاي منتخب تقليل(Redution)مي يابد وهمين برش ها هم درفرايند سرايش به نحو قابل ملاحظه تقطيرمي شود وازموقعيت يك متغيرمستقل تاثيرگذاردرمتن خارج مي گردد.

مقدّمه
غزل انقلاب،ازقالب هاي بحث وقابل تحليل،دربين قالب ها وسبك هاي مختلف شعرانقلاب است. درشعرانقلاب انواع قالب هاي متعارف و پر كاربرد ازقبيل مثنوي، قصيده، دوبيتي، رباعي، شعرنو، شعرسپيده و...درسطح چشمگيرو بعضاً تحسين برانگيزي توسط شاعراني كه درانقلاب به اثبات رسيدند ويا شاعراني كه سنواتي ارتاريخ ادبيات قبل از انقلاب راهم درك كرده بودند، تجربه شده است. درمثنوي، علي معلم دامغاني، چهره اي نامداراست ومثنوي هاي او خصوصاً شعري با مطلع: سيه بپوش برادرسپيده راكشتند.
وياشعري با مطلع:
روزي كه برجام شفق مل كرد خورشيد برخشك چوب نيزه ها گل كرد خورشيد
دربين خواص وعوام ازاشتهارخوبي برخورداراست.اوتوانسته است بعضي از اوزان عروضي متداول درغزل را،كه طبعاً نرم ولطيف بوده وظرفيت مضمون پذيري آنها برظرفيت معنا آفريني خاصه معنا آفريني روايي غلبه دارد،درقالب مثنوي تجربه كند وازعهدۀ آنها خوب برآيد.
درقصيده،بزرگاني چون حميدسبزواري،شاعروسازندۀ سرودهاي انقلاب وسال هاي اوليه پيروزي انقلاب وصاحب مجموعه هاي سرودسپيد وسرود درد را مي توان نام برد ودركنار اوبزرگاني چون مشفق كاشاني،مرحوم گلشن كردستاني،مرحوم محمدعلي مرداني وحلقۀ شاعران كهنسالي كه ازسال1360 شوراي شعروزارت ارشاد راتشكيل دادند مي توان نام برد.دوبيتي انقلاب چه به لحاظ پيشكسوتي درسرايش وچه به لحاظ ورزيدگي درتكنيك پردازش به نام محمدرضا سهرابي نژاد نشان يافته است.دررباعي،شاعراني چون قيصرامين پور صاحب مجموعۀ هاي دركوچۀ آفتاب(مجموعۀ رباعيّات)،تنفس صبح وآينه هاي ناگهاني را بايد نام برد.لازم به ذكراست مجموعه اي ازرباعيّات انقلاب توسط شاعرمعاصرمحمدرضا عبدالملكيان ازسوي انتشارات برك دردوران جنگ انتشاريافته كه مي توان چشم اندازي ازرباعيّات انقلاب باشد.
درشعرنونيمايي نيزاغلب شاعران انقلاب تجربه هاي موفقي داشته اند. اما ماناترين شعر نيماي با درونمايۀ انقلاب وجنگ به نام عبدالملكيان،امين پور ومرحوم حسن حسيني ثبت شده است.درشعر سپيد چه به لحاظ پيشكسوتي درتاريخ سرايش وچه به لحاظ تكنيك ،فرم،زبان ودرونمايه،نام مرحوم سلمان هراتي صاحب مجموعۀ"آسمان سبز"و"دري به خانۀ خورشيد"،سرآمدهمگان است.او ذهني خلاق ومضمون آفرين داشت اما پيش ازآنكه به نقطۀ كمال هنري برسد درآبان ماه 1365درسانحۀ تصادف دررودسردرگذشت.
بعدازجنگ،شاعراني مانند عليرضا قزوه،سيدعبدالله حسيني و...شعرسپيد رابا درونمايۀ طنز وانتقاد پي گرفتند كه ميان آنها،شعرمولاويلا نداشت،ازعليرضا قزوه،اشتهارخوبي مخصوصاً درفضاي انتقادي سال هاي اول بعد ازجنگ بدست آورد.اما از ميان همۀ اين قالب هاي شعري،غزل انقلاب به لحاظ فرم،زبان،تكنيك،تصويرودرونمايۀ،ظرفيت تحليلي وتوصيفي برجسته تري دارد كه ازآن جمله است:
1- همسان سازي قالب ودرونمايه
مي دانيم كه غزل ومغازله پيش ازآنكه به دنبال معني آفريني باشد به دنبال مضمون سازي است وبه لحاظ درونمايه معمولاً بافت رمانتيك ولطافت گرا دارد واصولاً درطول تاريخ ادبيات،رسم براين بوده كه انديشه هاي حماسي ودرونمايه هاي رزمي به لحاظ روايي بودن در قالب مثنوي ريخته مي شده است. زيرا رمثنوي شاعربه التزام هماهنگي قافيه درمحورعمودي شعر،مواجه نيست واستقلال موسيقايي قوافي ابيات،مثنوي رابراي پردازش انديشه هاي حماسه منعظف ترازقوالب ديگرنموده است. اما شاعرانقلاب توانسته قالب غزل راعلي رغم فقدان معناآفريني فعال،سرزنده ومناسبي براي انديشه هاي حماسي ورزمي نمايد.
2- اوزان عروضي غزل،به لحاظ بافت عاطفي وغنايي درونمايه اش،اغلب لطيف،شفاف وشكننده است وبه اصطلاح نازك تر ازبرگ گل"مضمون مغازله"رابرنمي تابد.اما شاعرانقلاب توانسته است انقلابي ترين وتوفنده ترين درونمايه ها رادراين اوزان نرم وشكننده بريزد وباساز وكارهاي غزل،روايتگرحماسۀ دفاع مقدس باشد وخوب هم ازعهدۀ اين كاربرآيد.
3- پردازش حماسه دراوزان شفاف وغيرروايي غزل، كارآساني نبود. به استثناء چندغزل حماسي- عرفاني ديوان شمس تبريزي وبرخي غزل هاي انقلابي والبته مقطعي وغيرزايشي(Unjenotext) فرخي يزدي درتاريخ ادبيّات فارسي، كمترسابقه دارد كه حماسه درقالب غزل ريخته شود. بنابراين رويكرد حماسي به قالب غزل به منزلۀ آشنايي زدايي (Defamiliarization) ، انحراف ازنرم (Deviation) (گريزهنرمندانه ازقالب بندي هاي سرايش) ونسبت به رويكرد متعارف حماسه سرايي، نوعي ساخت شكني (Deconstruction) به شمارمي آمد و ورود به اين عرصه، آزمون وخطايي حيثيتي را مي طلبيده است. شادروان نصرا...مرداني نخستين كسي است كه باغزل هاي جنگي وانقلابي خود اين ره رابراي ديگرشعراي انقلاب همواركردودرواقع مي توان اورابنيانگذارغزل انقلاب به شمارآورد.بعدازمرداني،شعرايي مانند قيصرامين پور،علي معلم،مرحوم حسن حسيني،غزل رابا توفيق قابل ملاحظه اي تجربه كردند.امابرجسته ارين غزل سراي انقلاب فريداصفهاني است،تاجايي كه مي توان گفت برخي ازغزل هاي او به غزل هاي مرداني نه تنها پهلو مي زند،بلكه پيشي مي گيرد.خاصّه غزلي كه براي امام زمان(عج)سرود وابياتي ازآن چنين است:
به يازده خم مي گر كه دست ما نرسيد بده پياله كه يك خم هنوز سربسته است
زمينه ســازظهورند شـــاهدان شهيـــد اگرچه ماتمـــشان داغ برجگربسته است
وياغزلي تعليمي بادرونمايۀ حماسي كه ابياتي ازان چنين است:
زخون ما وشما آســــــيابگردانند قسم به خون كه اگر روزگار برگردد
سنان ببارد اگر برعمودقامت ما گمان مـــبربه يـــمين ويــسار برگردد
دراين شهيد سرا كفربرنمي گردد خلــوص ما مگـــراز كردگار برگردد
دراين مقاله،پديده اب ونمودها وبسترهاي مختلف آن يعني رود،شط،جويبار،دريا،مرداب،چشمه وآبشاروسيل وكاركرد هاي مختلف آن يعني شست وشو،غسل،نوشيدن،باسرفصل هايي ازقبيل:
1- آب وعاشورا
2- موسيقي آب
3- تداعي آب(مشابهت،مجاورت،تضاد)
4- تصاويرپارادكسي آب
مورد تحليل وبررسي قرارگرفته است.دراين پژوهش،به اقتضاي رويكردهنري نقد،بيشتر به بافت نشانه گراي آب توجه شده است تا به بافت گرا.بافت نشانه گر درشبكه تداعي آزاد،كاربرد داشته وطبعاً زيرساخت وروانشناختي دارد وبافت معناگرا دررشتۀ روابط دال ومدلول (Signifierand signified) وعلت ومعلول جريان داشته وطبعاً ماهيّت منطق گرا وزبانشناختي دارد.

تداعي
تداعي معاني(Associstionofideas)،يعني همگرايي معني مدارپديده ها درسطوح مجانست مشابهت،مجاورت،تضاد وتداعي آزاد(associat Free)،يعني رها شدن پديده درشبكه رابطه ها،اعم از رابطه هاي معني دار(Semantic)ورابطه هاي نشانه مدار(Simiological)،نيروي محركۀ يادآوري فعّال(member Activere) مي باشد.اگر با اندكي تسامح،پديده ها رابراساس طبقه بندي مفهومي نيچه بررسي كنيم مي توانيم بگوييم كه هر پديده درموقعيت هاي هستي شناختي(Ontological)وكاركردي(Functional)،يك سويۀ دلالت مداردارد كه دراين سويه ما به ازاي وضعي پديده يعني كلمه مبتني بروضع واضع ودلالت مطابقي(Referential)است ويك ياچند سويۀ نشانه مداردارد كه دراين سويه،كلمه ازهنجاردلالت مدارخارج شده وبا انحراف ازنرم (Deviation)به شبكه تداعي معاني و سلسۀ نشانه ها مي پيوندد.نشانه هايي كه درزنجيره اي ازفرهنگ ها،خرده فرهنگ ها،تجارب شخصي،حافظۀ تاريخي،باورداشت ها،ترادف ها،تضاد و...درهم تنيده شده اند مي توان سويۀ نخستين رالوگوس(logos)وسويۀ ديگرميتوس(Mythos)نام نهاد.(ر.ك،زيبايي شناخت،شماره5،ص17).مثلاً آب درسويۀ دلالت مدارخود ظرفيت هاوبسترهاي مختلف رود،نهر،دريا و..رابه ذهن انتقال مي دهد اما درسويه نشانه مدار،مهريۀ حضرت زهرا(س)،عاشورا،جوانمردي اباالفضل،محبت،آينه،اشك،و...راپيش روي ذهن مي گشايد وآگاهي انسان را درخود رها مي كند.غلبۀ ميتوس برلوگوس كه مشخصۀ آن گريزازوضع واضع و انحراف ازهنجاردلالت گراي كلمه است،ادبيّت متن راتضمين كرده وآن را به سطح هنرارتقاء مي دهد.مثلاً هرگاه گفته مي شود:
من قطاري ديدم كه مسافرمي برد.
متن دربافت دلالت مدارخود قراردارد،اما وقتي كه قطار،به مدد نشانه ها ذهن سهراب سپهري رابه شبكۀ تداعي ها مي نشاند،ازوضع واضع مي گريزد،هنجارمتعارف فعل رامي شكند ودرمحور جانشيني(Paradigmatique)محوراستعاره سياست رابه جاي مسافردرقطارمي نشاند ومي گويد:
من قطاري ديدم كه سياست مي برد.
جريان سيال ذهن(Strem of consciousness)كه سوروئاليست ها وسمبوليست هاي بعدازجنگ جهاني،آن رافوران خودكاروناخودآگاه ذهن هم مي ناميدند.يكي ازچشم اندازه هاي نوين تداعي آزاداست.اين تكنيك درروانشناسي نقد،مبين رابطه مندي تجربه هاي دروني با دنياي خارج ازذهن است كه بدين وسيله تجربه هاي دروني به جريان مي افتند،مواج مي شوند وحركات مي يابند.(فرهنگ ادبيات ونقد،جي.اي.كادن.ترجمۀ كاظم فيروزمند،نشرشادكان،چاپ اول،تهران:1380،ص430).
تداعي درهمان حال كه درسطح جهاني،ناخودآگاه مشترك نوع بشررادرسلسلۀ نشانه ها به حس مشترك(Commonsense)مي نشاند وقتي كه باتجربه هاي دروني فردپيوند برقرار مي كند،تكثر گرا(Pluralist) مي شود.به همين خاطرتداعي نزداشخاص مختلف به دليل تجربيات خاطرات وادراكات ناهمگون متفاوت است.تداعي،مبنا واساس شعر است درداستان به صورت فن تك گويي نمودارمي شود.(فرهنگ اصطلاحات ادبي،ص123).
كاركردعاشورايي آب:فرات(فرات اشك،زمزمۀ فرات)،علقمه(آوردن جسم بي دست اباالفضل ازعلقمۀ خوزستان،خروش علقمه)همنشيني مشك وآب ودست،شرمندگي آب،آب شدن آب،آب عطشناك،برجسته ترين كاركردهاي عاشورايي آب هستند.
دراين بخش ازمقاله،تداعي آب رابه علاقه هاي مشابهت ومجاورت وتضاد درغزل انقلاب مورد بررسي قرارداده ايم:
درتداعي آزاد آب،تركيبات،عبارات ومترادفاتي كه يك سوي آنها آب وحالات وكاركردهاي آن است عبارتند از:
1- آب:آب وسراب(تداعي تضاد،نوشتن حديث آب دردفترچۀ سراب)،آب وآينه(تداعي مجاورت ومشابهت،نشانه هاي روشن خودآگاهي)،همنشيني آب وآينه درسجاده.
2- دريا:تداعي اشك ودريا،دست ودريا (منظره دست ها درتشييع جنازۀ امام(ع)، به تلاطم درياي دست ها تعبيرشده است) ودريا ومرداب درمحورتضاد (برچيدن بسترازمرداب وبرنهادن آن بردريا)، خيمه برموج دريازدن، پرورش روح درآغوش دريا، تابش خورشيد برموج خيزاشكها.
3- ژاله:هم حروفي ژاله با ناله ولاله وهمنشيني آن يا چنگ.
4- رود،شط:شط خون،رودخلق.
5- سيل:سيل اشك،سيل خون(افتادن سرهاي كج انديشان درسيل خون).
6- ابر،باران:باران رحمت(ريزش اشك برزمين همچون ريزش باران برچمنزاران).شوكت باران،باران اشك،عبورابرازخشكسالي صحرا.
7- قطره:تصويرپارادوكسي كرانه گرفتن قطره درپهنۀ بي كرانكي.
8- چشمه:چشمه وآزادي(عبورنسيم سپيده دم ازچشمه سارآزادي)،چشمۀ دل روشن(به جاي چشمۀ روشن دل- شكستن ساخت زباني)،چشمه درچشمه جوشيدن ازسنگ.
9- زلالي:زلال نور(نوشيدن زلال نورازجام سپيد دم)،زلال انديشه.
10- غسل وشستشو(كاركردآب):شستشوي شهيدان درخون گل،غسل آفتاب زيردوش ماه.

تداعي آب وعاشورا(حماسۀ آب):
1- پيروزي درتراژدي آب: شاعر، نيروهاي مسلح عمروبن حجاج زبيدي (مأمورجبهۀ فرات) راكه ازعصرروزهفتم محرم سال61 هجري، آب رابه روي امام حسين(ع) وباران حماسه سازواهل بيت آن حضرت بسته بودند، درتركيبي تنيده درموسيقي حروف به سواران سراب تعبيرمي كند وبين اعمال ددمنشانۀ آنها وگسترش فرهنگ عاشورا كه دراين بيت درنماد "آب" تبلوريافته است رابطۀ معني دار برقرارمي كند (هرچه تشنگي بيشترشد، دشت ها پرآب ترشدند وخيزش امواج آب به افلاك رسيد):
برتوبستند اگرآب سواران سراب دشت دريا شد وآب ازسرافلاك گذشت
(آتش ني،ص2)
2- شرمندگيِ آب : مرداني درتصويري ديگر با بهره مندي ازهنر تشخيص (Personification) علقمه رابه هيأت انسان گناهكاري مي بيند كه ازپيشينۀ بزهكارانۀ خويش شرمنده باشد و يا بامشاهدۀ برخورد جوانمردانۀ علمدار، درپاسداشت تشنگي پيشوا، ازخجالت آب شده باشد و بدين ترتيب با تصويرهيات حاصله ازچشم انداز جوانمردي علمدار وشرمندگي آب، تصويرمتحرك وسرزندۀ ديگري ازحماسۀ آب رابه نمايش درمي آورد:
آب شرمندۀ ايشارعلمدارتوشد كه چرا تشنه ازآن اينهمه بي باك گذشت
(آتش ني،ص21)
جناس هجاي قافيه بين ايثاروعلمدار(جناس بين ثارودار) وتنيدن صامت "ر" دررشتۀ موسيقايي افق بيت، ذهن خواننده را" ازبيان، به نحوۀ بيان" سوق مي دهد (تعبيري ازپل ريكور، رك ساختار و تاويل متن: ص65)
پديده دروضع طبيعي خود،رنگ شناخته شده اي دارد كه مربوط به"فيزيك"آن رنگ است ومعناي آن،دررشتۀ روابط دال ومدلولي شكل مي گيرد.اما وقتي كه پديده با ماده وصورت ورنگش به ساختارذهن شناسنده(Subject)انتقال يافته وبا مواد ومصالح ذهن(تجربه،عاطفه،خاطره،نگاه و...)درهم مي آميزد حيثيت ديگري مي يابد.انتقال پديده به ذهن حيثيت التفاتي(lntentional)و آميختن پديده با مواد ومصالح ذهن،حيثيت استعلايي(Transcenendental)نام مي گيرد.علقمه وقتي كه درموقعيت طبيعي وموقعيت جغرافيايي خود قرارمي گيرد معني آن عبارت ازباريكه اي منشعب ازفرات است كه امروزه حتي اثري ازاو باقي نمانده است.اما وقتي ازجغرافياي طبيعي به تاريخ سياسي واجتماعي شيعه انتقال يافته ودرذهن شناسنده انعكاس مي يابد وبا مواد ومصالح ذهن شاعرآميخته وبه نيروي نشانه ها درشبكه تداعي آزاد به عاشورا مي پيوندند وبه جريان شهيدان مي پيوندند، سرخ مي شود ودركنارآن ديگر پديده ها نيزازعالم معنا به عالم نشانه مي آيند: ماه، باسراپاي وجود مي سوزد، فلق با جان سرخ حسين، پيوند مي خورد وهمۀ ابزارهاي زباني، تصويري، تاريخي و...دست به دست هم مي دهند تا گوشه هايي عاشورا مانند برش هايي از زندگي (Slice of life) به نمايش درآيند:
مي درخشد چوفلق صاعقۀ جان حسين سرخ شد علقمه ازخون شهيدان حسين
ماه يكپارچه مي سوخت چو داروغۀ شب چوب مي زد زجفا برلب ودندان حسين
ذهن محمد حسين فياض، شاعرحوزوي انقلاب، سواربرشبكۀ تداعي آزاد، به نيروي نشانه ها، ازعلقمه عبورمي كند وبه عرصه هاي سرخ دفاع مقدس مي رسد. پس ازاستقراردرخاكريزهاي جبهه، نگاه نقاد شاعربه نقدتطبيقي فرهنگ جنگ وفرهنگ بعدازجنگ مي پردازد ومانندعلي(ع) كه درغربت بعدازصفين،شهداي صفين يعني ابن التيهان،خزيمّه ان انصار،عمار...را يادمي كرد وآنها رابه نام صدا مي زد.شاعرهم حماسه آفرينان دفاع مقدس رابه ياد مي آورد كه رفتند وپرچم آنها درغوغاي تقسيم غنايم برزمين مانده است.همچون اباالفضل كه رفت ومشك خونين اوبرزمين مانده بود ودريغ ازجوانمرد علقمه شناسي كه مشك ان حضرت رابه دوش گيرد.حماسه آفرينان دفاع مقدس،توشۀ صداقت رابردوش مي افكندند.اما امروز صداقت درغوغاي مرور زمان برزمين مانده است براي شاعرفقط يك دل ازكوله بارغربت باقي مانده است:
دركوله بارغربتم يك دل از روزهاي واپسين مانده
عباسهاي تشنه لب رفتند سعادت برزمين مانده
(ازحنجره هاي شرقي،ص82)
وشاعري ديگر، با معماري آب درچشم اندازعاشورا (landscap) آب راسفيراحسان ابالفضل وعرش راسرا پردۀ عرفان آن حضرت مي شمارد:
آب پيام آور احسان اوست عرش سراپردۀ عرفان اوست
شاعرديگرآب ومشك واباالفضل رابانگاهي اميدوارانه به تاريخ پيوند مي دهد وبا تاويل مشك به وفا وتاويل دريا به جاودانگي واززبان سيدالشهداء درحسن تعليلي تصويري مي گويد:به پاس بازوي جدا شدۀ اباالفضل ازاين پس هيچ مشكي خالي نمي ماند:بازوي ابالفضل،وامي بود كه به دريا اداگرديد تاپشتوانۀ جوانمردي هاي بعدازعاشورا شود:
نخواهد ماند خالي بعد ازاين مشك وفا زيرا به دريا وام دادم بازوي آب آورخود را
(حنجره هاي شرقي،ص83)

تداعي مشابهت
تداعي مشابهت،پرجاذبه ترين وحساس ترين نوع تداعي است.تداعي مشابهت دردوسطح ازتصاوير هنري كاربرد دارد:
1- سطح تصويري"اين چوآني"يا تشبيه.
2- سطح تصويري"اين هماني"يا استعاره.
تشبيه درچندمحور،طبقه بندي وتوصيف مي شود:
1- توصيف شمارشي با موتيف (Motife) عدد:
1-1: افراد باتعدد طرفين تشبيه(مشبه ومشبه به)
الف:تشبيه جمع(تعدد مشبهبه وافراد مشبه)تشبيه موي سياه به مشك وشب.
ب:تشبيه تسويه(تعدد مشبه وافراد مشبه به)تشبيه مشك وشب به موي سياه.
وجه تسميه آن است كه دوپديدۀ مختلف به حلقۀ واسط يك مشبه متساوي مي شوند.
2-توصيف ماهوي(معقول ومحسوس بودن طرفين تشبيه):
درسبك خراساني،طرفين تشبيه اغلب محسوسند(بوييدني،شنيداري،ديداري،بسودني،چشيدني) درسبك عراقي خاصه شعرعرفاني،مشبه،به لحاظ ماهوي،بافت عقلي وذهني مي يابد ودرسبك هندي،ساختمان تشبيه تمايل به انتزاعي شدن دارد وعنصر تمثيل،بافت تشبيه را ازسطح تخيل به تخيل،يعني ازتشبيه ثابت به تشبيه متحرك نزديكتر مي كند.
2- توصيف تشبيه به اعتبارجايگاه نحوي وزنجيرۀ زباني طرفين تشبيه:
1-3: هرگاه مشبه ها كنارهم ومشبه به ها هم كنارهم باشند به آن تشبيه ملفوف مي گويند(دراصل،نوعي لف ونشراست،اما به دليل ساخت تشبيه گراي زنجيرۀ كلام،ازسطح آرايه يعني لف وشربه سطح بيان يعني تشبيه ملفوف ارتقاء مي يابد).
2-3: هرگاه زنجيرۀ يكپارچه تشبيه به گونه اي باشند كه طرفين تشبيه به صورت جفت هاي دوتايي(Opposingpairs)باشند آن راتشبيه مفروق مي نامند.(دراين ساخت ازتشبيه،طرفين تشبيه به صورت(xy)مي باشند،همان گونه كه موقعيت طرفين تشبيه ملفوف درزنجيرۀ متن به صورت(xx-yy)است.
4- توصيف تشبيه به اعتبارفشردگي يا گستردگي اركان تشبيه:
دراين سطح ازتوصيف،بلاغت وسرزندگي نوع تشبيه،درآن است كه عناصرچهارگانۀ آن به دوعنصر(مشبه ومشبه به)تقليل(Reduction)يافته باشند.
5- نقد تشبيه به اعتبار مقايسۀ ماهوي طرفين تشبيه:
6- گاه شاعر،به خاطرتمايل به تفرد"ابژه"نخست به مدد حلقۀ واسط وجه شبه كه پل ارتباطي طرفين تشبيه است،ابژه مورد نظررا با ابژه ديگرهمنشين مي كند سپس مشبه رابرمشبه به رجحان مي دهد(چه درجهت مثبت وچه درجهت منفي).مثال:
ماه فروماند ازجمال محمّد سرونباشد به اعتدال محمّد
(سعدي)
يا:فهي كالحجاره او اشد قسوهِّ.
اين نوع شبيه را،تفضيل مي نامند.اغلب تشبيهات تفضيلي،ساختارپنهان دارند.يعني عنصرتشبيه درنحوۀ كلام وشيوۀ بيان مستترمي شود:
اوخدوانداخت بروي كه ماه سجده آرد پيش او درسجده گاه
7- نقد تشبيه به اعتبار خلاقيت ذهن وسبك بيان شاعر:
دراين سطح ازارزيابي ،تشبيه به دوبخش تقسيم مي شود:
1-6: تشبيه مبتذول،يعني تشبيهي كه عناصر تشبيه،تكراري ومستعمل بوده وقلب راتكان نمي دهند.
2-6: گاه مي شود كه عناصرتشبيه،مندرس وتكراري اند،اما سبك بيان آن زنده وخلاق است .مثلاً درغزل طبيب اصفهاني با مطلع:
غمت درنهانخانۀ دل نشيند به نازي كه ليلي به محمل نشيند
عناصرتشبيه يعني ليلي ومجنون ومحمل و...تكراري هستند،اما نحوۀ بيان وبازخواني مناطق تصوير،خلاق وملموس وكلمات سرشار ازبارحسي بوده ووجه ميتوس (mithos) وجه نشانه گراي كلمه وجه لوگوس وجه دلالت گرا رابه حاشيه رانده ومتن رابه متن زايشي (jenotext) نزديك كرده است تا ازافق تنزيلي و درزماني (diachronic ) عبوركرده وبه افق تاويلي وهمزماني (synchronic) تاريخ آشنا شده وافق انتظار (horizon of enpectation) خواننده رابرآورده سازد. نحوۀ بيان شاعر دربازپردازي تصاويرتكراري پيشين،آنچنان نيرويي به شعرشاعرداده است كه گرچه شاعر، يعني طبيب اصفهاني، درزمرۀ شعراي ماندگارنيس اما شعرش ماندگارشد. شاعرمرد، نام شاعرنيزبا مرگ شاعر به حاشيۀ تاريخ رانده شد اما شعرشاعرزنده است. راست است كه مي گويند: بعضي ازاشعار، پيش از مرگ شاعر، مي ميرند. بعضي ازشاعران پيش ازآنكه مرگشان برسد مي ميرند وبعضي ازاشعاربعدازمرگ شاعرزندگي راازسرمي گيرند.
8- توصيف به اعتبار بساطت يا تركيب طرفين تشبيه:
جذاب ترين گونه هاي اين بخش ازتشبيه،تشبيه مركب به مركب است اصطلاحات تمثيل ناميده مي شود.دكترشفيعي كدكني ازان به اسلوب معادله تعبيركرده است.اگرمشبه راباxومشبه به راباyبه نمايش درآوريم محورافقي اين گونه ازتشبيهات چنين است:
X-Y X-Y
وجه شبه دراين گونه تشبيهات التزاعي بوده وهيات حاصله ازتضريب دوسويۀ افق بيت است.مثلاً وقتي كه سعدي مي گويد:
قرص خورشيد درسياهي شد يونس اندردهان ماهي شد
مشبه،نه قرص خورشيد است ونه سياهي غروب،مشبه به نيزنه يونس است ونه دريا،بلكه هيات حاصله ازپنهان شدن خورشيد درسياهي،مشبه است وهيات حاصله از فرورفتن يونس دردهان ماهي،مشبه به.دراينگونه تشبيهات،طرفيت تشبيه دست كم از چهار جزء تركيب يافته واسلوب معادلۀ آنها دريك ضربدرقابل نمايش است.

تداعي درسطح اين هماني(استعاره)
يكي ديگرازابعاد تداعي مشابهت كه درواقع بليغ ترين الگوي تصويرگراي آن است استعاره مي باشد.استعاره هم تشبيه است وهم مجاز.مجازبه اعتبارآنكه،كلمه يا اسناد نرم گريزازساخت دلالت مطابقي(Refrential)عدول كرده وهنجارمنطقي بيان شكسته مي شود.استعاره،تشبيه است به اعتبارآنكه ازطرفين تشبيه برخورداراست،بااين تفاوت كه يكي ازطرفين تشبيه جهت فرايندانتقال ازسطح اين چوآني به مرتبۀ اينهماني دربافت كلام پنهان مي شود.
استعاره يا فشرده است يا گسترده يعني يا دريك تركيب اضافي تبلورمي يابد وبا دريك جمله اسنادي بصورت اسنادمجازي.
پس ازاين مقدمۀ كوتاه،به درون غزل هاي انقلاب سفرمي كنيم.دركلمات خود رابه آب مي زنيم وابيات برگزيده رابراساس تداعي مشابهت با محوريت ظرفيت ها وبسترهاي مختلف آب ارزيابي مي كنيم:
1- رود
1-1:رود ورنگ، برجسته ترين رنگ منتخب رود درشعرانقلاب، رنگ سرخ است. شاعرانقلاب با بهره گيري ازرنگ سرخ پديدهها كه از ذات يا كاركرد اين رنگ برمي خيزد به تصويرگري انديشه خويش مي پردازد.
ميرهاشم ميري، خود را تشبيه به شط مي كند وشط خون را استعاره مصرحه از رگ هاي بدن انسان مي گيرد، عروج شهيدان رابه پرواز تعبيرمي كند وشهيد را استعاره از پرنده اي مقدس مثل كبوترمي گيرد وخطاب به شهيدان مي گويد:
پروازشما،خون رگ هاي ما رابه جوش آورده ودركالبد ما موج حماسه برانگيخته است":
كسوت سبزبه بالاي شما سرخ شده است شط خون موج گرفته است به بال وپرتان
(نقشبندان غزل،ص424)
ودرغزلي ديگرخون شهيدان رادريك تركيب آميخته ازنغمۀ حروف به شط شفق تعبيرمي كند.
نصرالله مرداني،شهيدان رااستعاره ازآفتاب مي گيرد وخون شهيدان رابه شط سرخ تشبيه مي كند وخطاب به ايثارگران مي گويد:رخسارتان رادرشط خون شست وشودهيد تا رنگ شفق به خود بگيرد:
چهره را درشط خون شوييد رودروي خصم تا شود گلگون ترازروي شفق رخسارتان
ودرغزلي ديگرباجاندارپنداري گل،سرخي گل رابه خون گل تشبيه مي كند وباتوجه به برجستگي گل دراسطورۀ رويش با موتيف رنگ ولطافت واسطورۀ تكوين(عرق پيشاني پيامبر)وبا توجه به استغناي بدن شهيد ازغسل وخاصيت تطهيرگري خون شهيد مي گويد:چهرۀ شهيدان راباعصارۀ گل بشويند تاچهرۀ تاريخ سرخ ترشود:
گلگونۀ شهيدان با خون گل بشويند تاسرخ تربماند رخسار روزگاران
(نقشبندان غزل،ص486)
اصولاً اغلب تصاويرغزليات مرداني،ازجمله ابيات ياد شده دررشته اي از روابط دال ومولول حسن تعليل جريان دارند،بااين تفاوت كه علت ومعلول،به سياق حسن تعليل هاي متعارف روابط رمانتيك ندارند،بلكه تعليل فقط درخدمت توسعۀ دامنۀ تصاويرقرارگرفته است.
احد ده برزگي،خون شهيدان رابه منظرۀ جريان جويباردرچشم اندازسپيده دمان تشبيه مفرد مقيد به مركب تعبير مي كند وبين خون شهيدان واشك چشم سوگواران رابطۀ علت ومعلولي برقرار مي كند ومي گويد:تصويرشهادت رزمندگان درسپيده دمان،اشك چشم سوگواران رابه تيغ خورشيد مانند كرده است.(تيغ ازنمادهاي حماسه ودرخشندگي است)
ازجويبارخون شهيدان سپيده دم شد آب ديده تيغ شرربارآفتاب
(نقشبند غزل،ص15)
همان گونه كه ملاحظه مي شود،اشك آتش افشان(تيغ شرربار)ازتداعي متعارف خود(لطافت وزلالي)وازرويكرد سوگوارنۀ خود خارج شده ورنگ حماسي به خود گرفته است.سياوش ديهيمي،شاعرهمداني،دهان رزمندگان راتشبيه رود مي كندوسخن آنان راتشبيه به جريان آب رود وبا آوردن كۀ تعليل درآغازمصراع دوم،مفاد مصراع اول(جريان سخن دردهان مخاطب)رامعلول بهره مندي ازقرائت قرآن مي داند:
هماره جان سخن زان لب ودهان جاريست كه آيه آيۀ قرآن درآن زبان جاريست
(نقشبندان غزل غزل،ص174)
يعني زباني كه درچرخۀ قرآن هويت ببايد به جان سخن(گوهرسخن)دست مي يابد.دربيتي ديگر،خلوص كلام پيشوارابه آبشارتشبيه مي كند وجريان كلام اورا به جريان آب زلال رودخانه وازمخاطبان مي خواهد كه درآبشارخلوص كلام پيشوا،تن وجان بشويند(كلام پيشوا راراهنماي عمل قراردهند.)
بيا بشوي دل وجان به پاي اين رود كه آبشارصداقت ازآن بيان جاريست
(نقشبندان غزل،ص174)
گاه مي شود كه رود با ديگرنمودهاي آب درپيوندي نمادين به صورت حفت هاي يگانه در مي آيد.مثلاً دربيت زيرشاعربراي تصوير بخشي به جوشيدن(كفتن وجاري شدن)چشمه ورود را دركنارهم قرارداده است وبراي ترسيم نقطۀ اوج جوشش وجاري شدن،ازابزارتكراراستفاده كرده است:
دوست دارم بـــهاري شدن را همنفس با قناري شدن را
چشمه درچشمه جوشيدن ازسنگ رود دررود جاري شدن را
(مصطفي محدثي،حنجره هاي شرقي،ص39)
حميدسبزواري،درتهييج مخاطبان براي عبورهدفمند ازعافيت انديشي به عاقبت انديشي وبه قول خاقاني ازآخرانديشي به آخرانديشي مرداب رااستعاره ازسكوت عافيت آميزمي گيرد ودريا رااستعاره ازحركت هدفمند وانقلابي وباقراردادن سويه هاي استعاره دررشتۀ نامرئي تضاد مي گويد:
روح درآغوش دريا پرطپش مي پرورد بسترازمرداب برچيند وبردريا نهيد
(نقشبندان غزل،ص123)
مصطفي محدثي،درپردازش يكي ديگرازاستعاره هاي تضاد،دريا رااستعاره ازخطرمي گيرد ودل به دريا زدن راكنايه ازخطركردن،روزمرگي رابه مرداب تعبيرمي كند وحركت تاثيرگذاررا به جويباروحركت ازعافيت به مسئوليت رابه عبورازمرداب به جويبارومي گويد:
دل به دريا زدن ترك مرداب پرشدن جويباري شدن را
(ازحنجره هاي شرقي،ص39)
احدده بزرگي، يكي از كاركردهاي ايدوئولوژيك آب (غسل كردن) را بن مايۀ تصويرقرارمي دهد،پشت سرگذاشتن ظلمت (سكوت، بيخبري، عافيت طلبي و...) وپيوستن به نور(حركت، مسئوليت، مجاهدت و...) رابه غسل كردن در زيردوش ماه تعبيرمي كند و با بهره گيري ازكاركردعدد هفت درمنطق الطيرعطار وجابجايي "ظلمت "با "وادي"، فرايند درهم تنيدۀ عبوراز"ظلمت" به "حمام ماه" را اين گونه به ترسيم مي كشد:
تازيرنور ماه كنم غسل آفتاب درهفت پيچ كوچه ظلمت قدم زدم
(نقشبندان غزل،ص5)
نمودهاي ديگرآب كه نمادمفاهيم مقاومت وانقلاب وسوگ حماسه قرارمي گيرند؛عبارتند از:
دريا:(تداعي اشك ودريا).تشبيه مبالغه اي آه به شعلۀ برافروخته تا آسمان(مشبه به خيالي)وتشبيه مبالغه اي گريستن خلق به دريا.طرفين تصويردر دوسويۀ تشبيه(آتش آه – گريستن دريا)دررشته اي از پارادوكس(تناقض وارگي)قرارگرفته است.آتش ،آسمان و آه روبه بالا دارند ودريا واشك افشاندن روبه پايين.شاعرازابزارهاي هنري(اعم ازابزارهاي بياني وابزارهاي آرايه اي)استفاده كرده تاعظمت فاجعۀ مرگ پيشوا رابه تصوير بلكه نمايش درآورد.تصويرانعكاسي طبيعت است ونمايش فاجعۀ مرگ پيشوا رابه تصوير بلكه نمايش درآورد.تصويرانعكاسي طبيعت است ونمايش انعكاس حركت طبيعت:
آتش گرفت خيمۀ گردون زآه ماه با آنكه درعزاي تو دريا گريستم
(آتش ني،ص25)
چنانكه ملاحظه مي شود مصوت هاي بلند دركلمات محوري آتش،آه،عزا،دريا،موجب شده است كه رشته موسيقايي واكها درخدمت كليد واژگان تم مركزي شعر(فرياد،ناله،آه،...)قرارگرفته وبا آن همنوا گردد.اين نوع ازآرايه هاي نيمه مرئي راسيد قطب،تناسق فني ناميده است.يعني برگزيدن الفاظ مناسب با سياق ومعنا(تصوير فني ونمايش هنري درقرآن،ص127).
سيل:تداعي خون وسيل:مشفق كاشاني با مراجعه به حافظۀ تاريخي به يادآوري فعال روزهاي پيروزي انقلاب مي پردازد؛روزهايي كه حلقه هاي زنجير استبداد گشوده شده،سرهاي طغيانگركج انديشان به تيغ عدالت سپرده شد ودرسيل خون شناورگرديد.شاعر،گسترۀ دامنۀ قتال راباتشبيه فشردۀ سيل خون به تصويرمي كشد.
گشوده حلقه هاي محنت زنجيرراديدم ميان سيل خون افتاده سرهاي كج انديشان
(نقشبندان غزل،ص140)
چشمه: چشمه،باتلاش فراوان دل سنگ رامي شكافد وآزادوزلال دربسترهاي مختلف آب جاري مي شود.اين حالت چشمه،ذهن شاعررابه تداعي مشابهت بامفهوم آزادي پيوند مي دهد.كسي كه درسخت ترين شرايط مي جوشد وباجريان آگاهي جامعه مي آميزد ودر مبارزات آزاديبخش تبلورمي يابد:
نسيم صبحدم ازچشمه سارآزادي به كام تشنۀ آزادگان دوباره گذشت
(مشفق كاشاني،نقشبندان غزل،ص213)
باران: تداعي اشك وباران:مهدي فراهاني منفرد،شاعرپيشكسوت انقلاب شاعرجوان سال هاي نخستين دهۀ شصت باتصويرمنظرۀ تشييع جنازۀ شهداكه از صحنه هاي ماندگاردفاع مقدس وحلقۀ واسط پيوندجبهه بود،به تداعي سرخي خون وچاك چاك بدن،شهيدرادرگل سرخ به استعاره مي نشاند واشك خودرابه باران تشبيه مي كند وباران اشك خودرادرخون بدن شهيد شست وشو مي دهد:
دراين شعرشاعربراي حسي كردن منظره تشييع جنازه وانتقال تاثيرگذاراين حس صورعواطف رابرجسته ترازصورخيال مي نمايد ومي گويد:
چه پرشوربردستها مي روي گل سرخ پرپر كجا مي روي
تنت را به باران اشكم بسپار بگو تا بدانـــــم چرا مي روي
(نقشبندان غزل،ص455)
سيدضياءالدين ترابي، شاعرومنتقد پيشكسوت سال هاي 65- 58انقلاب درتشييهي مفرد به مركب، اشكم چشم معصوم رابه افشانش باران درچمن ماننده مي كند وتصويري به لطافت اشك وباران ارائه مي دهد؛تقابل حرف ش درافق واژگان اشك وشد وچشمان وجاورت حرف ر بين دو كلمۀ باران ورحمت درتركيب اضافي باران رحمت،زبان شعررادرشعررادررشته اي ازموسيقي متن به جريان مي اندازد:
اشكي كه جاري شد ازآن چشمان معصوم باران رحمت بود كو براين چمن ريخت
(نقشبندان غزل،ص194)
محمدرضا محمدي نيكو،شاعرپيشكسوت انقلاب،بين ابرباران فشرده وخشكسالي،تداعي تضاد برقرارمي كند وباعبوردادن ابرباران دار ازخشكسالي صحرا ونوشتن حديث آب دردفترسراب تضاد موجود رادريك جهت دهي آشتي گرانه ،به پارادوكس آشتي ضدين مي نشاند:
خوشا چوابرگذشتن زخشكسالي صحرا حديث آب به دفترچۀ سراب نوشتن
(نقشبندان غزل،ص372)
شادروان سپيده كاشاني،قيام خلق رابه رود وگسترش دامنۀ قيام رابه دريا تشبيه مي كند با جانمايۀ خشم مقدس موانع انقلاب را ازپيش پا برمي دارد.اين شعر درفاصلۀ بين 22-12بهمن ماه57به ميمنت ورودامام خميني(ره)سرود شده بود.
كنون رود خلق است درياي جوشان همه خوشۀ خشم شد خرمن من
(نقشبندان غزل،ص157)
حميدسبزواري،ازبنيانگذاران شعرانقلاب،صحنه اي از تهجد واشك استغفاررابه تصوير مي كشد وبا الهام از مطلع غزلي ازحافظ به عبارت:
ديشب به سيل اشك ره خواب مي زدم
مي گويد اشك استغفارومناجات شبانۀ،رهزن خواب مي شود ويا با استناد به معني ديگر راه زدن به معني آهنگ زدن،مي گويد:زمزمه هاي اشكم موسيقي خواب مي نوازد.شاعردرادامه به تعليل هنري شب زنده داري مي پردازد ومي گويد چون بسترم درموج اشك جريان دارد خواب برايم ميسرنمي باشد.
زسيل اشك راه خواب مي زد ديده و گفتم به روي موج يا رب چون گشايم بسترخود راه
(نقشبندان غزل،ص126)
دربرشي ديگرازتبيين حالات وهستن هاي انقلابي، شاعر، خطرپذيري، شجاعت متمايل به تهور حركت ، آفاق انديشي، وسعت مشرب و بلندهمتي رابا استفاده ازنمادهاي ساده وملموس دريا، قطره، خيمه زدن، موج، ساحل به تصويردرمي آورد.مخاطب رابه هجرت ازمن فردي وپيوستن به من حماسي خلق دعوت مي كند:
بيا كه خيمه زدريا دلي به موج زديم چوقطره پهنۀ بي ساحلي كرانۀ ماست
(مشفق كاشاني،نقشبندان غزل،ص21)
دربرشي ديگربراي تشويق مخاطب به خود شناسي وخودباوري وباهمنشين كردن آب وآينه وچشمه با درونمايۀ مركزي روشنايي ازمخاطب مي خواهد براي بازيابي خويش به آينۀ روشن دل مراجعه كند.چشمه،نمود آب،دل نماد آينه وچشمۀ دل،نمادهمنشيني آب وآينه:
به چشمۀ دل روشن نشان زخويش بجوي كه آب وآينه روشن ترين نشانۀ ماست
(مشفق كاشاني،نقشبندان غزل،ص160)
پرويز بيگي حبيب آبادي،شاعرپيشكسوت انقلاب،ازطريق تركيب اضافي درياي اشك برشي ازماتم را به تصويرمي كشد ودربرش بعدي،اندوه را ازاشك تخليه مي كند وازاشك ماتم،اشك حماسي مي سازد وبا استفادۀ ازمعناي دوپهلو(ايهام گونۀ)كلمۀ ابرو،نشستن قطرۀ اشك برگونه ها راپشتوانۀ معنوي خودبراي كسب آبرو نزد دريا مي شمارد:
آنكه ازاشكي به دشت گونه ها پيش دريا آبرو دارد منم
(نقشبندان غزل،ص72)
تداعي آب وآينه وسجاده:شاعردرتصويري لطيف بااستفاده ازنمادهاي ساده وملموس آب وآينه وسجاده كه به قرينۀ صفا ويكرنگي با هم پيوند خورده اند وبا همنشين كردن نفس بلورين ممدوح ونفس زندگي بخش مسيحا،چشم اندازي ازخلوص ومعنويت او رابه نمايش درمي آورد:
آب وآيينه به سجاده گلبرگ نهاد وزبلورين نفسش بوي مسيحا آمد
(مهدي فراهاني منفرد،نقشبندان غزل،ص457)
حسن حسيني،جان دادن شهيدان وغلتيدن آنها درخاك رابه ترسيم درمي آورد وخون شهيدان راجانمايۀ اسطورۀ رويش به شمارمي آورد وبراي تبيين وتعليل قرائت خوداز خون شهيد،آنان را ازتبارباران وبهاران مي داند وبدين ترتيب،روابط علي ومعلولي مرگ وجاودانگي رابه نمايش درمي آورد:
برخاك مي غلتند وگل مي رويد ازخاك روح بهاران شوكت باران وآيند
(نقشبندان غزل،ص106)
ودرغزلي ديگرباتشبيه اشك به سيلاب، عظمت سوگ شهيد وتاثيرعاطفي آنراترسيم مي كند ومي گويد:
درسوگ توازبارش چشمم حذري نيست ويرانۀ ازانديشۀ سيلاب گذشته است
(نقشبندان غزل،ص89)
شهيد، منزلت وجايگاه متعالي دارد. روزي خوردن نزدخدا، نظركردن به وجه الله وجوه يومئذ ناضره الي ربهاناظره قلب تاريخ، شمع تاريخ و...تعابيرمختلف يك حقيقتند وآن حقيقت، جايگاه معنوي شهيد است. سپيدۀ كاشاني، درغزلي ضمن تخلص به نام سپيده، شهيد رادرچشم خود مي نشاندهمان گونه كه ستارۀ صبح رادرجريان نگاه خود جاي مي دهد:
تويي ستارۀ صبح ومن آن سپيدۀ فجرم كه درزلال نگاهم چو نورلانه گرفتي
(نقشبندان غزل،ص159)
زنده ياد نصرالله مرداني،منظره اي ازتشييع جنازۀ امام خميني (ره)رابه تصوير مي كشد.گسترۀ دستهاي تشييع كنندگان رابه دريا تشبيه مي كند ودل رادرفقدان آن بزرگواربه كشتي بي ناخدا وگريستن را واكنش طبيعي اين تعزيت مي داند ودرونمايه بيت دررشتۀ تداعي دست واشك ودريا جريان دارد:
برموج پرتلاطم درياي دستها مي رفت ناخداي دل وما گريستيم
(آتش ني،ص25)
ميرهاشم ميري، بابرقراري تداعي تضاد بين باران وخشكسالي دريك تصويرمتحرك، جايگاه شهيد را درتاريخ مانند جايگاه باران درخشكسالي ودرمتن انتظارنگاه ها، مي داند. يعني وقتي كه همه جا مي سوزد، شهيد چون باران فرا مي رسد: موسيقي ملايم واك ش درتركيب اضافي آشوب خشكسالي ها و بيشه وپريشان صداي شرشرباران رادرذهن نگارگري مي كند:
تو درنهايت آشوب خشكساليها به بيشه هاي پريشان سلام باراني
شاعربراي سهولت پيوند بين شهيد وباران شخصيت انساني داده وسلام رابه باران اسناد مي دهد،سلام باران درمقابل آشوب خشكسالي.
تودرنهايت آشوب خشكساليها به بيشه هاي پريشان سلام باراني
مهرداداوستا،بايكي ازنمودهاي آب يعني ابر،فاجعۀ فقدان شهيدباهنررابه تصويرمي كشد.هنررا ازموجوديت متعارفش خارج مي كند وبه آن شخصيت مستقل انساني بخشيده ومانند ابرنوبهارگريان مي بيند:
از ين پس همچو ابرنوبهاري هنرگريان زداغ باهنرباد
(نقشبندان غزل،ص46)
پرويزبيگي حبيب آبادي، بابرقراري تداعي تضاد بين ابرومرداب، عشق ومرداب را نمادي ازكاركردغربت مي شمارد ومي گويد:
ديربست كه عشق آمده وبا گذرابر چون سايه اي ازغربت مرداب گذشتيم
ودربرداشتي ديگربين ژاله يكي ديگر ازنمودهاي آب ولاله وناله،به اعتبارريخت مشترك موسيقايي آنها، تداعي مجاورت مي يابد، ژاله نشسته بربرگ لاله درذهن اوبه هيات اشك ونواي چنگ، به هيات ناله استعلا مي يابد تاهمراه شاعر، سوگوارداغ ياران باشند. نيچه مي گويد: عاطفه، پديده ها را رنگ آميزي مي كند. دراين تصويرنيزچنگ و ژاله به رنگ ذهن سوگوارشاعردرآمده اند:
ازلاله ژاله خيزد ازچنگ ناله خيزد گويي به داغ ياران اين چرخ سوگواراست
نصرالله مرداني براي تبيين عرش انديشي ومقام قدسي شهيدان، به يكي ازكاركردهاي مقدس آب، يعني وضو، نظر مي دوزد و باهمنشين كردن واژگان قدسي وضو، نور، عرش ومحراب، مقام روحاني شهيد را تجسم مي بخشد:
به آب نوربگيريد بافرشته وضو نمازعشق به محراب عرش بگذاريد
(نقشبندان غزل،ص482)
شاعردراين بيت بانشان دادن آب ومحراب به رشتۀ تسجيع ونشاندن جفتهاي دوگانۀ نورونمازفرشته وعرش به رشتۀ نغمۀ حروف بين اجزاء شعرتداعي موسيقايي برقرار كرده است.

استعارۀ آب
استعاره محوراين هماني تداعي هاست ودرساخت ها ورويكردهاي مختلف هنري ازجمله استعارۀ مصرحه،تخييليه،حس آميزي وتناقض واره نقش ونمود مي يابد.استعارۀ مصرحه،وقتي كه درمحورمشبه به متكثرمي شود سمبل،و وقتي كه درهمين محورعميق وابهام آميز مي شود رمزنام مي گيرد.
تركيبات وعباراتي كه درغزل انقلاب با درون مايۀ آب شكل گرفته اند فراوانند كه برخي ازآنها عبارتنداز:غمزۀ مستانۀ باران،غلتيدن باران روي سبزه ها،نوشيدن زلال نوراز شط ستاره،آرميدن موج درساحل،شستشودرجريان نسيم،چشمۀ هور،روح خروشان،عبوردرجويباررگها،وسعت بيكرانۀ باران،شستشوي اندوه آب درخون شهيد،عبورازوسوسۀ آب،سوزعطش،همنشيني اشك وسيلاب،تداعي انتظاروتشنگي،امام عصروباران درمحورجانشيني(محوراستعاره)،هم تباررود وطوفان،نبوغ شرقي باران،مشرب گل،فواره سحر،افشانش آب ازديدگان ابر،قصيدۀ آبشاران و....

نمودها وبسترهايي كه بن مايۀ استعارۀ آب درغزل انقلاب قرارگرفته اند عبارتند از:
1- باران وابر:نصرالله مرداني بانگاه جاندارپنداربه پديدۀ باران،آن را از وضع طبيعي خودخارج مي كند ووضع استعلايي به باران مي بخشد:باران كرشمه كنان مي آيد وروي سبزه ها مي غلتد وبدين ترتيب درذهن تصويرپردازشاعرموجوديت رمانتيك پيدا مي كند:
تماشاييست اينجا غمزۀ مستانۀ باران به روي سبزه ها غلتيدن دردانۀ باران
(آتش ني،ص13)
درغزلي ديگر،ابرباران دار را ازمنظرمي نگرد وبا اتصاف صلابت واشك فشاني مي كوشد،تصويرباران رابه گونه اي ترسيم كند كه سويۀ تداعي گراي آن راازتمايل به بهاران به سوگواري شهيدان مرگ لاله ها سوق دهد:
اي ابرپرصلابت آبي زديده بفشان بامرگ لاله طي شد افسانۀ بهاران
(آتش ني،ص13)
محمدطاهراحمدي،شاعرحوزوي،براي تجسم بخشيدن وتصويرگراي روشن بيني وحماسه آفريني ملت انقلابي،ازدونمادباران(نماد روشن انديشي ونبوغ)وگل(نمادحماسه آفريني)استفاده مي كند وملت انقلابي راميراث داران باران وگل،مي شمارد وبا تركيب هاي استعاري نبوغ باران ومشرب گل به اين دوپديده،شخصت انساني مي بخشد:
باران نبوغ مشرقيش رابه ما سپرد گل مشرب شقايقيش را به ما سپرد
زنده ياد حسن حسيني،درچشم اندازي ديگرازباران،تصويروالايي ترسيم مي كند ودريك رشته تشبيه مركب به مركب بين باران وحضرت مهدي(عج)وآسمان وتشنگان،اسلوب معادله(وامي ازدكترشفيعي كدكني)برقرارمي كند.تشنگان،باران رافرياد مي زنند وآسمان به سياق تشنگان حضرت مهدي(عج) را وبدين ترتيب حادثۀ بزرگ فرج با نمادهاي ساده تجسم مي يابد وبه ذهن نزديك مي شود:
آيد به گوش ازآسمان اين است مهدي (عج) خيزد خروش تشنگان اين است باران
پرويزبيگي حبيب آبادي،برش هاي ديگري از منظومۀ باران،يعني بي كرانگي ورازوارگي رابه نمايش درمي آورد وبين رازوارگي باران واسطورۀ عاشقان رابطۀ معناداربرقرارمي كند.
درچشم گلگون باران يك وسعت بيكرانه است رازي كه آنجا نهفته است افسانۀ عاشقانه است
(نقشبندان غزل،ص72)
غلامرضا رحمدل،درغزلي بارديف باران،ازصداي باران درنگرشي پديداري،آواز وخطابه كشف ميكند؛گل رامنبرباران وجويبارراسربازباران مي شمارد:
آتش سواران برفرازمنبرگل نك خطبه مي خواند سخن پردازباران
درمقطع غزل بين مفهوم"شكفتن"ورازوارگي متن باران رابطۀ علي معلولي برقرارمي كند وفهم رازوارگي باران راقائم به فهم گزاره هاي شكفتن مي داند:
آنكس كه مفهوم شكفتن رانداند كي مي تواند پي برد بررازباران
2-شط:باتركيباتي مانند زلال نور،شط ستاره ونوشيدن نوراز جويبارستاره ودركشيدن شراب عشق ازجام سپيده دم،شاعرمجموعۀ بهم پيوستۀ اين تركيبات وعبارات رادرمحورعمودي شعر،براي تبيين روشن انديشي وكنش هاي عاشقي وايثارملت به كارمي گيرد:
زلال نورزشط ستاره نوشيديم شراب عشق زجام سپيده دم زده ايم
3-چشمه: شاعربراي توصيف هنري چشم هاي پيشوا، آن رابه چشم بيدارسحر، روح حقيقت وچشمۀ هور(خورشيد) تعبيرمي كند:
چشمان خدابين تواي روح حقيقت بيداري چشم سحروچشمۀ هوراست
(نقشبندان غزل،احدده بزرگي،ص8)
شاعري ديگربراي ترسيم هدف عالي وتكاپوي يكريزوبي دريغ ملت ازنمادهاي دريا و طوفان ورود استفاده مي كند ومي گويد:
ازتباررود وطوفانم كه درآفاق خاك مي رود تا بي كران دريا به دريا موج موج
(ضريح آفتاب،ص16)
4-فواره:خاك گورشهيد،به عنوان نمادروشنگري وسربلندي يك ملت،به فواره سحرتعبيرشده:
زخاك گور تو فواره سحر روييد زسوگ سرخ توقلب شفق درافغان شد
كاركردهاي آب
الف- شتشو:خلوص وعصمت شهيد به شستشوي تن درنسيم تعبيرشده.يعني نسيم به قرينۀ شستن،تشبيه به آب شده،موج نيزدرصفات انساني آرميدن وخروشيدن استعلا يافته است.
درگفتن مهتاب تن درنسيم شستي باصد خروش چون موج درساحل آرميدي
ب-جريان:شاعربه عنوان داناي كل از زبان ملت،رگهاي تن ملت رابه بستررود وعشق رابه آب تشبيه مي كند.مقصد عالي وآفاقي ملت راباتركيب سحروصل عينيت مي بخشد يعني:
خون رگ هاي ما به عشق تو مي جوشد وبه عشق توره مي پويد.
(آتش ني،ص8)
ج-عطش:تركيب استعاري وسوسۀ آب با بن مايۀ تشخيص براي تبيين اين معنا به كاررفته است كه ملت همزاد كويراست،تشنگي راتجربه كرده،بنابراين براي پويش اهداف متعالي ازمخاطرات راه نمي هراسند وبه قول حافظ:روندگان طريقت ره بلا سيرند .

تداعي تضاد
درتداعي تضاد نش

بسیجی بازدید : 254 یکشنبه 04 دی 1390 نظرات (0)

ادبيات، نمود انديشه ها واحساسات وعواطف شاعرازرويدادها وحوادثي است كه دردنياي پيرامون وي رخ مي دهد وخود آن را تجربه واحساس مي كند وبه مدد ذوق هنري درقالب الفاظ رنگين وكلمات آهنگين به تصويرمي كشد تا خوانندۀ شعرش را، درفضاي فكري وعاطفي خود قراردهد. بي گمان هرگاه ارزشهاي فرهنگي، اجتماعي وسياسي درجامعه اي تغييريابد ودگرگون گردد؛ درنوع نگرش وعواطف شاعرنيزتغييروتحولي پديد مي آيد. اين امرمسيرتخيل وزبان وعاطفۀ شاعروي را درعرصۀ شعروادب نيزدرگرگون مي سازد. زيرا، ديد وبينش شاعرازرويدادها وجريان حاكم برفضاي جامعه درمضامين ودرون مايه هاي شعري كه پيوندي ناگسستني با روحيات وخلقيات شاعردارد، بسيارتاثيرگذاراست.
تحولات سياسي، اجتماعي وفرهنگي كه ازاوان انقلاب اسلامي درايران روي داد؛ نه تنها سيماي سياسي وساختارهاي اجتماعي را به كلي دگرگون ساخت، بلكه درزمينه شعر، ادب وهنرنيزتغييراتي فراوان ايجاد نمود، به آييني كه هم شكل وقالب وهم ويژگيهايي زباني ومحتوا وپيام اشعاررا درگرگون ساخت. انديشه ها ومضامين وتصويرهاي تازه اي درادبيات اين دوره پديد آمد كه بيشترازتحولات سياسي واجتماعي الهام يافته بود.
كمترسروده اي را دردوران انقلاب اسلامي مي توان يافت كه به طورمستقيم ياغيرمستقيم، رگه ها ونشانه هايي ازرخ دادها و وقايع زمان وعواطف ناشي ازآن را دربرنداشته باشد. بويژه اشعارگويندگاني كه خود درحوادث اجتماعي وحركتهاي سياسي حضوري فعال داشتند. اين گويندگان ازآن دسته سرايندگاني نبودند كه تنها ازدريچۀ انديشه ونظرخود به حوادث بيروني و تغييرات اجتماعي بنگرند تا درتصويرآنها جهتي همسو با زمينه هاي غالب انديشه ها وحال وهواي دروني خود اتخاذ نمايند، بلكه اين عوامل بيروني بود كه احساسات وادراكات مناسب وهماهنگ با خود را درذهن وانديشۀ آنها برمي انگيخت.
افزون برمسايل وحوادث دوران انقلاب، موضوع ومقولۀ جنگي با ابعاد وگستردگي فراوانش چشم انداز جديدي درشعروادب بازنمود وتصويرهاي تازه اي را درشعرپديد آورد كه ازاحساسات وعواطف ديني ووطن پرستي ورويارويي عواطف شاعربا عوامل پيرامون و تجربۀ مستقيم شاعران ازمسايل و وقايع وجريانهاي ايام جنگ مايه مي گرفت.
مي توان اذعان داشت كه گويندگان ايران از 1357 به بعد دو دسته شدند:
1) برخي ازگويندگان با سابقه ازكارماندند وبه دورۀ فترت بازنشستند وبرخي همچنان چهرۀ فعال وكوشاي خود را نشان دادند. ازايشان گروهي چون احمدشاملو، مهدي اخوان ثالث، فريدون مشيري، فرخي تميمي، منصوراوجي، شفيعي كدكني، سادات اشكوري، محمدعلي سپانلو، احمدرضا احمدي هريك به شيوۀ خاص خود پاي فشردند. برخي همچون مفتون اميني، منوچهرآتشي، رضا براهني، محمدحقوقي، جواد مجابي، موسوي گرمارودي، علي باباچاهي، ضياء موحد ومحمد مختاري، هريك به نوعي موفق يا ناموفق ازنظرزبان وبيان وزن وآهنگ وساخت وپرداخت به تجربه هاي تازه دست زدند. (حقوقي، 1377،45) برخي ازايشان اگرچه ازنزديك با مبارزۀ عملي درگيرد نبودند، اما متناسب با روحيه وذوق آنها شوروهيجان انقلاب ورخدادهاي جنگ تحميلي دراشعارشان بازتابيده است. براي نمونه تاثيرات اخوان ثالث ازرويدادهاي ايران را مي توان درشعرسنتي "اي كهن بوم وبر" وي مشهده نمود.
2) شاعران جوان وجوانتركه بازازدوگروه بيرون نبودند. گروهي كه پيش ازانقلاب و گروهي ديگربيرون نبودند. گروهي كه پيش ازانقلاب و گروهي ديگركه پس از وقوع پيوستن انقلاب اسلامي به شعرآغازكردند. اينان نيزدردومسيرجداگانه حركت نمودند. دريك مسيرشاعراني قرارداشتند كه تنها به زندگي وبيان عواطف شخصي خود توجه داشتند."درسوي ديگرشاعراني را مي توان ديد كه پروردۀ انقلاب بودند وشعرآنها ازاحساسات وعواطف ديني و وطن پرستي آنان مايه مي گرفت كه از اين گروه، مي توان بهمن صالحي، يوسفعلي ميرشكاك، قيصرامين پور، نصرالله مرداني، سلمان هراتي وحسن حسيني را نا برد."(حقوقي، 1377:45) شعراين شاعران درقالب وشكلهاي مختلف رنگ وبوي حماسي داشت، براي نمونه شعري ازحسن حسيني ذكرمي شود:
دلا ديدي آن عاشقان را؟
جهاني رهايي درآوازشان بود
ودربند حتي
قفس شرمگين ازشكوفايي شوق پروازشان بود
پيام آوراني كه درقتلگاه ترنم
سرودن، علي رغم زنجير
اعجازشان بود
به سرسبزي نخل ايثار
به اين آيه هاي تناور
دل گرنه اي سنگ
ايمان بياور
(نقل از اكبري، 1377:51)
شعراين دوره بويژه، درسالهاي آغازين، شعرشعارگونه، پرتپش وعريان بود كه تنها مي خواست فريادهاي شورانگيزمردم را گزارش كند، اما هرچه زمان مي گذشت وهيجانهاي جامعه فرونشست؛ شعرنيزآرام ترمي شد، درخود بيشترفرو مي رفت وشكل هنري به خود مي گرفت.(حسن لي، 1383:64)
به طوركلي شعردوران انقلاب و روزگارجنگ تحميلي ازنظرنمودعرفاني وارزشهاي متعالي وعواطف انسان دوستانه، يكي ازدوره هاي پربارشعرپارسي است. بايد اذعان داشت كه درحوزۀ ادبيات عرفاني دراين دوره، واقع گرايي وآرمان گرايي با هم توام گشته است. به اين معني كه اقبال شاعردراين قلمروازبرون گرايي به درون گرايي است. اودربازشناسي نفس خود مرزهاي آفاقي را درمورد مي نوردد ودربحربي كران ومواج نفسي غوطه ور مي شود وآنگاه مي سرايد:
موجيم و وصل ما ازخود بريدن است ساحل بهانه اي، رفتن رسيدن است
تا شعله درسريم، پروانه اخـــگريم شمعيم واشك ما،درخون تپيدن است
پرمي كشيم وبال، برپردۀ خيـــال اعجازذوق ما، درپركشـــيدن است
ما هيچ نيستيم، جزسايه اي زخويش آيـــين آينـــه، خود را نديـــدن است
گفتي، مرا بخوان، خوانـــديم وخامشي پاسخ من تو را تنها، شنيدن است
بي درد وبي غم است، چيدن رسيده را خاميم ودر ما از كال چيدن است
(امين پور،1382:131)
نگاه شاعران اين دوره نسبت به زن، جاي تامل و تعمق است. سرايندگان پيشين جزشماري اندك، به رغم نظريۀ والا واحترام آميزي كه اسلام نسبت به زن داشته، به او به چشم خردي وخواري مي نگريستند. اين نكته اي است كه دليل آن را بايد درتاريخ مذكرايران مورد كندكاو قرارداد."فرهنگ وادب ايران، نه هميشه مذكر، لااقل دردوران هاي خاصي نيز، خنثي بوده است. چنان كه زنان درشاهنامه درمقايسه با مردان شاهنامه دردرجه ي سوم اهميت قراردارند. جزدردليلي ومجنون، خسروشيرين، هفت پيكرو ويس ورامين، تصويري از زن به معني عمومي كلمه درجاهاي ديگرنمي كنيم. اين چهاراثرتنها آثاري هستند كه زن بويژه دنياي فردي او را به شكل رمانتيكي البته سخت احساساتي- بويژه درآثارنظامي- نشان داده اند. درمثنوي مولوي هم تصويري جامع از زنان نمي بينيد. دراين اثرزندگي زنان نشان داده نشده، بلكه آنها وسيله اي شده اند، تا حالات فلسفي ورواني مشترك بين مرد و زن يا مسايل متافيزيكي مربوط به عواطف انسان به طوركلي تجسم پيدا كند. (براهني، رضا، 1341: 187.) براي نمونه به نظرتحقيرآميزدوتن ازشاعران برجسته ايران نسبت به زن اشاره مي شود: خاقاني مي گويد:
سنگ باران لعنت باد برزن نيك، تا به بد چه رسد
ازيكي زن رسدهزاربلا پس ببين تا زده وصد چه رسد
(خاقاني،1341:876)
همه عيبند زنان وآن همه را نيك مردان به هنر برگيرند
صيد مرد است زن،اما زنان مرد را صيد نگون سرگيرند
(خاقاني،1341:878)
فردوسي شاعرگرانمايه هم نظري مشابه نظرخاقاني، دارد:
زن واژدها هردو در خاك به جهان پاك ازاين هردو نا پاك به
كرا ازپـــس پرده دختـــر بود اگـــر تـــاج دارد بـــد اخـــتر بود
(شاهنامه 1348، 488)
نظري به مضامين ودرون مايه هاي غزليات پارسي ازآغازتا دوران معاصر، روشن مي سازد كه زن در ادوار شعر پارسي بيشتر درمقام معشوق و خنيانگروساقي شاعروممدوحانش ظاهرشده وازتوانمندي هاي مادي ومعنوي او سخن به ميان نيامده است. درشعردوران معاصر، زن با همۀ قابليتها وظرفيتهاي وجودي خود درقالب خواهر، مادر، همسر، يك انسان مبارز وانديشمند درصحنه هاي مختلف اجتماعي، سياسي وفرهنگي حضورمي يابد. اين زن همچنان كه درصحنۀ عشق ومهراساطيري است، درميدان رزم نيزاسطوره اي است. ازاين رو سلمان هراتي ازمادراني سخن مي گويد كه دريا مي زايند و كودكان طوفاني مي آفرينند.
خدايا اسم اين گلها چيست؟
اينجا مادران ازكويرمي آيند
اما دريا مي زايند
كودكاني طوفاني مي آفرينند
دختران بهارمي بافند
پسران براي توسعۀ صبح خورشيد مي افشانند
(هراتي، 1368:49)
غلامحسين عمراني نيزازصبروسكوت اهورايي زن چنين حكايت مي كند:
بانوي رود
بانوي باغ
بانوي برجهاي اساطيري
وقتي ازكرانۀ دريا
برمي آيي
خاموشي تورا
برساحل شكيب آواز مي دهم

بانوي چشمه ساردرخشان
(عمراني،1371:77)
يكي ازمشخصات شعرجديد پارسي، توجه به مسايل سياسي ودردهاي اجتماعي است، "درادبيا قديم ما هم توجه به اوضاع واحوال اجتماعي وسياسي ديده مي شود، اما هرگزصراحت وشمول وگستردگي ادبيات جديد را ندارد."(شميسا، 1374:169)
توجه شاعران به ملت هاي مبارز وانقلابي وابراز همدردي با آنها درشعراين دوران قابل تامل است. طاهرۀ صفارزاده گويد:
برادران ما درسينا مي ميرند
قبري براي آنان نيست
باغستانهاي دره نيل را اجاره داده اند
درلهستان حق وتو به اشراف تعلق دارد
درتايوان آدم رامثل سيب زميني كنارهر خوراك مي نشانند.
(صفارزاده،1365:27)
گفتني است كه شرايط ويژۀ انقلاب وجنگ، واژه ها وتغييرات تازه اي را وارد شعركرد. ازجمله عناصرطبيعي چون، لاله، گل، پرنده ونوركه همه مايه هاي لفظي جهت انگيزش عاطفي وتصويرسازي شاعرانه درعرفان هستند دردنياي احساسي شاعر، با آب وگل روحاني شست وشو داده مي شوند وبعد معنوي مي يابند. اضافه براين واژه هايي ازجنس آتش وخون وشهادت درشعرشاعران اين دوره كاربردي فراوان يافت مي شود:" آثارسيمين بهبهاني ازاين امرمستثنا نيست. براي نمونه درمجموعۀ"خطي ز سرعت وازآتش" 32 بار واژۀ خون و20 بار واژه آتش و ... به كاررفته است."(حسن لي 1382:43) اين واژه ها ومفاهيم دوران جنگ درزباني پرازاحساس وعاري ازتكلف محمد كاظم كاظمي، رنگ وبويي تازه مي يابد.
وآتش چنان سوخت بال وپرت را
كه حتي نديديم خاكسرت را
به دنبال دفترچۀ خاطراتت
دلم گشت هرگوشۀ سنگرت را
وپيدا نكردم درآن كنج غربت
بجزآخرين صفحۀ دفترت را
(كاظمي،1375:46)
شعرشاعران پارسي گوي ايران بعد ازسال1357 بمانند دوران مشروطيت دردو مسير جدا به راه افتاد: شعرسنت گرا وشعرنو گرا.
شعرسنت گرا با مضامين ودرون مايه هاي اجتماعي، ديني، مدح، نعت ائمه، شهادت و وطن پرستي درقالب قصيده، غزل، قطعه ومثنوي ورباعي مورد توجه شاعران مختلف قرارگرفت. نمونه اي ازآن اشعار، غزل زيراست كه توسط سيمين بهبهاني سروده شده است و درآن احساسات وانديشه هاي امروزي وتوصيفات وتعبيرات بكرتجلي يافته است:
دوباره مي سازمت وطن! اگرچه با خشت وجان خويش
ستون به سقف تو مي زنم، اگرچه با استخوان خويش
اگرصدساله مرده ام،به گورخود خواهم ايستاد
كه بردرم قلب اهرمن ز نعرۀ آن چنان خويش
كسي كه عظم رميم را دوباره انشا كند به لطف
چو كوه مي بخشدم شكوه شكوه به عرصۀ امتحان خويش
اگرچه پيرم، ولي هنوزمجال تعليم اگربود
جواني آغازمي كنم كنارنوباوگان خويش
حديث حب الوطن زشوق بدان روشن سازمي كنم
كه جان شود هركلام دل، چوبرگشايم دهان خويش
(نقل از:حقوقي،1377:526)
سرايندگاني چون قيصرامين پور، غلامرضا رحمدل، حسن حسيني، بهمن صادقي، ميرشكاك، سلمان هراتي، برخي ازمضامين عاطفي، سياسي واجتماعي خود را درچهارقالب مسمط، چارپاره، شعرنيمايي، شعربي وزن(= سپيد) سرودند. براي نمونه شعر"اتفاق" امين پورذكرمي شود:
اتفاق
افتاد
آن سان كه برگ
آن اتفاق زرد مي افتد
افتاد
آن سان كه مرگ
آن اتفاق سرد
مي افتد
اما
اوسبز بود وگرم كه
افتاد
(امين پور، 1363:22)
درخورتامل است كه دراين دوران درنثرخاصه درداستان نويسي نيزدگرگوني وتحولات بسياري پديد آمد. بيشترآثاراين دوره، متاثرازمسايل اجتماعي ،سياسي، به ويژه جنگ است. به طوري كه ميدان گسترده اي پيش روي داستان نويس قرار مي دهد كه مي تواند از رهگذر آن درثبت هنرمندانۀ وقايع، تصويرگر دلاوري ها، حماسه ها، پيكار، پيروزي ها، شكست هاي آن باشد. همان طور كه اشارات رفت درعرصۀ ادبياتي داستاني، بيشترازمتاثرازجنگ ورخ دادهاي آن هستند، اما دربين نويسندگان اين كتابها رمانهاي باغ بلور نوشتۀ محسن مخملباف وزمين سوخته نوشتۀ احمد محمود ازنمونه هاي شاخص رمانهاي بينابيني وبري ازهرجهت گيري ويژه اي وزمستان62 وثريا دراغما نوشتۀ اسماعيل فصيح وآداب زيارت نوشتۀ تقي مدرسي وبحث ملخ نوشتۀ جواد مجاب ازنمونه هاي شاخص رمان منفي گراست.(مرادي،1377:261)
سخن اخرآن كه مي توان آثارادبي مربوط به جنگ تحميلي را اين گونه تقسيم بندي كرد ادبيات مقاومت، ادبيات جبهه، ادبيات دوران اشارت وبازداشتگاه، ادبيات پشت جبهه.
نوعي ديگرازادبيات منثور، خاطره نگاري ازجنگ است به نحوي كه رويدادهاي مناطق جنگ وايام اسارت درقالب خاطره بازتاب يافته است.


كتابنامه
a. اكبري،منوچهر. نقد وتحليل شعردفاع مقدس، ناشروزارت فرهنگ وارشاد اسلامي،1377.
b. امين پور، قيصر.تنفس صبح، انتشارات حوزۀ هنري سازمان تبليغات اسلامي، چاپ اول، بهمن 1363.
c. براهني، رضا. تاريخ مذكر، تهران، انتشارات مرواريد، چاپ ششم1382.
d. حسن لي، كاووس. گونه هاي نوآوري درشعرمعاصرايران، نشرثالث، 1383.
e. حقوقي؛ محمد. ادبيات امروزي، ج2، تهران، قطره،1377.
f. خاقاني، افضل الدين بديل بن علي نجار. تصحيح ضياءالدين سجادي، تهران، زوار، 1348.
g. دبيرساقي،محمد. كشف الابيات شاهنامه، تهران: انتشارات انجمن آثارملي1348.
h. شميسا، سيروس. نگاهي به فروغ فرخزاد، مرواريد، 1374.
i. صفارزاده، طاهر. سد وبازوان، نويدشيراز، 1365.
j. عمراني، غلامحسين. دلتنگيهاي غروب، تهران، 1371.
k. فصلنامۀ فرهنگي، هنري، سياسي، اجتماعي حضور، پاييز1377، شمارۀ 25.
l. كاظمي، محمدكاظم. پياده آمده بودم، حوزۀ هنري سازمان تبليغات اسلامي، چاپ دوم، 1375.
m. كاكايي، عبدالجبار. سالهاي تا كنون، تهران، محراب انديشه، چاپ اول1372.
n. هراتي، سلمان. دري به خانۀ خورشيد، حوزۀ هنري سازمان تبليغات اسلامي، 1368.

منبع : كتاب نامه پايداري – مجموعه مقالات اولين كنگره ادبيات پايداري – كرمان - 1384

بسیجی بازدید : 234 یکشنبه 04 دی 1390 نظرات (0)

رخداد انقلاب اسلامي ايران در سال 1357 ، همان طور كه بسياري از صاحب نظران گفته ا ند در تاريخ معاصر جهان يك پديده منحصر به فرد و وقوع آن غيرمنتظره بود. از آن زمان نويسندگان بسياري در رابطه با زمينه ها، علل و عوامل وقوع آن به بحث و بررسي پرداختند. اينك مجموعه ا ي گسترده از نوشته ها درباره اين انقلاب وجود دارد. در عين حال، عدم تجانس و حتي وجود تعارض ميان خيلي از اين آثار، نياز به معرفي، نقد و ارزيابي دقيق آن ها در يك نوشته را به علاقمندان مطالعه نوشته هاي مربوط به انقلاب اسلامي گوشزد مي كند. هدف اين مقاله راهي براي شناخت دقيقتر و علمي كردن پديده انقلاب اسلامي است.
وقوع انقلاب اسلامي ايران در سال ( 1979 ) 1357 صاحب نظران پديدة انقلاب، دولت ها و سازمان هاي اطلاعاتي غرب كه چنين رخدادي را پيش بيني نمي كردند، غافلگير نمود.
سازمان جاسوسي آمريكا ( CIA ) در سال 1357 بر اين اعتقاد بود كه ايران نه تنها در موقعيت وقوع يك انقلاب قرار ندارد، بلكه محمد رضا شاه حداقل 10 سال ديگر با مشكل بي ثباتي مواجه نخواهد شد و پيش از آن كارتر رئيس جمهور وقت آمريكا، در بازديد از تهران، ايران را يك جزيرة ثبات در درياي متلاطم جهاني خواند.
سوال اصلي اين است كه علت يا علل عمدة اين غافلگيري چه بود و چرا انقلاب شناسان و سازمان هاي اطلاعاتي نتوانسته بودند وقوع سريع و رخداد يك انقلاب را در ايران پيش بيني كنند؟
اين غافلگيري از وقوع انقلاب در كشورهاي ديگر نيز ديده شده بود.آلكسي دوتوكويل كه حدود 50 سال پس از وقوع انقلاب سال 1789 فرانسه كتابي تحت عنوان انقلاب فرانسه و رژيم پيش از آن نوشت، تصريح مي كند كه انقلاب فرانسه بسيار پيش بيني نشده رخ داد و اين امر بايد به دولت مردان بياموزد كه در تأملاتشان كاملاً محتاط باشند. او مي خواست فرضية جديدي را كه تا آن زمان كمتر بدان معتقد بودند را طرح نمايد. زيرا به نظر وي، انقلاب فرانسه نشان داد كه اين ديدگاه درست نيست كه بگوييم انقلاب هميشه در اثر تبديل وضع از بد به بدتر اتفاق مي ا فتد، بلكه انقلاب ها بيش تر زماني رخ مي دهند كه يك وضع بد طولاني مدت، به يكباره دچار بهبودي گردد. در اين زمان مردم دچار افزايش انتظارات شده وخواهان از بين رفتن باقي ماندة وضع سابق مي گردند.
اما با اين كه در زمان وقوع انقلاب اسلامي، نظريه هايي كه به نقش بهبودي و يا كاهش سختي هاي اقتصادي سياسي معتقد هستند وجود داشتند، در عين حال وقوع اين انقلاب توسط هيچ صاحب نظر معتبري پيش بيني نگرديده بود. علت اين امر را بايد در پارادايم موجود علمي كه در آن زمان بر ذهن نظريه پردازان پديدة انقلاب مسلط بود جست و جو كرد. در آن موقع، از يك سو در دورة نسل سوم نظريه هاي انقلاب كه به گفته جك گلدستون بر مبناي آن نظريه هاي انقلاب از ويژگي جبر ساختاري و عدم ايفاي نقش جدي در انقلاب از سويي رهبري و ايدئولوژي برخوردارندقرار داشتيم 3 و از ديگر سو، زمان، زمان انقلاب هاي دنيوي بود، يعني انقلاب هايي كه به گفتة هانا آرنت در كتاب انقلاب، يكي از ويژگي هاي بارز آن ها دنيوي بودن است. 4 ايدئولوژي اين انقلاب ها يا ماركسيسم بود يا ناسيوناليسم ليبرال غربگرا. اما انقلابي هاي ايراني به اين ايدئولوژي ها اعتنا نمي كردند. در ايران پيش از انقلاب، تصور غالب اين بود كه ماركسيسم و ليبراليسم هر دو به استثمار و بردگي انسان ميا نجامند. به علاوه، تاريخ معاصر كشور آزمايشگاه خوبي براي شكست سه ايدئولوژي تجدد طلبي، ناسيوناليسم ليبرال و ماركسيسم بوده است. چرا كه تجدد طلبي در مشروطه به صحنه آمد. اگر چه مشروطه با به قدرت رسيدن رضا خان به پايان خط خود رسيد، اما درسي فراموش نشدني به مردم داد كه نيروهاي مذهبي نبايد به نيروهاي ناشناس اعتماد و صحنه را براي آن ها خالي مي كردند
ناسيونالسيم ليبرال نيز با كودتاي 28 مرداد 1332 به پايان خط خود رسيد. ماركسيست هاي ايراني نيز از يك طرف به دليل وابستگي بيش تر گروه هاي ماركسيست به قدرت هاي بيگانه – از جمله وابستگي حزب توده به اتحاد شوروي– موفقيتي كسب نكردند.
با توجه اين نكته كه وقوع پديدة انقلاب در زمان مورد نظر در جهان سوم در انحصار گروه هاي خاصي مانند ماركسيست ها يا ناسيوناليست ها بود، در ايران«سازمان اطلاعات و امنيت كشور » (ساواك) قادر بود مخالفين اينچنيني را شناسايي و جارو كند. اين سازمان، در عمل توانايي خود در كشف و خنثي سازي حركت هاي ضد دولتي را ثابت كرده بود.
بنابراين علت غافلگيري نويسندگان و سازمان هاي اطلاعاتي در درك قريب الوقوع بودن انقلاب را بايد در رخ دادن نوع ويژه اي از انقلاب – يعني انقلاب اسلامي – جست و جو كرد. ماهيت مذهبي انقلاب ايران با توجه به وقوع يك عصر بازگشت به خويشتن در حداقل دو دهة پاياني حكومت پهلوي، باعث گسترش بسيار سريع انقلاب و ورود توده هاي معتقد و مسلمان به صحنه و در نتيجه در اختيار گرفتن ابتكار عمل از دست رژيم پهلوي و حاميان خارجي آن گرديد و با سرعتي شگفت آور به سوي پيروزي رهنمون گشت.
ماهيت ويژه انقلاب اسلامي نه تنها باعث پيشرفت و پيروزي سريع اين انقلاب شد، بلكه بر خلاف برخي انقلاب هاي دنيوي مانند انقلاب فرانسه كه پس از پيروزي، بي ثباتي ها و درگيري هاي طولاني مدتي از خود به نمايش گذاشت 6 يا انقلاب روسيه كه در دوره استالين به كشتارهاي وسيع انجاميد 7 ، انقلاب اسلامي ثبات قابل اعتمادي را تجربه كرد و در ساية اين ثبات، در مدت عمر 30 سالة خود به پيشرفت هاي علمي و تكنولوژيك خوبي نائل آمد.
علي رغم آشكار بودن نقش قاطع مذهب در وقوع انقلاب اسلامي، نويسندگان آسيب شناسي ديدگاه بي انقلالاب فصلنامه ف 24 غربي و ايرانيان غرب محور، چه به دليل چشم بستن از واقعيت به منظور كوچك شمردن اين رخداد و جلوگيري از تكرار يا تأثير انقلاب در سرزمين هاي ديگر و چه به دليل وجود پارادايم هاي مسلط موجود در ذهن خود كه پيش از اين بيان شد، در تحليل، بررسي و معرفي علل وقوع انقلاب اسلامي به خطار رفته اند. هرچند پيدايش نسل چهارم نظريه هاي انقلاب در پايان قرن 20 و آغاز 21 حاكي از مشخص شدن خطاهاي اين نويسندگان در اين زمينه و تلاش هايي هرچند نه كافي براي ترميم اين خطاها بوده است.
در اين نسل جديد، هرچند به نقش عناصري چون رهبري، ايدئولوژي و فرهنگ در ساختن پديدة انقلاب توجه مي شود، اما هم چنان اين نقش يك نقش مبنايي و اولي نيست و بيش تر در لابه لاي ديگر عوامل مطرح مي گردد. بدين ترتيب، بيشتر نويسندگان غربي يا نويسندگان غرب محور ايراني بر مبناي روش هايي كه براي شناخت انقلاب در غرب به كار ميب رند، در مورد انقلاب اسلامي ايران نيز مطلب مي نويسند.

فراواني نوشته ها دربارة انقلاب اسلامي و دلايل آن

كنون حجم بزرگي از نوشته ها در خصوص انقلاب اسلامي ايران وجود دارد، به گونه اي كه كمتر انقلابي در مدت نسبتاً محدود توانسته اين حجم گسترده از آثار و نوشته ها را در بارة جنبه هاي مختلف خود به ويژه دربارة چرايي و چگونگي وقوعش داشته باشد. اين امر دلايل مختلفي داشته است. از جمله اين دلايل، جايگاه محوري ايران پيش از انقلاب در راهبرد منطقه اي آمريكا است. يعني نقش ژاندارمي ايران در منطقه، به گونه اي كه وقوع انقلاب در ايران يعني انقلاب در ژاندارم آمريكا در منطقه آشكار است كه وقتي خود ژاندارم يعني، كشوري كه بايد مواظب باشد در ساير كشورهاي منطقه، منافع آمريكا با چالش جدي روبه رو نشود با انقلاب مواجه مي گردد، يك خلأ بزرگ قدرت پيش ميآ يد كه ميت واند طوفاني از حوادث را پديد آورد. كما اين كه تا كنون و شاهد اين امر هستيم و هرچه زمان گذشته، بر شدت و ابعاد آن افزوده شده است و آينده اي مبهم و حتي ترسناك را براي سرنوشت غرب و به ويژه آمريكا پديد آورده است.
وابستگي و نياز جهان به نفت خاورميانه و خليج فارس نيز بر اهميت جهاني ايران افزوده است. مي دانيم كه امروزه حتي بخش قابل توجهي از نفت مصرفي ماهيت انقلاب اسلامي ايران يعني ايدئولوژي و شعارهاي اسلامي و هدف اين انقلاب در مبارزه با غدة سرطاني اسرائيل، به دليل بازتاب آن بر جو سياسي منطقه از طريق تأثير گذاري روي ملت ها، دولت ها، نخبگان و احزاب سياسي در گسترش مطالعات در زمينة انقلالاب اسلالامي مؤثر بوده است. علالالاوه بر اين ها، نو بودن و بي سابقه بودن وقوع چنين انقلابي عليرغم تصور صاحب نظران پديدة انقلاب مبني بر اين كه وقوع انقلاب اسلامي در زماني كه اساساً ويژگي انقلاب ها تبعيت انقلاب اسلامي انقلاب انقلاب اسلامي از ماركسيسم يا ناسيوناليسم چپ، ليبرال يا آمرانه بود، از دلايل مهم و قابل توجه رويكرد نويسندگان به تحليل و بررسي انقلاب اسلامي ايران بوده است. 25 آمريكا از خليج فارس تأمين مي شود. طول عمر منابع نفتي اين منطقه حدود يكصد سال برآورد شده، در حالي كه نفت در ساير مناطق جهان طول عمر بسياري كمتري خواهد داشت. 9 بنابراين، حوادث و وقايعي كه در اين منطقه و كشور ما اتفاق ميا فتد، به سرعت زير ذره بين تحليل گران و نظريه پردازان قرار مي گيرد.
از سوي ديگر، ماهيت انقلاب اسلامي ايران يعني ايدئولوژي و شعارهاي اسلامي و هدف اين انقلاب در مبارزه با غدة سرطاني اسرائيل، به دليل بازتاب آن بر جو سياسي منطقه از طريق تأثير گذاري روي ملت ها، دولت ها، نخبگان و احزاب سياسي در گسترش مطالعات در زمينة انقلاب اسلامي مؤثر بوده است. علاوه بر اين ها، نو بودن و بي سابقه بودن وقوع چنين انقلابي عليرغم تصور صاحب نظران پديدة انقلاب مبني بر اين كه وقوع انقلاب اسلامي در زماني كه اساساً ويژگي انقلاب ها تبعيت از ماركسيسم يا ناسيوناليسم چپ، ليبرال يا آمرانه بود، از دلايل مهم و قابل توجه رويكرد نويسندگان به تحليل و بررسي انقلاب اسلامي ايران بوده است.
به گونها ي كه حجم وسيع نوشته ها نه تنها دربارة انقلاب اسلامي بلكه با موضوعات مرتبط با آن مانند انديشة اسلامي، حركت هاي اسلامي، آموزه هاي تشيع و شناخت ايران نيز تاكنون موضوع بررسي بسياري از نوشته ها، همايش ها و رساله هاي دانشگاهي بوده است.
آسيب شناسي نظريه هاي انقلاب

آسيب شناسي آثار و نوشته هاي غربي دربارة انقلاب اسلامي از آسيب شناسي نظريه هاي غربي پيرامون خود پديدة انقلاب جدا نيست.
واژة آسيب شناسي 10 از علم پزشكي به عاريت گرفته شده و به معني شناخت بيماري هايي است كه موجود زنده را از كاركرد مناسب و شرايط عادي خارج مي سازد. در اين جا فارغ از اعتبار نظريه ها آنهايي را كه بيش تر در نظريه هاي غربي پيرامون پديدة انقلاب مورد بي توجهي قرار گرفته است را بازگو مي كنيم:
- بيش تر نظريه هاي انقلاب مبتني بر بررسي يك تا سه و گاه پنج انقلاب معاصرند. واضح است كه به دليل تفاوت هاي ماهوي بين انقلاب ها، نمي توان از بررسي تعداد انگشت شماري انقلاب، نتيجة به دست آمده را به آساني به همة انقلاب ها تعميم داد. نظريه هاي برينتون، آلكسي دوتوكويل، منحني j (جيمز ديويس)، اسكاچپول و هانتينگتون از اين نوعند.
- برخي از نظريه هاي انقلاب مفاهيم اصلي موجود در مطالب خود را به طور روشن توضيح نداده اند. اين امر زمينة برداشت هاي مختلف از «نظريه » را فراهم نموده، از قدرت پيش بيني نظريه نيز مي كاهد. اين گونه از نظريه ها زماني كه انقلابي رخ داد، ادعا مي كنند كه وقوع آن انقلاب ميت واند بر مبناي اين نظريه آسيب شناسي ديدگاه انقلالاب توجيه و تفسير گردد. نمونة آشكار چنين نظريه هايي نظرية منحني (ديويس) از گروه نظريه هاي روان شناسي اجتماعي است
- برخي ديگر از نظريه هاي انقلاب تحليل خود را بر پاية يك سري عقايد نادرست يا غير معتبر دربارة انسان، جامعة انساني، دولت و تاريخ بشري بنا كردها ند. درصورتي كه ارتباط تنگاتنگي ميان مفاد نظريه و اين مباني وجود داشته باشد، آن نظريه نيز غير معتبر خواهد بود. نظرية ماركسي انقلاب مثال مناسبي براي چنين وضعي است. ماركس بر اساس نظرية خود پيش بيني كرده بود كه حتي در زمان زندگي اش شاهد وقوع انقلاب هاي سوسياليستي در كشورهاي پيشرفتة سرمايه داري خواهد بود. ماركسيسم به دليل عدم تحقق وعده ها وشعارهايش كه مستقيماً از نظرية ماركسي انقلاب بر مي خاست، دوبار، يك بار در آغاز قرن 20 و بار ديگر در پايان اين قرن، با بحران فكري و سياسي مواجه و عاقبت به فروپاشي جهاني ماركسيستي رضايت داد. 12 در حقيقت، نادرستي برداشت هاي ماركس و سپس پيروانش از عامل انسان كه ماركس او را تنها يك عامل مادي و ماديگرا ميپ نداشت و در نتيجه برداشت خاص آنها از جامعه، دولت و تاريخ، خود را در برداشت هاي نادرست آن ها از پديدة انقلاب نشان داد.

علاوه بر شرايط سه گانة بالا، تعدادي از شرايط ديگر اعتبار نظريه ها نيز وجود دارند كه گه گاه مورد بيت وجهي قرار مي گيرند؛ از قبيل اين كه شبكة مفهومي و صدر و ذيل يك نظريه بايد همگون و منسجم باشد؛ نظريه نبايد با اصول منطقي ناسازگار باشد؛ شواهد موجود بايد نظريه را تأييد كند و نهايتاً اگر نظريه موارد خاصي از پديدة مورد بررسي را از شمول خود خارج مي كند، بايد ويژگي هاي اين موارد را به خوبي بيان دارد.
از سوي ديگر بخشي از آثار و نوشته ها پيرامون رخداد انقلاب اسلامي دقيقاً بر مبناي آن چه كه يك نظريه انقلاب بيان كرده، وارد بررسي اين انقلاب شده است. بنابراين نقاط ضعف اين تئوري ها كه در كتاب هاي نويسندگان متعددي مورد تأكيد قرار گرفته 13 تحليل نويسندة مورد نظر دربارة انقلاب اسلامي ايران را نيز خدشه دار كرده است. مثلاً نوشته هايي كه برمبناي نظريه هاي ماركس، كاريسماي ماكس وبر، چالمرز جانسون، منحني J (جيمز ديويس)، محروميت نسبي تدرابرت گر، بسيج منابع چارلز تيبلي، توسعه نامتوازن ساموئل هانتينگتون و غيره در باره انقلاب اسلامي به بررسي پرداخته اند، از اين قبيل هستند.
حال نوشته هاي پيرامون رخداد انقلاب اسلامي ايران، چه نوشته هايي كه بر مبناي يك نظريه انقلاب نوشته شده و چه نوشته هايي كه نظر شخصي يك نويسنده است را ميت وان در گروه هاي جداگانة فرهنگي، جامعه شناختي، روان شناختي، اقتصادي يا سياسي و يا نوشته هاي تركيبي (دو علتي، سه علتي و چند علتي) و يا ساير نوشته ها (بيان حوادث تاريخي، آثار روزنامه نگارانه و خاطرات) قرار داد.
با توجه به اين كه در فصل هاي بعدي هريك از رويكردهاي بالا به طور مشروح مورد نقد قرار خواهد گرفت، در اين جا از ورود به بحث ارزيابي و نقد اين رويكردها خودداري مي شود
يك نارسايي عمده
يك نارسايي عمده در نظريه پردازي در خصوص انقلاب ها و به ويژه انقلاب اسلامي ايران، از اين واقعيت ناشي مي شود كه تعدادي از نظريه پردازان در ورود به بحث چرايي و چگونگي وقوع و پيروزي انقلاب، مراحل مختلف انقلاب را جدا از يكديگر مورد توجه قرار مي دهند. به عبارت ديگر، درست است كه ممكن است در يك دورة طولاني از زمان، زمينه ها و علل و عوامل وقوع يك انقلاب شكل بگيرند و انقلابي آغاز گردد و نيز چنين انقلابي داراي رهبري خاص، ايدئولوژي، شعارها و اهداف ويژه اي است كه كاركرد ويژه اي را از زماني كه انقلاب آغاز مي شود انجام مي دهند، اما جدا كردن اين دو مرحله اشتباه است. برخي از نظريه پردازان با عدم توجه به وجود ارتباط تنگاتنگ منطقي بين اين دو مرحله دچار خطا گرديده اند.
بايد بدانيم كه در فراهم كردن شرايط براي وقوع يك انقلاب، هم مجموعه اي از اقدامات فرهنگي، اقتصادي، اجتماعي و سياسي دولت مداخله دارند، و هم مجموعه اي از ويژگي ها و اقدامات نيروي اجتماعي از جمله نقش و ماهيت ايدئولوژي انقلابي و راهبرد و تاكتيك هاي رهبري و ويژگي هاي فرهنگي و تاريخ توده ها. حال، زماني كه يك انقلاب آغاز شد، پيشرفت انقلاب تا پيروزي نيز با ويژگي ها و اقدامات هر دو طرف يعني قدرت سياسي و نيروي اجتماعي مرتبط است
يك نكتة قابل توجه در وقوع انقلاب اين است كه انقلاب زماني اتفاق ميا فتد كه توده ها مسير جريان هاي اجتماعي، اقتصادي، سياسي و فرهنگي جامعه را برخلاف محتويات ذهني وارزش ها و باورهاي خود كه ممكن است در مسير تاريخ يك كشور شكل گرفته باشد، ميي ابند. يعني حكومت اقداماتي انجام مي دهد كه توده ها و نخبگان آن ها رابر نمي تابند و با ارزش هاي فرهنگي و خواسته هاي خود در تعارض ميب ينند. در اين صورت، براي مشخص كردن عامل اصلي وقوع آسيب شناسي ديدگاه اي غربي انقلالاب فصلنامه ف 28 انقلاب، بايد روي اقدامات حكومت انگشت گذارد يا نقش فرهنگ و ارزش هاي عمومي را به عنوان عامل اصلي معرفي كرد، به علاوه، نقش ويژگي هاي ساختارهاي موجود مانند ارتش يا روحية دولت مردان و غيره در كجا مطرح مي شود؟
در پاسخ ميت وان گفت؛ تاريخ، فرهنگ و آموزش، ذهنيتي همراه با باورها و اعتقاداتي خاص در افراد يك كشور شكل مي دهد كه نقش قاطع در وقوع و پيشبرد حركت انقلابي ايفا مي كنند.
اين گفته بيش از هر انقلاب ديگري با روند وقوع و پيروزي انقلاب اسلامي ايران سازگار است. يعني انقلابي كه بيشتر قريب به اتفاق توده ها و نخبگان كشور را همراه خود يافت. پرورش يافتگان مكتب اسلام به ويژه انديشة تشيع با تصوري از عدالت طلبي و حقيقت ناب كه در عملكرد و مبارزات پيامبر (ص) و امامان معصوم شيعه (ع) ظهور داشت، در طول زندگي خود آشنا شده بودند، اما سير جريانات سياسي، اقتصادي و فرهنگي جامعه آشكارا با اين برداشت ناسازگار مين مود. از نظر سياسي، حكومتي خودكامه و مستبد بر سر قدرت بود كه علاوه بر به كارگماردن عناصر فراماسون، با تبديل شدن به ژاندارم آمريكا در منطقه، تصويب لايحه كاپيتولاسيون، روابط صميمانه با اسرائيل و حكومت آپارتايد آفريقاي جنوبي، وابستگي خود را به بيگانگان مورد تأكيد قرار مي داد. از نظر اقتصادي، سياست هاي دولت باعث فاصلة طبقاتي زياد، عقب ماندگي تكنولوژيك و تبديل كشور به بازار مصرف كشورهاي غربي و سلطة سرمايه داران يهودي بر صنايع كشور گرديده بود.
از نظر فرهنگي نيز حكومت با مطرح ساختن ايدئولوژي شاهنشاهي و اقداماتي از قبيل كشف حجاب، به كار گماردن بهائيان در مناصب كليدي (مانند نخست وزير شدن امير عباس هويدا)، برگزاري جشن هاي 2500 ساله شاهنشاهي، تغيير تاريخ هجري شمسي به شاهنشاهي، نمايش فيلم هاي مبتذل در تلويزيون و سينما، آزادي فروش مشروبات الكلي، برگزاري نمايش هاي مبتذل در خيابان تحت عنوان جشن هنر شيراز و غيره به طورآشكار در مقابل اين حق طلبي نهادينه شدة فرهنگي قرار مي گرفت
زماني كه انقلاب به دليل اين تعارض آغاز شد، در پيشبرد حركت نيز نقش ايدئولوژي انقلابي و محتواي باطني آن – مانند مفاهيم از خود گذشتگي و ايثار و شهادت طلبي – رهبري انقلابي از نظر ويژگي هايي مانند اعتماد به نفس و قاطعيت امام خميني(ره) و راهبرد و تاكتيك هاي حركت انقلابي مانند راهبرد زماني كه انقلاب به دليل اين تعارض آغاز شد، در پيشبرد حركت نيز نقش ايدئولوژي انقلابي و محتواي باطني آن – مانند مفاهيم از خود گذشتگي و ايثار و شهادت طلبي – رهبري انقلابي از نظر ويژگي هايي مانند اعتماد به نفس و قاطعيت امام خميني و راهبرد و تاكتيك هاي حركت انقلابي مانند راهبرد مبارزة منفي و همايش هاي ميليوني وعدم درگيري با ارتش و شكستن حكومت نظامي با سر دادن الله الله اكبر در پشت بام ها – بسيار حائز اهميت بود. مبارزة منفي و همايش هاي ميليوني و عدم درگيري با ارتش و شكستن حكومت نظامي با سر دادن الله اكبر در پشت بام ها – بسيار حائز اهميت بود.
در اين مرحله نيز نمي توان نقش ويژگي ها واقدامات دولت مردان و ساختارهاي سياسي كشور را ناديده گرفت. در صورتي كه ارتش به طور كامل در اختيار دولت مردان باقي بماند و دولت مردان نيز از روحية قوي و اعتمادي به نفس كافي برخوردار باشند، ممكن است پيشرفت انقلابي ها با مشكل برخورد كند. هر چند كه ممكن است نوع ايدئولوژي انقلابي و روش هاي رهبري و همراهي بخش قابل توجه توده ها با انقلاب در اين دو يعني ارتش و دولت مردان تزلزل ايجاد نمايد؛ امري كه به خوبي در جريان وقوع انقلاب اسلامي هويدا بود. سرعت پيروزي انقلاب اسلامي و كم بودن نسبي ميزان تلفات در آن نيز بازگو كنند نقش ايدئولوژي و رهبري انقلابي امام خميني در مرحلة پيروزي انقلاب است.همان طور كه اشاره شد، نقش عوامل فرهنگي و تاريخي كه بدين گونه در مرحلة پيروزي انقلاب اسلامي مورد تأكيد قرار گرفت؛ در دورة زماني پيش از وقوع اين انقلاب نيز ديده مي شود. در اين دوره، علاوه بر وجود يك چهارچوب فكري، فرهنگي و تاريخي، بايد از اقدامات انقلابي ها از جمله رهبري انقلابي نيز نام ببريم. رهبري انقلابي با برانگيختن نارضايتي ها، بيان و گسترش ايدئولوژي جديد، جايگزين و تحريك روحية انقلابي در هدايت جامعه به سوي انقلاب ايفاي نقش مي كند. اين موارد در دو دهة پيش از وقوع انقلاب اسلامي كه عصر بازگشت به خويشتن ناميده شده است، توسط امام خميني(ره) و گروه هايي از روحانيت و روشنفكران مسلمان صورت مي گرفت.

روشي براي شناخت ماهيت انقلاب

به جز روش هاي مرسوم در شناخت ماهيت يك انقلاب، نوع حكومت پس از انقلاب و تحولاتي كه اتفاق ميا فتد نيز در اين رابطه گويا است. رأي 2/ 98 درصدي كليه كساني كه در سال 1358 حق رأي داشتند به تشكيل نظام جمهوري اسلامي، استقبال بي نظير مردم ايران از ورود امام خميني(ره) به ميهن و حتي شركت و حضور بسيار گسترده و بي سابقه مردم در مراسم به خاك سپاري ايشان در سال 1368 همگي گوياي نقش برتر عوامل فرهنگي در وقوع و پيروزي انقلاب اسلامي ايران است.

اين تحليل، نقش عوامل سياسي، اجتماعي، اقتصادي و روان شناختي را ناديده نمي گيرد. اما معتقد است كه عوامل فرهنگي در معناي وسيع و گستردة خود (مجموعة جنبه هاي مفهومي و ساختاري فرهنگي) در آغاز و پيشبرد و پيروزي سريع انقلاب و تشكيل حكومت جديد و حتي تحولات پس از پيروزي انقلاب آسيب شناسي ديدگاه اي غربي انقلالاب اسلامي در سي سال گذشته نقشي قاطع ايفا كرده اند.
به گفتة ماكس وبر جامعه شناس مشهور براي اين كه بدانيم كه يك عامل در وقوع پديدة اجتماعي به چه ميزان نقش داشته است؟ بايد يك لحظه فكر كنيم كه اگر آن عامل نمي بود، وضع چگونه مي شد و آيا آن پديده رخ مي داد؟ در مورد وقوع انقلاب اسلامي نيز بايد گفت كه اگر نقش عوامل متعدد فرهنگي از جمله رهبري حضرت امام نبود، هيچ نيرويي قادر نبود با رژيم شاه، كه از حمايت خارجي، پول نفت نيروهاي نظامي قوي و قدرت بالاي سركوب مخالفين از طريق ساواك و گاردها برخوردار بود، در افتد.
اگر چنين است، بايد به تحليل هاي غربيان و غرب محوران در مورد انقلاب اسلامي كه اساساً به تحليل هاي اجتماعي، اقتصادي يا سياسي ميپ ردازند با ديدة ترديد نگريست.
يكي از نويسندگان به تعدادي نقطه اشتراك و افتراق ميان نظريه هاي غربي ها با ديدگاه هاي حضرت امام اشاره كرده است كه بيان آن ها در آسيب شناسي نوشته ها مفيد به نظر مي رسد، زيرا امام خميني (ره) رهبر و ايدئولوگ و معمار انقلاب اسلامي بوده است توجه به نقاط مورد تأكيد ايشان در شناخت اين انقلاب و نقاط قوت و ضعف نوشته ها پيرامون انقلاب اسلامي مفيد و راهگشا است.
ايدئولوژيك بودن و آرمان مذهبي و پيوند سياست با مذهب (كه در آثار حامد الگار، آصف حسين، اوليويه روآ، رابي و ورس كارلسن و در درجة دوم فرد هاليدي، تدا اسكاچپول و جان فوران)، عدم خشونت ( كه در نوشته ها و آثار جرالد گرين، 14 نيكي كدي و مارگ گازيوروسكي)، سرعت پيروزي (كه در اثر جرالد گرين)، سياست هاي ضد اسلامي شاه (كه در بنوشتل باري روبين) و استكبارستيزي ومخالفت با آمريكا (كه در نوشته هاي آصف حسين، گازيو روسكي، نيكي كدي و جاني فوران) مورد تأكيد قرار گرفته، پيش از آن در كلام امام خميني(ره) از ويژگي هاي انقلاب اسلامي شمرده شده بود.
هم چنين، امام خميني(ره) ماهيت معنوي انقلاب اسلامي (در مقابل كساني كه تنها اهداف مادي را براي انقلاب مطرح ساخته اند مانند هاليدي، اسكاچپول، آبراهاميان، فيشر و كدي)، متأثر بودن انقلاب اسلامي از شرايط داخلي و نقش روحانيت در آن و خاستگاه مردمي آن (در مقابل كساني كه وقوع انقلاب اسلامي را به شرايط بيروني نسبت مي دهند، مانند فوران، گازيو روسكي و هاليدي) و داشتن ارادة سركوب انقلابي ها توسط حكومت و فشل شدن حكومت در مقابل ارادة مردم (در مقابل كساني مانند ماروين زونيس كه نداشتناين اراده را عامل انقلاب دانسته اند) را مورد تأكيد قرار داده است.
همان گونه كه ملاحظه مي شود تعدادي از نظريه پردازان غربي بر ايدئولوژيك و مذهبي بودن انقلاب اسلامي در كنار عوامل ديگر يا به عنوان عامل درجه دوم توجه نموده اصالتي بدان نداده اند؛ به ويژه زماني كه مجموع نظرات اين نويسندگان را ميب ينيم به اين نكته پي ميب ريم. اين امر در مورد ديدگاه هاي كساني مانند فرد هاليدي، تدا اسكاچپول، جان فورابن و نيكي آر.كدي صادق است. در اينجا به عنوان نمونه به بررسي نارسايي دو ديدگاه تدا اسكاچپول و نيكي آر.كدي ميپ ردازيم و سپس نظرات فرهنگي را توضيح مي دهيم:
نظرية انقلاب و تدا اسكاچپول
نظرية انقلاب تدا اسكاچپول كه در كتاب دولت ها و انقلاب هاي اجتماعي آمده، با مقالة وي با عنوان«دولت تحصيل دار و اسلام شيعي در انقلاب ايران» تفاوتي اشكار دارد. در اين جا مطالب هر دو را ميآ وريم؛ بدين دليل كه از يك سو نظريه انقلاب اسكاچپول مشهورترين مثال نسل سوم نظريه هاي انقلاب است و كساني از آن براي تحليل انقلاب اسلامي بهره برده اند و از سوي ديگر مشكلات اين نظريه باعث ايجاد اختلال در ايدة انقلاب اسكاچپول گرديد و وي به ناچار در خصوص انقلاب ايران، مقاله اي در سال 1982 نگاشت كه بسيار با مطالب كتاب متفاوت بود.

كتاب اسكاچپول همزمان با وقوع انقلاب اسلامي ايران به طبع رسيد. وي در اين كتاب با تفاوت قائل شدن بين »انقلاب سياسي « و انقلاب اجتماعي « در پي آن است كه عل وقوع انقلاب هاي اجتماعي و نتايج و پي آمدهاي آن را بيان كند
از نظر وي، يك انقلاب سياسي با تغيير حكومت، بدون تغيير در ساختارهاي اجتماعي همراه است. در اين انقلاب، منازعات طبقاتي و دهقانان نقشي ندارند. اما يك انقلاب اجتماعي، عبارت از انتقال سريع و اساسي دولت و ساختارهاي طبقاتي يك جامعه است كه با اغتشاشات طبقاتي طبقة پايين (دهقانان) همراهي و در بخشي حمل مي شود. به علاوه، چنين انقلابي در مجموعه منحصر به فردي از شرايط اجتماعي – ساختاري و بين المللي صورت ميپ ذيرد.
روش اسكاچپول، به تبعيت از برينگتون مور در كتاب ريشه هاي اجتماعي ديكتاتوري و دمكراسي، تجزيه و تحليل تاريخي ومقايسه اي است و در اين رابطه، جامعه هاي فرانسه، روسيه و چين را به عنوان انقلاب هاي اجتماعي برگزيده است.

علل وقوع انقلاب هاي اجتماعي
اسكاچپول با رد ارادي بودن وقوع انقلاب، تفسير انقلاب اجتماعي را تنها آسيب شناسي ديدگاه انقلاب بر عوامل ساختاري و از پيش تعيين شده مبتني مي داند. وي در وقوع انقلاب، نقش انقلابيون در گسترش ايدئولوژي خود و موفقيت آن ها در اين زمينه را انكار مي كند. او در اين كتاب بر اين باور است كه «انقلاب ها ساخته نمي شوند، بلكه به وجود مي آ يند .

به نظر اسكاچپول، انقلاب زماني به وقوع ميپ يوندد كه بحران سياسي نظامي با شورش از سوي طبقات پايين و مشاركت نخبگان حاشيه اي در بسيج انقلابي همراه شود: وقتي يك جامعة كشاورزي در رقابت با كشورهاي قوي تر در عرصة بين المللي و نظام سرمايه داري جهاني قرار مي گيرد و با تهديد شكست نظامي مواجه مي شود، سعي در نوسازي خود مي كند. هزينه اين برنامه به دليل آن كه مازاد محصول كشاورزان براي اهداف ديگر دريافت شده است، بايد عمدتاً از سوي ملاكين تأمين شود. اكنون، اگر افراد و مقامات نظام از طبقة زمين دار نباشند، نوسازي بدون فروپاشي دولت صورت مي گيرد. در غير اين صورت، از آن جا كه نظاميان نيز در محو اين طبقه اكراه دارند – زيرا رهبران نظامي و دولتي از آن طبقه آمده اند – دولت دچار فروپاشي اداري – نظامي مي گردد. در چنين شرايطي، نخبگان شهري و حاشيه اي به بسيج توده ها ميپ ردازند و دهقانان ناراضي سر به طغيان بر مي دارند. نخبگان نه به دليل ايدئولوژيك، بلكه بدان خاطر كه در رژيم موجود نيل به مقامات و موقعيت بالاتر را به دليل عدم تعلق به طبقة اشراف يا نداشتن ثروت دور از دسترس ميب ينند، درصد سازماندهي و بسيج توده هاي بر ميآ يند.
ارزيابي
در ارزيابي مطالب كتاب دولت و انقلاب هاي اجتماعي با توجه به وقوع انقلاب اسلامي ايران، موارد زير قابل ذكرند:

- بر خلاف نظر اسكاچپول، كه علت انقلاب هاي اجتماعي را فروپاشي اداري– نظامي دولت در جوامع كشاورزي در اثر فشارهاي اقتصادي و نظامي خارجي و در نتيجه آغاز روند نوسازي به خروج طبقات بالاي زمين دار داراي نفوذ در دولت و نهايتاً شورش هاي دهقاني به دليل وجود پتانسيل انقلابي در آن ها مي داند؛ بايد گفت كه در زمان وقوع انقلاب اسلامي، فشارهاي اقتصادي و نظامي ياد شده و جود نداشت؛ حتي بر فرض اگر هم دولت ايران براي آغاز روند نوسازي تحت فشار بود؛ الزامي به تأمين هزينة آن از طرف طبقات زمين دار نداشت؛ زير در آمدهاي نفتي به حد كافي در اختيار بود. از سوي ديگر، دولت ايران درهيچ جنگ عمده اي كه فرسايش نيروهاي مسلح را در پي داشته باشد نيز شركت نكرده بود. 18 در واقع فروپاشي اداري – نظامي در ايران علت آغاز و تداوم شورش هاي گسترده نبود، بلكه بر عكس، معلول آن ها بود.
- اسكاچپول، با توجه به ديدگاه ساختاري خود و نيز اخذ عناصري از انديشة ماركس و چارلز تيلي، نقش انديشه، ايدئولوژي، اراده و رهبري را در انقلاب منكر مي شود. وي مانند ماركس معتقد است انقلاب ها را واقعيت مادي پديد ميآ ورند نه انديشه ها و انقلاب ها ساخته نمي شوند، بلكه به وجود ميآ يند. او به نوعي جبر تاريخي و دادن اصالت به رقابت هاي بين المللي معتقد اسبت. وي مفهوم كلي تقابل سياسي را نيز از چارلز تيلي گرفته است.
اسكاچپول، حتي در تشكيل حكومت هاي پس از انقلاب نيز نقش اراده، انديشه و غيره را رد كرده است. اما حقيقت اين كه حتي تاريخ كشورهاي مورد بررسي او نيز نشان مي دهد كه انديشه، اراده و ايدئولوژي نقشي عمده ايفا كرده اند. مگر اين كه چشمان خود را بر واقعيت ببنديم و به ويژه يك قرن تلاطم انديشه ها در فرانسه – كه قرن هيجدهم را قرن روشنگري ناميده اند – و تلاش هاي گروه هاي مختلف سياسي در پايان قرن نوزدهم و آغاز قرن بيستم در روسيه را ناديده بگيريم و نوع رژيم هاي پس از انقلاب در كشورهاي مورد بررسي او را با اين افكار وانديشه ها بي ارتباط بدانيم.
هم چنين مطلبي كه اسكاچپول درباره نقش نخبگان مي گويد و معتقد است كه آنان نه به خاطر ايدئولوژي خود، بلكه به دليل محروميت از قدرت در رژيم موجود (به خاطرنداشتن ثروت يا قرار نداشتن در طبقه حاكم) به سازماندهي شورش ها ميپ ردازند، با روند بعدي حوادث در انقلاب ها ناسازگار است. او افكار همة گروه هاي انقلابي را يكسان فرض كرده است.
در انقلاب اسلامي ايران نيز نقش اراده، آگاهي، رهبر و انديشة آشكار بود. اسكاچپول بعدآً در سال 1982 در مقاله اش تحت عنوان »دولت تحصيل دار و اسلام شيعي در انقلاب ايران «، نظرية خود را در تحليل اين انقلاب نارسا دانست و نوشت كه اگر در دنيا تنها يك انقلاب موجود باشد كه آگاهانه ساخته شده، آن انقلاب، انقلاب ايران است
البته به نظر وي موقعي كه در اثر نوسازي شديد (اصلاحات اراضي، روند صنعتي كردن، مهاجرت گسترده به شهرها، توسعه نظام آموزش و پرورش جديد، حملة شاه عليه ابعاد سنتي بازار مثل مداخله در تجارت و كنترل بر بازار، كنار نهادن روحانيون از فعاليت هاي مربوط به تعليم و تربيت و قضاوت و غيره) يأس و از خود بيگانگي اجتماعي پديد آمد و حكومت آسيب پذير شد. در آن موقع انقلاب ايران توسط مجموعه اي از شكل هاي فرهنگي و سازماني ريشه دار وتاريخي (اسلام شيعه و اسطورة بنيادين تشيبع – شهادت امام حسين (ع)- مراسم اسلامي،شبكة مساجد و روحانيت و غيره) به گونة هشيارانه ساخته شد
در پايان و در ارزيابي مقاله اسكاچپول ميت وان گفت كه هرچند او خود مطالب كتابش را براي تحليل انقلاب اسلامي نارسا مي داند، ولي در مقاله اش اصالت را به نتايج ناشي از نوسازي داده و به موضوعات مهمي هم چون اقدامات ضد فرهنگي و ضد مذهبي رژيم پهلوي و وابستگي اش به بلوك غرب به ويژه آمريكا و رابطة حسنة آن با اسرائيل – يعني موضوعاتي كه همواره مورد حملة گروه هاي مذهبي قرارد مي گرفت – و تلاش هاي روحانيت انقلابي به ويژه امام خميني و روشنفكران مسلمان در زمينة بازگشت به خويشتن اشاره نكرده است. اگر اين تلاش ها نبود و اصول بنيادين انديشة جايگزيبن در اذهان – به ويژه اذهان روحانيت و روشنفكران مسلمان (مانند دانشجويان و ديگر اقشار روشنفكر ) – تبلور نيافته بود، انقلاب اسلامي نيز به وقوع نمي پيوست
نيكي كدي و كتاب ريشه هاي انقلاب ايران
هرچند خانم نيكي كدي در ابتداي كتاب ريشه هاي انقلاب ايران با طرح اين پرسش كه آيا انقلاب ايران مذهبي، سياسي، اجتماعي و يا چيز ديگري بود؟ پاسخ مي دهد: به نظر مي رسد انقلاب ايران مجموعه اي از همة اين ها بود، زيرا نارضايتي هاي اجتماعي و سياسي در طول ده ها سال پا گرفته ودر سال هاي آخر به هم پيوسته و سپس با پيوند اسلامي اصيل توده ها همراه تفاسير جديدي از دين كه ايده هاي انقلابي را توجيه مي كرد، آميخته شد و در سطح وسيعي در جامعه گسترش يافت. 19 او تمايل دارد خود را در دسته طرفداران رهيافت چند علتي قرار دهد، اما با توجه به كل مسيري كه در كتاب پيموده و در اين مسير به صورت تاريخي مباحث اجتماعي – اقتصادي قرار دهيم.

در مجموع، كتاب ريشه هاي انقلاب ايران فاقد يك چهارچوب نظري منسجم بوده و بر بيان حوادث تاريخي مبتني است. كتاب در نه فصل تنظيم شده است. از جمله مباحث آن عبارتند از دين و جامعة ايراني تا آغاز قرن 19 ، اقتصاد كشاورزي، صنعتي و تجاري، نقش دولت هاي بيگانه در ايران در ابعاد اقتصادي، سياسي و فرهنگي، حركت هاي فرقه گرايانه كارنامه مصلحاني مانند قائم فراهاني، ميرزا تقي خان امير كبير و غيره، نقش علما و پايگاه اجتماعي و نفوذ آنان در دولت و بازار، كشاورزي و صنعت و تأثير مدرنيزاسيون بر آن، زنان و نقش آنان بر تحولات اجتماعي – سياسي در دوره هاي مختلف، قيام ها و حركت هاي انقلابي، وضعيت ايران در دوره رضاشاه و برنامه
هاي او، سياست ها و برنامه هاي محمد رضا شاه و نقش روشنفكران در تحولات سياسي – اجتماعي ايران و در نهايت بحث انقلاب و انقلاب در مصدر قدرت تا اوائل دهة 1360 . كدي در فصلي با عنوان تفكر سياسي جديد ايران به بحث گرايش هاي روشنفكري و ادبي در ايران تا سال 1960 وارد شده و آن گاه در بحثي به قلم يان ريشارد به معرفي تفكر معاصر شيعي پرداخته و انديشه هاي آل احمد، امام خميني (ره)، طالقاني، بازرگان، شريعتي و بني صدر را بيان كرده است.
در مجموع با توجه به مطالب كتاب، ميت وان كدي را فردي دانست كه انجام اصطلاحات و تأثير منفي آن بر طبقات اجتماعي، سركوبي سياسي و فقدان آزادي ها و تحول در انديشه شيعي و راديكال شدن آن را از علل وقوع انقلاب دانسته است؛ هرچند كتاب صبغة نظري خاصي ندارد
با توجه به اين نكته و ادعاي خود وي، برخي از نويسندگان وي را در دستة تركيبي چند علتي قرار داده اند كه قابل تأمل و صحت آن امري محتمل است، ولي با توجه به روش كتاب در تعقيب تحولات – اجتماعي اقتصادي تاريخ معاصر، ما آن را دسته دو علتي قرار مي دهيم.
نيكي كدي در كتابي جديد تحت عنوان نتايج انقلاب ايران در سه فصل يعني سياست اقتصاد در دورة آيت الله خميني، سياست و اقتصاد در ايران پس از آيت الله خميني و جامعه، جنسيت، فرهنگي و زندگي فكري تعدادي از تحولات پس از انقلاب را بر مبناي ديدگاه خود معرفي كرده است. 20 با توجه به اين كه موضوع اين كتاب دوران پس از انقلاب است از ورود به مباحث آن خودداري مي شود.
كتاب ريشه هاي انقلاب ايران از اين جهت كه مركز توجه خود را آن هم با يك رويكرد تارخي بر روي تحولات اجتماعي – اقتصادي قرار داده است، قابل نقد ميب اشد. به علاوه، در كتاب گاه سوء برداشت ها يا اشتباهات فاحشي نيز به چشم مي خورد. اين موارد بيش تر در فصل نخست كتاب و مطالبي كه در باره دين و جامعه ايراني تا آغاز قرن 19 گفته است، ديده مي شود. در عين حال، اين كتاب از نكات مستدل و مثبت خوبي نيز برخوردار است.
در اينجا براي تكميل شدن بحث آسيب شناسي نظريه هاي غرب محور و نشان دادن نارسايي آنها، عمدهت رين نارسايي يعني نبود ديدگاه فرهنگي را بررسي مي كنيم.

ديدگاه فرهنگي در نظريه هاي انقلاب اسلامي ايران
منظور از ديدگاه ها و نوشته هاي فرهنگي، آن دسته از ديدگاه ها درباره رخداد انقلاب اسلامي است كه نقش يك يا تعداي از عوامل زير را اصلي يا كليدي دانسته اند:
- ديدگاه هايي كه هدف اصلي انقلابي ها را تحكيم اسلام و تشكيل جمهوري آسيب شناسي ديدگاه اي غربي انقلالاب اسلامي و ورود معنويت به صحنه سياست دانسته اند.

- ديدگاه هايي كه علت وقوع طغيان انقلابي در ايران را مبارزة رژيم پهلوي با مظاهر اسلامي و فرهنگ اسلامي جامعة ايران برشمرده اند

- ديدگاه هايي كه به نقش ايدئولوژي تشيع – چه از نظر مفاد دروني آن يعني ماهيت ضد ظلم و عدالت خواهي اين ايدئولوژي و چه از نظر نقش مراسم آن مانند نقش روزهاي تاريخي تاسوعا وعاشورا و عيد فطر و نقش مراسم بزرگداشت شهدا و چه نقش نهضت ها و قيام هاي تاريخي شيعيان تأكيد كرده اند
- ديدگاه هايي كه به نقش رهبري مذهبي امام خميني (ره) و ساختارهاي مذهبي جامعه مانند نقش روحانيت و مساجد در تدوين راهبرد و تاكتيك هاي حركت انقلابي و بسيج و به صحنه آوردن توده ها اشاره كرده اند.
- آثار و نوشته هايي كه بر مبناي نظريه هاي گفتمان از جمله نظريه لاكلا و موف به تحليل علل وقوع انقلاب اسلامي پرداخته اند. هرچند اين نوشته ها به تبع ويژگي هاي نظريه هاي گفتمان كه نسبي گرايي بر آن ها مسلط است، تنها به هژموني گفتمان انقلابي توجه دارند نه به حقانيت آن.
در اين ميان تعداد زيادي از نوشته ها نيز وجود دارند كه به نقش عوامل و زمينه هاي فرهنگي معتقدند، اما نقش كليدي به آنها نداده و آن ها را در كنار ساير عوامل و يا در سطحي پايين تر از برخي عوامل ديگر طرح كرده اند در اين جا، مثال هاي بارز در ميان ديدگاه ها و نوشته هاي فرهنگي را بازشناسي و معرفي مي كنيم.
ديدگاه ها و نوشته هاي فرهنگي بخش قابل توجهي از آثار موجود در خصوص رخداد انقلاب اسلامي را تشكيل مي دهند كه از آن ميان ميت وان به نظرات افراد زير اشاره كرد
الف. امام خميني (ره) ب. مرتضي مطهري ج. حميد عنايت د. سيد حميد روحاني ه علي دواني و. عباسعلي عميد زنجاني ز. ميشل فوكو ح. منوچهر محمدي ط. حامد الگار ي. سعيد اميرارجمند ك. محمد شفيعي فر ل. حميد پارسانيام.
م. محمد باقر حشمت زاده ن. حميد رضا اخوان مفرد س. ليلي عشقي
ع. علاوه برافراد بالا، ميت وان تحليل هاي مبتني بر نظريه گفتمان را نيز در ديدگاه هاي فرهنگي قرارداد؛ زيرا آن ها به سيطره گفتمان و نقش آن در تحولات اجتماعي سياسي معتقدند. واضح است كه نظريه هاي گفتمان از مشكلاتي معرفت شناختي مانند نسبي گرايي خاص و غيره كه آشكارا برخلاف باورهاي فرهنگي ما و ديدگاه هاي فرهنگي است رنج ميب رند.
اينك به عنوان نمونه هاي راهگشا معرفي دو ديدگاه مهم امام خميني(ره) و استاد مطهري ميپردازيم.

الف. امام خميني (ره)
امام خميني رهبر انقلاب اسلامي و بنيان گذار جمهوري اسلامي ايران كه همة نقش ها و كاركردهاي رهبري در انقلاب رابه خوبي تدوين و اجرا كرد مانند نقش هاي فرمانده، معمار و ايدئولوگ و كاركردهايي مانند تدوين راهبردها و تاكتيك هاي حركت انقلابي و غيره – در اعلاميه ها و سخنراني هاي پيش و پس از وقوع انقلاب در پاسخ به چيستي، چرايي و چگونگي وقوع انقلاب اسلامي به يك رهيافت تمام عيار فرهنگي معتقد است.

به نظر امام خميني (ره) رمز وقوع و پيروزي انقلاب اسلامي را بايد در تغيير انفس مردم يعني ايمان و اسلامي خواهي، درخواست تشكيل حكومت اسلامي، اتكا به خداوند، شهادت طلبي، 21 وحدت ملت بر مبناي اسلامي و اعتماد به نفس 22 جست و جو كرد:

رمز پيروزي شما اول ايمان ثابت و بعد وحدت كلمه 23 [بود]. اساس اين نهضت از دو جا سرچشمه گرفت: يكي از شدت فشار خارجي و داخلي و اختناق هاي فوق العاده ... و يكي ديگر آرزوي ما براي يك حكومت اسلامي و يك حكومت عدل 24 .
ما به قدرت طبيعي بر اين مشاكل و بر اين مصيبت هايي كه وارد شده است فائق نيامده ايم ... ما به اين ها كه غلبه كرديم، ملت ما كه در اين نهضت پيروز شد اين فقط براي اتكا به خدا بود.
ما مي دانيم كه اين انقلاب بزرگ كه دست جهان خواران و ستمگران را از ايران بزرگ كوتاه كرد با تأييدات غيبي الاهي پيروز گرديد.
به عبارت ديگر، به نظر امام خميني، پديد آمدن دركي نوين از دين، اتكا به خداوند، وحدت كلمه وآگاهي مردم از فشار اختناق و فسادهاي رژيم پهلوي مبارزه را به وجود آورد.
به نظر امام خميني، ويژگي هاي رژيم پهلوي و اوضاع ايران پيش از انقلاب مؤثر بود را ميت وان چنين بيان كرد:
- اختناق رژيم شاه آن چه كه به طور مختصر ميت وان گفت اين است كه فشار بيش از حد شاه، مردم را چنان در تنگنا قرارداد كه آنان دست به يك قيام همگاني زدند.
2 - حاكميت مستشاران آمريكايي
چهل و پنج هزار يا شصت هزار يا در يك نوشته اي هم بود كه هشتاد هزار آمريكايي كه مستشارهاي زياد در آن ها هستند اين ها دارند نظام ما را اداره مي كنند ... در ايران آن ها قدرت دارند نه شاه.
3 - حمايت شاه از رژيم اسرائيل
يكي از علل قيام مردم مسلمان ايران عليه شاه، حمايت بي دريغ او از اسرائيل غاصب است و شاه نفت اسرائيل را تأمين مي كند، ايران را بازار مصرف كالاهاي اسرائيل كرده است و حمايت معنوي ديگر.

4- ترويج فساد، كشف حجاب، تخريب قوه تفكر مردم، ترويج خود باختگي و انحراف اذهان از مسائل واقعي آن قدري كه مراكز فساد در تهران الان بيش تر از كتابخانه است، بيش تر از مراكزي است كه براي تعليم و تربيت است. براي اين است كه مي خواهند اين جوان ها به طرق مختلفه بيكاره و بيعار بار بيايند؛ ديگر در مقابل اين استفاده جوهاي خارجي نتوانند كاري [بكنند].


- جدا كردن ملت از روحانيت و جدايي بين
حوزه و دانشگاه
نقطه اساسي كه اين ها براي خودشان خطر مي ديدند اسلام بود. اگر اسلام را آن ها از بين ببرند، ديگر آسوده خاطر مي شوند و هر كاري بخواهند در اين جا مي كنند و سلطة خودشان را حفظ مي كنند... و راه اينكه اسلام را از بين ببرند اين بود كه روحانيت را از بين ببرند. اين ها مي دانستند كه تا روحانيون هستند... حفظ مي كنند اسلام را. نقشة بردن اسلام؛ و راهش بردن روحانيت و جدا كردن ملت از روحانيون. و لهذا با تبليغات دامنه داري مشغول شدند – و حالا هم مشغولند – كه روحانيون را از ملت جدا كنند. وقتي ملت از روحانيون جدا بشود و اين ها پشتوانه نداشته باشند ... آن ها با مقاصد خودشان مي رسند. خود ملت به تنهايي نمي تواند كاري بكند.
6 - خرابي اقتصاد(تخريب كشاورزي توسط اصلاحات ارضي، وابستگي به واردات مواد غذايي و غارت بيت المال)
اصلاً برنامه، برنامه اي بوده است كه خرابي بكنند، كشاورزي را به اسم اصلاحات ارضي به كلي از بين ببرند و بازار درست بكنند براي آمريكا كه گندم هايش زياد است.
امام خميني(ره) انقلاب معمول دنيا را انقلاب هاي دنيوي، ولي انقلاب ايران را انقلاب الاهي و نتيجه يك نهضت اسلامي مي داند
به نظر ايشان، آسيب هاي انقلاب و جمهوري اسلامي عمدتاً دروني است و مهم ترين آن ها ميت واند تفرقه – نخبگان، مسئولان و نهادهاي نظام – باشد.
از سوي ديگر، در ديدگاه حضرت امام، صدور انقلاب يك وظيفة حتمي است؛ زيرا اسلام ديني جهاني است. البته بايد ملت ها به صورت دواطلبانه اين پيام را پذيرا باشند نه با شيوه هاي نظامي و مداخله گرانه. هم چنين امام به صدور انقلاب به عنوان يك تاكتيك دفاعي كه تهاجم دشمنان عليه انقلاب اسلامي را به تأخير ميا ندازد مين گرد. ايشان شيوه هاي صدور انقلاب را در موارد مانند وحدت، عمل مطابق اسلام و تبليغات فراون به خصوص در خارج از كشور مي دانستند و بر اين باور بودند كه اگر قصد خالص باشد، انقلاب به همه جا مي رسد.
ب. استاد مرتضي مطهري (ره)
ديدگاه و نوشته هاي استاد مطهري درباره انقلاب اسلامي ايران را نيز ميت وان در گروه

بسیجی بازدید : 190 یکشنبه 04 دی 1390 نظرات (0)

تبيين نظريه هاي امام خميني به عنوان مولف انقلاب اسلامي
تحولات مهم جامعه بشري پس از عهد رنسانس و انزواي بيش از پيش شعائر ديني و ايمان مذهبي در غرب و رشد سريع تفكرات الحادي ماترياليستي و گرايش برخي كشورهاي جهان به نظام فكري – سياسي ماركسيستي ، بسياري از صاحب نظران را به اين باور هدايت كرد كه انزوا و اضمحلال كامل ، سرنوشت محتوم اديان الهي است . اما قيام امام خميني (ره) و موفقيت انقلاب اسلامي شرايط جديدي را به وجود آورد كه حاكي از ورود جهان به دوره اي متفاوت از ادوار گذشته و عصري با ويژگي هاي ممتاز ديني و معنوي بود . آن چه اكنون به وضوح مشهود است ، با استمرار انقلاب اسلامي و گسترش حيرت آور دايره نفوذ پيام هاي معنوي آن ، دنياي ما شاهد تحولات عظيمي گشته است و دوراني جديد آغاز شده است. در گفت و گو با يدا... محمدي استاديار و عضو هيئت علمي دانشگاه امام حسين(ع) چالش ها و مسايل پيش روي انقلاب را مورد بررسي قرار داديم و ايشان از نقش مهم و حياتي رهبري امام خميني براي ما سخن گفت. يدالله محمديي دكتراي علوم سياسي دارد و با بيش از 20 سال سابقه در حوزه آموزش و پژوهش، مسئوليت هاي اجرايي مختلفي را نيز بر عهده داشته است.
گفت و گوي فصلنامه را با اين استاد دانشگاه مي خوانيد.
درباره انقلاب اسلامي ايران به عنوان يكي از آخرين انقلاب هاي بزرگ دنيا تعريف هاي زيادي وجود دارد. با توجه به اينكه تخصص شما حوزة انقلاب اسلامي است، مي خواهيم كمي از لحاظ تئوريك، انقلاب اسلامي ايران را بررسي كنيد و بگوييد چه مؤلفه هايي دارد، در واقع با توجه به تعريف انقلاب ها در دنيا، انقلاب اسلامي ايران چه جايگاه و چه تعريفي دارد؟
به صورت كلي و كلان تعاريف مختلفي در مورد انقلاب وجود دارد. يك تعريف اين است كه انقلاب يك حركت مردمي، سريع، بنيادين و همراه با خشونت است كه مي خواهد ساختار، باور و ارزش هاي مسلط در جهان را تغيير دهد و ساختار سياسي، اجتماعي، فرهنگي و اقتصادي جديدي را بنيان بگذارد. شهيد مطهري پيرامون انقلاب اسلامي تعريف عمدها ي دارد. او مي گويد انقلاب حركت و طغيان مردم يك ناحيه براي برهم زدن نظم موجود و ايجاد وضع مطلوب است. در واقع مردم به ستوه آمدها ند و مي خواهند وضع مطلوبي ايجاد كنند. اين امر در همه انقلاب ها مشترك است. منتهي خواستگاه و انگيزه شان با هم متفاوت است. بنابراين ميت وان گفت، نارضايتي از وضع موجود در همه انقلاب ها مطرح است؛ ولي نارضايتي در انقلاب ما وضعيت خاصي دارد.
انقلاب اسلامي تنها انقلاب مذهبي و ديني موجود در دنيا است؛ آن هم در شرايطي كه دين از عرصه حيات سياسي و اجتماعي بشر خارج شده است.
حداكثر، دين را به عنوان افيون توده ها معرفي مي كنند و اگر هم مي خواهند براي مردم سرخورده و ناراضي تسكين خاطري ايجاد كنند، مي گويند: در آن دنيا به حساب ها رسيدگي مي شود.
از سوي ديگر در انقلاب ما نقش رهبري بسيار تأثيرگذار و متفاوت است. در انقلاب ما رهبري، هم نقش فرماندهي، هم ايدئولوگ و هم زمامدار را داشت.
رهبر ايدئولوگ، كسي است كه روش هاي مبارزه را ترسيم مي كند و تأكيد مي كند چرا نظم موجود بايد خراب شود و نظم جديد چه اهدافي را دنبال مي كند. در واقع ايدئولوگ براي مبارزان مشخص مي كند دنبال چه بايد باشند. اينكه امام مي گويد شاهنشاهي نبايد باشد، براي مردم اين مسئله را تبيين مي كند، دليل مي آورد و حرف هاي قانع كنندها ي هم بيان مي كند.سلطنت را تبيين مي كند. امام عملكردهاي رژيم شاه را زير سؤال ميب رد، اصلاحات ارضي را زير سؤال ميب رد، كاپيتولاسيون را محكوم مي كرد و دايم سوال مي كرد: آمريكا در ايران چه مي خواهد؟ اسرائيلچه مي خواهد؟ چرا نفت را مي فروشيد و اموال ملت را آتش مي زنيد؟ مي گفت چرا قلم ها را مي شكنيد؟ چرا قانون اساسي را زير پا گذاشتيد؟
در واقع، از يك طرف زير سؤال بردن مشروعيت رژيم و اينكه چرا بايد اين نظم را خراب كرد مطرح بود و از طرف ديگر غيرديني بودن نظام شاهنشاهي خود دليلي بر انقلاب به شمار مي رفت.
امام دنبال ايده آلي به اسم حكومت اسلامي بود كه در واقع در آن، حق و عدالت اجرا شود، به ارزش هاي ديني اهميت داده شود، خواست خدا و حاكميت دين اجرا شود، به واجبات عمل شود و جلوي منكرات گرفته شود. پس رهبري بين ظير و ايدئولوگ انقلاب، نقش مهمي را در اين امر ايفا مي كرد و تنها به مردم تئوري نمي داد و البته خودش هم وارد عرصه مبارزه مي شد. امام 14 سال در تبعيد بود. استمپل، يكي از انديشمندان علوم سياسي در كتابي نوشته بود: آيتا لله خميني اگر براي رسيدن به هدفش احساس مي كرد لازم است جانش را هم بدهد يك لحظه هم ترديد نمي كرد. او فرد خودساختها ي بود.
علاوه بر اينكه امام ايدئولوگ بود، فرماندار انقلاب هم بود. فرماندها ي كه در فراز و فرودها شخصاً به ميدان مي آمد و آنچه در ذهنش بود به عين تبديل مي كرد. اگر در نجف اشرف كتاب حكومت اسلامي را نوشت، در 13 - 14 سال بعد عملاً اين حكومت اسلامي را عينيت داد. بنابراين مي شود گفت امام هر سه بحث رهبري انقلاب، رهبري ايدئولوژيك و رهبري زمامدارانه را در خود داشت و توانست به حكومت پهلوي پايان دهد.
با توجه به ويژگي هاي جامعه ايراني و تنوع فرهنگي آن، امام خميني(ره) چگونه رهبري را به دست گرفتند؟ بسياري از انديشمندان غربي ايران را كشور »فردگراها « نام گذاشتها ند كه مردم به فردگرايي ميل دارند، آن هم فردگرايي از نوع منفي آن. ضربا لمثلي هست كه آبراهام در كتابش آورده، با اين موضوع كه دو ايراني هرگز نميت وانند با هم سازگاري داشته باشند ولو براي گرفتن پول از نفر سوم. از اين بحث هم نتيجه گرفته است احزاب به دليل همين فردگرايي در ايران پيروز نمي شوند. خوب حالا چه شد كه امام، يك پيرمرد دست تنها، اين افراد متفرق و اين توده شن وار را منسجم و يكپارچه كرد و آنچنان انسجامي به آن داد كه باعث شگفتي بسياري از انديشمندان غربي شد. غربي ها مي گويند انقلاب اسلامي، انقلاب همه توده ها و اقشار است در حالي كه در ديگر انقلاب ها بدين شكل نيست. مثلاً در انقلاب شوروي انقلاب طبقه كارگر مطرح بود.

در انقلاب فرانسه طبقه بورژوا، عليه اشراف بودند يا در انقلاب چين، طبقه دهقان حضور داشت. اما در انقلاب ما، كل طبقات جامعه بسيج شد و يكي از شگفتي ها اين است كه چطور يك پيرمردي با دست خالي، آن هم در تبعيد، قدرت مندترين رژيم خاورميانه، با ارتش 500 هزار نفري، دستگاه مخوف ساواك حمايت امريكا، حمايت كشورهاي منطقه، غرب و اروپا شكست دهد؟ چطور اين پيرمرد توانست در ظرف مدت كوتاهي اين حكومت را به زمين بزند؟
كارتر به عنوان بلندپايهت رين مقام سياسي امريكا كه جديت رين تحليل ها را هم انجام داده، سال 56 در ايران گفت: ايران جزيره ثبات و آرامش است. تحليل، تحليل درستي بود اما اينكه امام، چه كرد كه اين توده شن وار تبديل به يك ملاتي از دين و اعتقادات شد بايد در بحث ديگري به آن پراخت كه جاي آن در اين گفت وگو نيست.
بحث ما اين است كه امام خميني چگونه توانست پارادايم انقلاب اسلامي ايران را شكل دهد؟
البته من از آن زاويها ي وارد مي شوم كه شما دنبالش هستيد و واقعيت هم همان چيزي است كه شما فكر مي كنيد. امام بدون توجه به حوادث و جريانات انقلاب هايي كه در دنيا اتفاق افتاده و بدون اينكه بخواهد از آنها خط بگيرد، يك سري عناصر اصلي و منظومه وار را فراهم مي كند كه انقلاب را به پيروزي برساند. اول از همه اينكه امام يك فرد خودساخته بود و مشمول اين حرف جمله زيبا بودند كه: تا انسان خود را نسازد، ديگري را نمي سازد و تا ديگري ساخته نشود، جامعه ساخته نمي شود.
ثانياً اينكه امام از زاويها ي وارد شد كه رمز پيروزي و بالندگي انقلاب ماست و آن بحث فرهنگي و بيداري بود. امام معتقد بود كه اگر ملت ها بيدار شوند خودشان حركت مي كنند و اگر حركت كنند، سرنوشت خود را خودشان تعيين مي كنند. امام در واقع تأكيدش اين بود كه برويد سراغ ملت ها، ملت ها را بيدار كنيد، سراغ دولت ها نرويد. امام سراغ توده ها مي رود و مي گويد اگر توده ها را بيدار كنيد اين توده ها حركت مي كنند و رژيم هاي نا اهل را از تخت به زير مي كشند. نكته ديگر اين است كه امام در واقع ملت را سر دوراهي قرار داد. بحث جهاد و شهادت را مطرح كرد، اسوه ها و اسطوره هاي تاريخي را مطرح كرد. به ملت مي گفت شما كه مي گوئيد كاش صدر اسلام بود، كاش زمان كربلا بود بدانيد: كل يوم عاشورا و كل ارض كربلاست. يعني صراحتاً به ملت مي گويد اين گوي و اين ميدان، بسم الله... مي گويد شما تصور نكنيد كه رژيم ملعون پهلوي از رژيم يزيد بهتر است. يعني اين رژيم را در حد رژيم يزيد قرار مي دهد و مي گويد: كل يوم عاشورا و كل ارض كربلا. بحث جهاد و شهادت را براي مردم مطرح مي كند، اسطوره هاي تاريخي را مطرح مي كند. امام ساده زيستي حضرتعلي(ع) را در مقابل ريخت و پاش ها و حيف و ميل ها و ابتذال هايي كه در كشور ايجاد كرده بودند مطرح مي كند. بعد اسطوره دومي كه امام مطرح مي كند، اسطوره جهاد و شهادت است. براي مردم امام روشن مي كند كه سيدالشهداء(ع) چگونه در برابر ظلم قيام كردند و بعد تأكيد مي كند كه سيدالشهداء دنبال اين بود كه حكومت تشكيل دهد، حكومتي اسلامي با معيارهاي جدش پيامبر.
شما بحث را آورديد به همان سمتي كه موضوع ماست، يعني رابطه نظريه هاي فرهنگ ايثار و شهادت. شماانقلاب به ويژه نظريه انقلاب اسلامي ايران و تغيير ارزش ها و باورهاي مسلط يك جامعه را در كنار تغيير ساختارهاي سياسي و اجتماعي انقلاب تعريف كرديد و بحثي هم كه مطرح شد عملاً چهار حوزه را در برمي گيرد كه يكي بحث تئوريك است و چگونگي تغيير ارزش ها و باورهاي مسلط كه در آن سال ها در طي 50 سال حكومت پهلوي در راستاي حزب گرايي و تفكرات ناسيوناليستي و همچنين حزب توده و چپ مطرح شده بودند. حالا چگونه اين ارزش هاي ناسيوناليستي و غرب گرايانه و چپ گرايانه تغيير مي كند، يك بحث تاريخي است. شما خيلي تيتروار به اين موضوع پرداختيد و اصولا قابل بحث است كه ريشه هاي تاريخي اين انقلاب كجا بوده. بعضي منشأ آن را انقلاب مشروطه مي دانند، بعضي ها وقايع 28 مرداد و بعد 15 خرداد.
بحث بعدي بحث مذهبي و ايدئولوژيك است كه گفتيد امام به عنوان پيوند دهنده آن توده شن وار از 1400 سال تاريخ اسلام و تشيع، به خصوص نهضت عاشورا و اسلام و آموزه هاي نهجا لبلاغه استفاده مي كند و روح ايثار و شهادت طلبي را جلا مي دهد. مسأله ديگر نظريات شخصي امام است كه در واقع با تئوري سازي هايشان و بيان اين مسئله كه خون بر شمشير پيروز است انقلاب را جلو ميب رد. به نظر مي آيد اين مسئله يك تئوري برگرفته از پارادايم مذهبي و ملي كشور ماست و فكر مي كنم ويژگي مهم امام اين بود كه توانست يك پارادايم ملي مذهبي خيلي قوي را از اسلام انتخاب كند.
بحث ما اين است كه رابطة بين نظريه هاي انقلاب چه در بحث تئوري و چه در بحث تاريخي، چه در بحث مذهبي، چه در بحث نظريه هاي امام، با فرهنگ ايثار و شهادت كجا با هم چفت مي شود و از كجا اين آبشخورها به هم وصل مي شوند، اگر موافق باشيد پيوند اين چهار حوزه را با فرهنگ ايثار و شهادت مطرح كنيم.
انقلاب اسلامي ويژگي هايي دارد كه از هر زاويها ي نگاه كنيد به هم مرتبط است. بعضي ها از حوزه جامعه شناسي مطرح مي كنند كه توسعه نامتوازن موجب انقلاب شد، يعني چون رژيم پهلوي در حوزه اقتصاد، سياست و صنعت رشدكرده بود و توقع جامعه بيش از اين رشد بود در واقع زمينه ساز بروز انقلاب شد. بله، بعضي ها هم از زاويه روانشناسي مطرح مي كنند شاه به لحاظ رواني فردي ضعيفا لنفس بود و برخلاف پدرش كه فرد قلدري بود، صلاحيت اداره مملكت را نداشت. اين مسأله را هم مطرح مي كردند كه در آخر عمرش سرطان غدد داشت و دارو مصرف مي كرد كه اين هم چندان توجيه درستي نيست. در بعضي زوايا ممكن است اين باشد، اما همه ماجرا نيست. هر چند كه شاه آدم سست عنصري بود، اما امام در مقابل، بسيار با اراده، بسيار با پشتكار و برنامه ريز بود.
بعضي انقلاب ايران را از زواياي اقتصادي و تئوري هنري جي مطرح مي كنند كه افزايش انتظارات مردم و كاهش درآمدهاي نفتي موجب بروز انقلاب شد. يعني سال 50 به بعد با جنگ عراق و اسرائيل درآمدهاي نفتي ما 10 برابر مي شود. از 2/ 3 ميليارد دلار به 3 ميليارد مي رسد. اين درآمدهاي نفتي درهاي كشور را به واردات باز مي گذارد. در بحث پادگان سازي و پروژه هاي نظامي مجموعها ي از افراد وارد مي شوند. در سالهاي 53 به بعد، درآمد نفت پائين مي آيد و اين پروژه ها مي خوابد. عدة زيادي بيكار مي شوند و اين افراد بيكار به عنوان نيروهاي انقلاب مطرح مي شوند.
و آخرين رهيافت، رهيافت فرهنگي است كه بحث ايدئولوژي انقلاب و حركت توده ها را مطرح مي كند. اما نقش شيعه در بيداري ملت و نقش روحانيت از جهاتي بيشتر با انقلاب ما سنخيت دارد. مي خواهم بگويم كه اگر بخواهيم اين رهيافتها را بررسي كنيم، بخشي از آن درست است ولي انقلاب اسلامي را يك فرانظريه تبيين مي كند. انقلاب اسلامي در غالب نظريات كوچك نمي گنجد. انقلاب اسلامي ظرفيت بيشتري دارد و اگر ما بخواهيم انقلاب را به اين حوزه ها محدود كنيم، شايد انقلاب را كوچك كرده باشيم و اگر بخواهيم انقلاب اسلامي ايران را تعريف كنيم كه چيست؟ تنها كسي يا كساني ميت وانند در مورد انقلاب تعريف ارايه دهند كه در پيروزي انقلاب نقش داشتند و با مباحث متودولوژيك و هرمونوتيك در ارتباط بودند.
انقلاب يك متن اجتماعي بود كه امام خلق كرد و توده هاي كه همراهش بودند، اين انقلاب را خلق كردند. انقلاب متن اجتماعي است و امام مؤلف است. نكته جالب اين است كه در بعضي مواقع، مؤلف در حوزة مفسر وارد شده. مؤلفي كه امام بوده و انقلاب را خلق كرده، خودش هم تفسير كرده. اگر بخواهيم انقلاب را تعريف كنيم بهترين تعريف، تعريف امام است. لذا وقتيمي گويد: انقلاب اسلامي انفجار نور بود، هيچكس زيباتر از اين نميت واند تفسير كند. اينكه غربي ها درك نمي كنند و در مورد انقلاب ما دچار اشتباه مي شوند و سه دهه درگيرند و نتوانستها ند اين انقلاب را از بين ببرند، به لحاظ بحران منابع شناخت نسبت به انقلاب است. هر كس از زاويه ديد خود حرفي زده و چون ابعاد و عظمت اين انقلاب را نشناختها ند، مي آيند تحريم اقتصادي مي كنند و جنگ راه ميا ندازند. چه اتفاقي ميا فتد؟ ايراني كه در تمام جنگ هاي 100 سال گذشتها ش شكست خورده، از آن جنگ با عراق پيروز و سربلند بيرون آمد. در همين جنگ بود كل دنيا در برابر ما قرار گرفتند.
نظريه هاي امام خميني به عنوان مولف انقلالالالاب اسلالالالامي ريشه در كجا داشت؟ 1
مرد خودساخته حركت مي كند. 2 افراد را آگاهي ميب خشد. 3 در اين آگاهي بخشي از اسطوره هاي شهادت و ايثار كمك مي گيرد. 4 به تاريخ اشراف دارد و تاريخ سياسي ايران را كاملاً مي شناسد. وقتي كه به دو جناح چپ و راست نهيب مي زند و مي گويد: با هم نزاع نكنيد و اگر اينطور باشيد بر سر انقلاب شما همان خواهد آمد كه بر سر انقلاب مشروطه آمد، نشان مي دهد كه به تاريخ اشراف دارد. چند بار مطرح مي كند كه بر سر انقلاب مشروطيت چه آمد. از مرحوم مدرس استناد مي كند، از رضاخان، از قاجار و... اين نشان مي دهد به تاريخ اشراف دارد و به همين ترتيب زماني كه خودش پيشتاز است، مطرح مي كند: من سينه خود را براي زورگوئي ها، براي سرنيزه هاي شما آماده كردم، ليكن در مقابل زورگوئي هاي شما هرگز. فكر مي كنيد خواستگاه اين حرف ها كجاست؟
دقيقاً برمي گردد به جمله سيدالشهداء(ع): إن كان دين محمد لم يستقم إلا بقتلي... اگر دين محمد جز با كشتن من احيا نمي شود، اي شمشيرها بيائيد مرا دربر بگيريد. اگر در كنار هم بگذاريم معني صددرصد همان است كه من سينه خود را در مقابل سرنيزه هاي شما آماده كردم، ليكن در مقابل زورگوئي هاي شما هرگز.
يكي از ويژگي هاي امام شجاعتش در تاريخ مبارزاتي است كه به مجتهدي طراز اول مي گويد: والله قسم در تمام مدت عمرم يكبار هم از رژيم پهلوي نترسيدم. اين حرف را در در چه شرايطي مي زند؟ وقتي كه ساواك وجود دارد و اسمش هم مو بر تن هر كسي سيخ مي كند.
امام خميني مظهر سجاياي حضرت علي(ع) (شجاعت، تقوا، بينش سياسي)است. فردي خودساخته با نقش آگاهي دهنده است كه مي گويد كل يوم  عاشورا و كل ارض  كربلا. او با نقش هدايتگري و بهره گيري از اسطوره هاي جهاد و شهادت مردم را به ميدان مي كشاند و خب، در اينجا مشخص است كه جايگاه جهاد و شهادت كجاست؟ امام مي گويد براندازي رژيم چيز كوچكي است، اينها فرع يك انقلاب بالاتر است. آن انقلاب بالاتر چيست؟ مي گويد: انقلاب معنوي و دروني است. خب، وقتي آن انقلاب دروني در افراد ايجاد شد، انقلاب را به جايگاه بالايي رساند.
امام روح ايثار و شهادت را در روح انقلابيون مي دمد.. براي همين است كه ميشل فوكو، انديشمند پست مدرن فرانسوي كه دو بار هم به ايران مي آيد و از نزديك انقلاب را ميب يند، مات و متحير مي شوند و زيباترين تعابير را در مورد انقلاب ما به كار ميب رد. مي گويد: انقلاب تهيدستان، روح جهان بي روح، اميد جهان نااميد. اصطلاحي به اين زيبائي نديدم كسي مطرح كند.
همينطور در بحث دفاع مقدس چرا پيروز اول و آخر ميدان ماييم؟ چيزي كه باعث شد در جنگ تحميلي، ايران بتواند ماشين جنگي عراق را با همه حمايت هاي نظامي و اقتصادي شرق و غرب دنيا در هم بشكند، فقط و فقط دو عنصر جهاد و شهادت بود. از قول علي(ع) آوردها ند كه: »فان الجهاد باب من ابواب الجنه، فتح الله لخاصه اولياء و هو لباس تقوا « يعني جهاد دري از درهاي بهشت است كه خدا به روي بنده هاي خاص خودش باز مي كند. وقتي جهاد مطرح مي شود دنبالش شهادت هم مطرح مي شود. لذا معتقديم جهاد و شهادت در ديدگاه شيعه، رمز بالندگي و تداوم انقلاب اسلامي است.
ما الآن نان جهاد و شهادت را مي خوريم. به عبارت صحيحت ر زماني امريكايي ها به عراق و افغانستان حمله مي كنند، چيزي كه باعث شد سران امريكايي جرأت نكنند وارد فضاي خاك ما شوند فقط و فقط تجربيات جهاد و شهادت است كه در 8 سال دفاع مقدس از ما ديدند. بدون شك حتي زماني كه عراق را گرفتند، مي گفتند ما با عراق مي جنگيم ولي به ايران ميا نديشيم. يعني ايران تمام فكر ما را مشغول كرده. به جرأت ميت وان گفت عنصر جهاد و شهادتي كه امام در زمان انقلاب احياء كردند، باعث شد ما تا الآن سرپا باشيم و دشمن نتواند به كشور ما دست درازي كند. شما ببينيد، در شرق و غرب كشور ما جنگ بيداد مي كند، اما ايران در آرامش كامل به سر ميب رد.
جناب دكتر محمدي شما بحث را به نقطه عطف خود رسانديد، كه من با دو تا سؤال اين نقطه عطف را رد مي كنم. يكي اينكه در استراتژي امام كه شما گفتيد بحث فرهنگ ايثار وشهادت ريشه در دين ما و مليت ما تبيين كرديد و دارد. سؤالم اين است كه استراتژي امام در معرفي، تبيين و تبليغ اين فرهنگ ايثار و شهادت چه بود؟
از هر زاويها ي به ديدگاه امام نگاه كنيم، ميب ينيم كه ديدگاه هويتب خش و هويت ساز است. تا قبل از پيروزي انقلاب ركود و جمود كاملي در جهان اسلام حاكم بود. آندره مارلو، نويسنده معروف فرانسوي، جملها ي در كتاب ضدخاطرات دارد كه مي گويد: در جواني شرق را عرب پيري ديدم كه بر گرده خر خود به خواب بيپ ايان اسلام فرورفته بود. اين نشانگر ركود و جمود است. اين همه فريادي كه جلال آل احمد مي زد، فريادي كه شريعتي براي بازگشت به خويشتن خويش، ازخودبيگانگي مي زد يا مرحوم اقبال لاهوري بحث خود و غيرخودي را مطرح مي كرد؛ فكر مي كنيد براي چيست؟
امام تمام اين فريادها را پاسخ داد. به ملت هويت بخشيد. ملتي كه فردگرايي در آن حرف اول و آخر را مي زد، ملتي كه قبلها ش غرب بود را عوض كرد، مفاهيم را تغيير داد و از طريق بيداري و آگاهي، جهان اسلام را بيدار كرد. غير از بحث جهاد و شهادت امام حكومت اسلامي را مطرح كرد و گفت: ما مسلمان ها پرهيز نمي كنيم كه دنبال قدرت هستيم. در واقع قدرت طلبي ما براي دفاع از حق است، امام استراتژي فرهنگي را مطرح كرد. از طرف ديگر وقتي امام مي گويد ما غمخوار محرومان عالميم، اين استراتژي فرهنگش را مشخص كرده، يعني فراتر از مرزها ما حامي محرومان عالم هستيم. ما بر ظالم ميت ازيم و از مظلوم دفاع مي كنيم.
لذا امام ضمن اينكه توده هاي مستضعف را بيدار مي كند، بر مبناي فطرت انسان ها با آنها صحبت مي كند تا بتواند هويت ديني و اسلامي را به ملت ها برگرداند.
يك نكته خيلي جالب از يكي از نويسندگان معروف اسرائيلي خواندم. فردي به نام ديويد مناشلي، چند كتاب در حوزه انقلاب اسلامي دارد. ايشان يك كرسي به نام كرسي انقلاب اسلامي در موسسات تحقيقاتي (رژيم غاصب) اسراييل راها ندازي كردند كه انقلاب اسلامي را بشناسند. او در يكي از كتابهاي خود مطرح كرده كه انقلاب اسلامي به اين علت فراگير شد كه آيتا لله خميني نگفت انقلاب شيعي، نگفت انقلاب ايران، گفت انقلاب اسلامي و اين اسلاميت انقلاب بايد به گونها ي باشد كه كل مسلمان هاي جهان، شيفته آن شوند و سمپات انقلاب شوند. مخصوصاً زماني كه امام مطرح كرد آمريكا شيطان بزرگ است، به همين علت، مسلمانان جهان شيفته اين انقلاب شدند.
اين انقلاب يك انقلاب عظيم است كه از هر زاويها ي نگاه كنيم عظمت را ميت وانيم در آن ببينيم. اين انقلاب در نظام دو قطبي دنيا به وقوع پيوست و كسيتصور نمي كرد، پيروز شود.
جالب اينجاست كه دستاوردهاي انقلاب اسلامي ايران مسايل فلسطين و لبنان و افغانستان و سوريه همه را تحت تأثير خود قرار داد.
يكي از پس لرزه ها اين بود كه طلسم شكستن اپذير اسرائيل را شكست. اسلام در جنگ 1367 سه كشور مصر و اردن و سوريه را در شش روز شكست داد. 452 فروند جنگنده اسرائيل روي باند رفت. لشگرهاي مصر را محاصره كرد. كناره باختري رود اردن، نوار غزه، بيتا لمقدس را گرفت و وحشت بزرگي براي اعراب به وجود آورد، اما وقتي انقلاب اسلامي در حزبا لله مي دمد، در سال 2000 ضربه شستي نشان مي دهد كه تا سال ها از ياد اسراييلي ها نخواهد رفت. جنگ سي وسه روزه لبنان و اسراييل متأثر از انقلاب ماست.
خانم پل يكي از نويسنده هاي جامعه شناس امريكايي است. ايشان كتابي با عنوان دولت ها و انقلابات اجتماعي دارد كه به فارسي هم ترجمه شده. در آنجا مطرح مين ويسد: من تصورم اين بود كه شكاف طبقاتي و مباحث اقتصادي زمينه ساز بروز يك انقلاب است، ولي انقلاب اسلامي ايران تمام باورهاي ذهني و چارچوب هاي نظري مرا برهم ريخت و مرا مجبور كرد كه به يك بازنگري اساسي بپردازم. او متصور بود چون بحث ساختار گرايي و جمعيت در يك انقلاب مطرح است، انقلاب ها قدم به قدم جلو مي آيند. ولي در ديدگاه او انقلاب ايران به نحو بارزي ساخته شد، يعني ارادها ي پشت سرش بود و برخلاف اغلب انقلابات دنيا جبر تاريخي آن را نساخت.
مثلاً ميشل فوكو كه زماني كه به ايران آمد، مطرح كرد: اين انقلابي بود كه فراتر از ابعاد اقتصادي بايد به آن نگاه كرد. از نظر او بعيد است كه مردم ايران به دلايل اقتصادي سينه شان را مقابل مسلسل قرار دهند. اين را صراحتاً بيان مي كند. وقتي مي گوييم، اين انقلاب تنها انقلاب ديني عصر حاضر است، يعني به دنبالش استكبارستيزي، ظلم ستيزي و عدالت مطرح مي شود. انقلابي است كه در كانون و مركز عدالت نهفته است. انقلابي است كه در مركز آن، ظلم ستيزي است، يعني وقتي رژيم پهلوي را برميا ندازد، ضد ظلم است. مظهر ظلم، رژيم پهلوي بود. مظهر ظلم و ستم، امريكا بود. امام ريشه هاي سلطه امريكا را در ايران خشكاند. امريكا درنفت و اقتصاد ايران حضور غارتگرانها ي دارد. صنعت نفتي ايران در دست امريكايي ها بود. بحث كنسرسيوم كه 40 درصد دست امريكا بود، 40 درصد دست انگليسي ها بود، 20 درصد هم دست شركت هاي هلندي و آلماني. بحث اين بود كه سياست هاي نفتي ما از استخراج، توليد، قيمت، فروش و... همه دست كنسرسيوم بود.
آقاي دكتر، همانطور كه فرموديد انقلاب اسلامي ايران ساخته شد و مسلماست كه اين تجربه قبلاً وجود نداشته. به نظر من اين انقلاب تحت پارادايم مقدمه سازي يك حكومت عدل جهاني توسط قائم آل محمد(ص) در حال شدن است و اتفاقاتي را در خود مي سازد كه يك باور محكم و زنجيرها ي در آن محوريت دارد؛ مثل فرهنگ ايثار و شهادت. مي خواهم بگويم الآن در پايان دهه سوم و آغاز دهه چهارم انقلاب اسلامي ايران فرهنگ ايثار و شهادت چقدر براي ساخته شدن اين ضروريت دارد؛ حالا چه در حوزه قدرت، چه در حوزه سرمايه اجتماعي، چه در حوزة حفظ روحيه اخلاق عمومي جامعه، چه در حفظ مبادي ديني و اعتقادي؟ خدمت شما عرض كردم كه انقلاب ما با بحث ايثار و شهادت به پيروزي رسيد. رهنمودهاي بيداري ها و آگاهي ها بود كه جوان هاي ما را به سمت جهاد و شهادت فراخواند. يعني اگر جهاد و شهادت نبود، مردم از خانه ها بيرون نمي رفتند تا مقابل گلوله ها بايستند. اين جهاد و شهادتي را كه امام به جامعه تزريق كرده بود موجبات فعاليت مردم در انقلاب را فراهم كرد. برخلاف چيزي كه در نهضت ملي شدن صنعت نفت بود كه مصدق مطرح كرد. مصدق به مردم مي گفت از خانه ها بيرون نياييد تا نشان دهم كه من بر اوضاع مسلط هستم. يعني زمينه را براي كودتا فراهم كرد. امام برعكس در خيابان ها، تانك ها مستقر بود و مي گفت بريزيد بيرون و حكومت نظامي را بشكنيد، از آن طرف هم به ارتشي ها مي گويد: ما برادران ديني شما هستيم. به قول ژنرال هايزر كه مي گويد: آيتا لله خميني با استراتژي لبخند و مهرباني ارتش را از دست ما درآورد. هايزر آمده بود ايران تا با يك كودتا بر اوضاع مسلط شود. مي گويد: آيتا لله خميني به دنبال اين بود كه بدون شليك گلوله، ارتش را از دست ما دربياورد و درآورد. لذا مي شود گفت كه شروع انقلاب با جهاد و شهادت بود، ادامه حركت هم با جهاد و شهادت، ايثار، گذشت و فداكاري خواهد بود. اوج اين جريان هم در جنگ تحميلي خود را نشان داد كه ما ده ها هزار شهيد داديم، براي اينكه حاكميت نظام اسلامي را حفظ كنيم. براي اينكه ارزش ها را حفظ كنيم و اين بالندگي الآن و جود دارد و سنگ بناي تمدن را مي گذارد. لذا وقتي ما در مباحث هستها ي عنوان مي كنيم كه يك درصد هم كوتاه نمي آييم و تا الآن هم پيش رفتيم و آقاي احمدي نژاد آمد زد زير كاسه كوزه غربي ها كه جمع كنيد اين حرفها را، اصفهان را راها ندازي كنيد، نطنز را راها ندازي كنيد، آب سنگي را راها ندازي كنيد، بالاتر از سياهي كه رنگي نيست بحث ايثار و شهادت مطرح است. اينها همه بالندگي و پويندگي است. اينكه ما سازنده سدهاي بزرگ هستيم، اينكه ما در ذرات بنيادين حرفي براي گفتن داريم، اينكه ما در مسايل هستها ي بومي شدها يم، اينكه در مسايل پزشكي به چه جايي رسيديم و خيلي مسائل ديگر نشان از قدرت انقلاب ايران است. لذا وقتي از زواياي مختلف نگاه كنيم، مي بينيم كه اين زمينه ها و بسترها
ميت واند انقلاب را جهاني كند. اگر ما قدرشناس انقلاب و امام باشيم، ميت وانيم زمينه ساز ظهور حضرت حجت باشيم. در نهايت مي خواهم بگويم اگر آندره مارلو زماني مطرح مي كرد: در جواني شرق را عرب پيري ديدم كه بر گرده خر خود به خواب ابدي اسلام فرورفته است، همين فرد بعد از پيروزي انقلاب اسلامي و تحولات و جنبش هاي منطقها ي مي آيد جملها ي مطرح مي كند كه واقعاً تعجب برانگيز است، مي گويد: قرن بيست و يكم قرن مذهب است. مذهبي كه منحصراً از غرب انتقام خواهد كشيد. سپاسگزارم

بسیجی بازدید : 187 یکشنبه 04 دی 1390 نظرات (0)

اشاره در نظريه هاي انقلاب اسلامي ايران محورهايي مانند نقش رهبري، فرهنگ ايثار و شهادت، رسانه و ... از چنان پيچيدگي و گستردگي توأمان برخوردارند كه بررسي آنها به نگاهي چندوجهي از زواياي مختلف كارشناسي نياز دارد. از اين رو در سلسله گفت و گوهاي تخصصي درباره نظريه هاي پيروزي انقلاب اسلامي ايران با كارشناسان تلاش كرديم برخي از اين محورها را از ديدگاه هاي متفاوت ببينيم. چهار محور رهبري و ولايت فقيه، فرهنگ ايثار و شهادت در پارادايم مذهبي، رسانه و نقش زمان و دوره در فرهنگ ايثار و شهادت را از زبان كارشناسان به تفكيك آورده ا يم.
محور اول:
نقش ولايت فقيه و رهبري امام خميني
در پيروزي انقلاب اسلامي ايران
ويژگي هاي امام خميني(ره) به عنوان رهبر بزرگترين وبي نظيرترين انقلاب قرن بيستم را چگونه ارزيابي مي كنيد؟
1)دكتر اصغر افتخاري(عضو هيأت علمي دانشگاه امام صادق(ع)):
شخصيت هاي برجسته ديني را ميتوان در قالب دو الگوي اصلي از حيث نوع ارتباطشان با نهضت هاي انقلابي دسته بندي كرد: اول، آن افرادي كه رويكرد محافظه كارانه داشته و در عين تقويت ابعاد ديني حيات اجتماعي، معتقد بودند نبايد با قدرت مواجهه انقلابي داشت؛ بلكه بايد عامل كرد و از اين حيث تأثيرگذار باشد. دوم، آن بزرگاني كه انقلاب را به عنوان يك راهكار در تعامل با رژيم- به هنگامي كه به اصلاح آن اميدي نيست- پذيرفته و به آن اعتقاد داشتند. حضرت امام(ره) از رهبران خاص گروه دوم بودند. يعني نه اينكه فقط از حيث نظري اين ايده را قبول داشتند، بلكه در عمل نيز از شجاعت لازم برخوردار بودند؛ افزون بر اين، درايت مديريت آن را نيز داشتند. به عبارت ديگر نظريه دوم در سه سطح قابل تحليل است: 1. اعتقاد به انقلاب داشتن. 2. انقلابي بودن. 3. مديريت انقلاب نمودن. در سطح اول، نظريه پرداز توليد مي شود كه حضرت امام(ره) با ارايه نظريه «ولايت فقيه » اين كار را انجام دادند. در سطح دوم؛«رهبري»توليد مي شود كه ايشان «رهبري » را با همه سختي ها و حساسيت هايش عهده دار شدند. در سطح سوم، سياست توليد مي شود كه امام(ره) با طرح »جمهوري اسلامي «، اين سطح را نيز فعال نمودند. لذا اينكه چرا عليرغم مساعد بودن شرايط، انقلاب در زمان برخي ديگر از مراجع معنا و فعال نشد، به گمان من، به نبود يكي از فاكتورهاي سه گانه بالا نزد آن بزرگان باز مي گردد.
2) دكتر يدالله محمدي(عضو هيأت علمي دانشگاه امام حسين(ع)): در انقلاب ما نقش رهبري بسيار تأثيرگذار و متفاوت است. در انقلاب ما رهبري، هم نقش فرماندهي، هم ايدئولوگ و هم زمامدار را داشت. رهبر ايدئولوگ، كسي است كه روش هاي مبارزه را ترسيم مي كند و تأكيد مي كند چرا نظم موجود بايد خراب شود و نظم جديد چه اهدافي را دنبال مي كند. در واقع ايدئولوگ براي مبارزان مشخص مي كند دنبال چه بايد باشند. اينكه امام مي گويد شاهنشاهي نبايد باشد، براي مردم اين مسئله را تبيين ميكند، دليل مي آورد و حرف هاي قانع كنندها ي هم بيان مي كند. سلطنت را تبيين مي كند.
امام عملكردهاي رژيم شاه را زير سؤال ميب رد، اصلاحات ارضي را زير سؤال ميبرد، كاپيتولاسيون را محكوم مي كرد و دايم سوال مي كرد: آمريكا در ايران چه مي خواهد؟ اسرائيل چه مي خواهد؟ چرا نفت را مي فروشيد و اموال ملت را در آتش مي زنيد؟ مي گفت چرا قلم ها را مي شكنيد؟ چرا قانون اساسي را زير پا گذاشتيد؟ در واقع، از يك طرف زير سؤال بردن مشروعيت رژيم و اينكه چرا بايد اين نظم را خراب كرد مطرح بود و از طرف ديگر غيرديني بودن نظام شاهنشاهي خود دليلي بر انقلاب به شمار مي رفت. امام دنبال ايده آلي به اسم حكومت اسلامي بود كه در واقع در آن، حق و عدالت اجرا شود، به ارزش هاي ديني اهميت داده شود، خواست خدا و حاكميت دين اجرا شود، به واجبات عمل شود و جلوي منكرات گرفته شود. پس رهبري بين ظير و ايدئولوگ انقلاب، نقش مهمي را در اين امر ايفا مي كرد و تنها به مردم تئوري نمي داد و البته خودش هم وارد عرصه مبارزه مي شد. امام 14 سال در تبعيد بود. استمپل، يكي از انديشمندان علوم سياسي در كتابي نوشته بود: آيت ا لله خميني اگر براي رسيدن به هدفش احساس مي كرد لازم است جانش را هم بدهد يك لحظه هم ترديد نمي كرد. او فرد خودساخته ا ي بود. علاوه بر اينكه امام ايدئولوگ بود، فرماندار انقلاب هم بود. فرماندها ي كه در فراز و فرودها شخصاً به ميدان مي آمد و آنچه در ذهنش بود به عين تبديل مي كرد. اگر در نجف اشرف كتاب حكومت اسلامي را نوشت، در 13 - 14 سال بعد عملاً اين حكومت اسلامي را عينيت داد. بنابراين مي شود گفت امام هر سه بحث رهبري انقلاب، رهبري ايدئولوژيك و رهبري زمامدارانه را در خود داشت و توانست به حكومت پهلوي پايان دهد. انقلاب يك متن اجتماعي بود كه امام خلق كرد و توده هايي كه همراهش بودند، اين انقلاب را خلق كردند. انقلاب متن اجتماعي است و امام مؤلف است. نكته جالب اين است كه در بعضي مواقع، مؤلف در حوزة مفسر وارد شده. مؤلفي كه امام بوده و انقلاب را خلق كرده، خودش هم تفسير كرده. اگر بخواهيم انقلاب را تعريف كنيم بهترين تعريف، تعريف امام است. لذا وقتي مي گويد: انقلاب اسلامي انفجار نور بود، هيچ كس زيباتر از اين نمي تواند تفسير كند. اينكه غربي ها درك نمي كنند و در مورد انقلاب ما دچار اشتباه مي شوند و سه دهه درگيرند و نتوانسته ا ند اين انقلاب را از بين ببرند، به لحاظ بحران منابع شناخت نسبت به انقلاب است. هر كس از زاويه ديد خود حرفي زده و چون ابعاد و عظمت اين انقلاب را نشناخته ا ند، مي آيند تحريم اقتصادي مي كنند و جنگ راه مي ا ندازند و... چه اتفاقي مي ا فتد؟ ايراني كه در تمام جنگ هاي 100 سال گذشتها ش شكست خورده، از جنگ با عراق پيروز و سربلند بيرون مي آيد.در همين جنگ بود كه كل دنيا در برابر ما قرار گرفت. با توجه به اين حرف ها ويژگي هاي امام كه چنين انقلاب با عظمتي را رهبري كردند و الگوي تازها ي از رهبري ارايه كردند اين چنين است:
1مرد خودساخته حركت مي كند.
2 افراد را آگاهي مي بخشد.
3 در اين آگاهي بخشي از اسطوره هاي شهادت و ايثار كمك مي گيرد.
4 به تاريخ اشراف دارد و تاريخ سياسي ايران را كاملاً مي شناسد. وقتي كه به دو جناح چپ و راست نهيب مي زند و مي گويد: با هم نزاع نكنيد و اگر اينطور باشيد بر سر انقلاب شما همان خواهد آمد كه بر سر انقلاب مشروطه آمد، نشان مي دهد كه به تاريخ اشراف دارد. چند بار مطرح مي كند كه بر سر انقلاب مشروطيت چه آمد. از مرحوم مدرس استناد مي كند، از رضاخان، از قاجار و... اين نشان مي دهد به تاريخ اشراف دارد و به همين ترتيب زماني كه خودش پيشتاز است، مطرح مي كند: من سينه خود را براي سرنيزه هاي شما آماده كردم، ليكن در مقابل زورگويي هاي شما هرگز...

محور دوم:
مفهوم و فرهنگ ايثار و شهادت
در پيروزي انقلاب
ايثار و شهادت به عنوان يكي از مهم ترين نمادهاي دين اسلام كه بر گرفته از قيام عاشوراست. اين نماد در انقلاب اسلامي ايران چه كاركردهايي داشت و مسئله ايثار به چه شكلي در باور مردم متبلور شد؟
1) دكتر محمدصادق كوشكي(عضو هيأت علمي دانشكده علوم سياسي دانشگاه خواجه نصير طوسي):
وقتي مي گوييم انقلاب اسلامي در ذهن و زبان مخاطب و زندگي مخاطب تغيير ايجاد مي كند يعني مفهومي مي سازد به اسم شهادت. مفهومي كه در زبان فارسي كلمه هست امّا خودش شناخته شده نيست. شهيد به آن معنايي كه حضرت امام خميني(ره) در بيانات متفاوتي توضيح دادند در زبان فارسي نيست؛ قبل از پيروزي انقلاب اسلامي مطرح است كه امام حسين و يارانشان تنها شهدايي هستند كه ما مي شناسيم، اما اينها خيلي از ما دورند و انقلاب اسلامي فضايي را ايجاد مي كند كه مردم بتوانند شهادت را تجربه كنند. حال اين شهدا اعم است از كساني كه گلوله خوردند، كساني كه در جواني مورد اصابت تير دشمن قرار گرفتند؛ اعم است از كسي مثل شهيد اشرفي اصفهاني در سن 81 سالگي يا شهيد دستغيب كه در 80 سالگي با حركت هاي تروريستي منافقين به شهادت مي رسد، يا اعم است از فاطمه دختر 3 ساله ا ي كه با بمب ناپال به شهادت مي رسد.
ببينيد، اين دختربچه در كانتير تنهاست، كانتينر را به آتش مي كشند و سوختنش را تماشا مي كنند. كلكسيون كامل است. يعني مجموعه، مجموعه ا ي است كه در آن از كودك 3 ساله تا پير مرد 80 ساله حضور دارند. در اين مجموعه انسان است كه مديريت دارد. اين شكل از شهادت را امام به جامعه ما معرفي مي كند و اولين كسي كه براي اين شكل از شهادت آماده مي شود شخص امام است. امام خميني(ره) مي فرمايند: سينه خود را براي گلوله ها و تيرهاي دشمن سپر كرده ا م. اين يعني اينكه من نفر اوّل هستم و نشان داده كه نفر اول است. خيلي به امام گفتند شما تركيه را ترك نكن، اروپا حيات خلوت شاه است و شاه ميتواند با كمك سرويس هاي بيگانه شما را ترور كند. امام بدون هيچ هراسي به فرانسه سفر مي كند. آنجا ايام تبعيد را مي گذارند و در اوج تهديد مي گويند كه هواپيماي امام را خواهيم زد. در اوج تهديد به تهران مي آيد و در مدرسه رفاه و علوي ساكن مي شود. در اوج تهديدات با مردم ديدار مي كند و رسماً نشان مي دهد از چيزي كه نمي ترسد مرگ است. اين فضا است كه مفهوم شهادت را بيان مي كند و عملاً هدف از شهادت وگسترش فرهنگ شهادت اين است كه نخبگان جامعه تعداد و كيفيتّشان افزايش پيدا كند و هر روز به تعداد كساني كه تكليف شرعي خود را مي شناسد و حاضرند براي انجام تكليف شرعي هر علاقه ا ي را زيرا پا بگذارند افزوده شود.
2) علي دژاكام(مدير پژوهش هاي بنيادين نهاد رهبري در دانشگاه ها): اين سوال كه ايثار و شهادت به عنوان يك نظريه در پيروزي انقلاب مطرح بود يا پس از انقلاب به عنوان يك راهكار براي دفاع مقدس برگزيده شد هميشه در مورد ايثار و شهادت مطرح است؟ فكر مي كنم نگاه امام به ايثار و شهادت از همان ابتدا در نظريه انقلاب جاي داشت. مثلاً بيانات سال 42 را كه شما نگاه كنيد متوجه مي شويد انقلاب بدون ايثار و شهادت نميت واند شكل بگيرد. ما اگر قرار است به يك تحولي در جامعه برسيم، اگر قرار است كه ما اسلام را پياده كنيم و به يك انقلابي دست پيدا كنيم، به طور طبيعي بايد ايثار كنيم. در اين ايثار به طور طبيعي شهادت وجود دارد، شكنجه وجود دارد، زندان وجود دارد، تبعيد وجود دارد و خيلي چيزهاي ديگر. يعني حضرت امام كاملاً به اين قضيه واقف بودند و اصلاً نمي توانست غير از اين باشد كه انقلاب صورت بگيرد ولي بحث ايثار و شهادت در آن مطرح نباشد.
اگر بخواهيم به اين مسئله جواب قانع كننده ا ي بدهم بايد بگويم نگاه امام نسبت به مسئله ايثار و شهادت بعد از انقلاب عميقتر و دقيقتر شد و نبايد از فرهنگ جبهه هم در رشد چنين نگاهي غافل شد. امام با مقايسه ا ي كه در مورد شهداي كربلا مي كند، نشان مي دهد كه در فرهنگ ما شهادت يك ارزش است و چون خودش در همين فرهنگ رشد يافته، مروج همين فرهنگ است. لذا در نگام امام از همان ابتدا بحث ايثار و شهادت مطرح است. مبارزاني كه وارد زندان مي شوند، شكنجه ميبينند، امام اين شكنجه ديدن در راه خدا را عبادت مي داند، يا وقتي امام تبعيد مي شود مي گويد: مهم نيست تركيه باشم، عراق باشم يا جاي ديگر. چرا؟ به دليل اينكه همين مسئله را يك ايثار، ارزش و رشد مي داند.
3) دكتر اكبر اشرفي(معاون پژوهشي مركز اسناد انقلاب اسلامي)
: سمبل هاي مذهبي در انقلاب بسيار بروز داشت و پيوند انقلاب با عاشورا بسيار گسترده از چيزي است كه ما تصور مي كنيم. در تاسوعا و عاشورا هم جلوه هاي مذهبي با انقلاب پيوند مي خورد. سمبل پيوند انقلاب با مذهب هم خود رهبر است كه مرجع دين است. او درعين اينكه مرجع دين است، مرجع سياست هم مي شود. وقتي مثلاً امام مي گويد: اي مردم اين كار را بكنيد. مردم نگاه نمي كنند، آيا اين حكم سياسي است يا مذهبي، انجام مي دهند. چون در فرهنگ شيعي و انقلابي دين و سياست از هم جدا نيست. از همه مهمتر اينكه مردم ولايت پذيري خيلي عميقي پيدا كرده بودند و اگر اين حضور گسترده مردم نبود، واقعاً انقلاب پيروز نمي شد. بنابراين با اينكه گروه هاي مختلف در انقلاب مشاركت داشتند؛ اما اثرگذاري و نقش شان به اندازه ا ي نبود كه بتوان تأثيري براي آن قايل شد، زيرا هم اسناد نشان مي دهد و هم اثرگذاري ها نشان مي دهد و هم به راحتي سمبل هاي استفاده شده در انقلاب مشخص مي كند.

4) دكتر يدالله محمدي(عضو هيأت علمي دانشكده علوم سياسي دانشگاه امام حسين(ع):
امام از زاويه اي وارد شد كه رمز پيروزي و بالندگي انقلاب ماست و آن بحث فرهنگي و بيداري بود. امام معتقد بود كه اگر ملت ها بيدار شوند خودشان حركت مي كنند و اگر حركت كنند، سرنوشت خود را خودشان تعيين مي كنند. امام در واقع تأكيدش اين بود كه برويد سراغ ملت ها، ملت ها را بيدار كنيد، سراغ دولت ها نرويد. امام سراغ توده ها مي رود و مي گويد اگر توده ها را بيدار كنيد اين توده ها حركت مي كنند و رژيم هاي نا اهل را از تخت به زير مي كشند. نكته ديگر اين است كه امام در واقع ملت را سر دوراهي قرار داد. بحث جهاد و شهادت را مطرح كرد، اسوه ها و اسطوره هاي تاريخي را مطرح كرد. به ملت مي گفت شما كه مي گوييد كاش صدر اسلام بود، كاش زمان كربلا بود بدانيد: كل يوم عاشورا و كل ارض كربلاست. يعني صراحتاً به ملت مي گويد اين گوي و اين ميدان، بسم الله... مي گويد شما تصور نكنيد كه رژيم ملعون پهلوي از رژيم يزيد بهتر است. يعني اين رژيم را در حد رژيم يزيد قرار مي دهد و مي گويد: كل يوم عاشورا و كل ارض كربلا. بحث جهاد و شهادت را براي مردم مطرح مي كند، اسطوره هاي تاريخي را مطرح مي كند. امام ساده زيستي حضرت علي(ع) را در مقابل ريخت و پاش ها و حيف و ميل ها و ابتذال هايي كه در كشور ايجاد كرده بودند مطرح مي كند. بعد اسطوره دومي كه امام مطرح مي كند، اسطوره جهاد و شهادت است. امام براي مردم روشن مي كند كه سيدالشهداء(ع) چگونه در برابر ظلم قيام كردند و بعد تأكيد مي كند كه سيدالشهداء دنبال اين بود كه حكومت تشكيل دهد، حكومتي اسلامي با معيارهاي جدش پيامبر.

محور سوم:
نقش رسانه در ترويج فرهنگ ايثار و شهادت
به عنوان يكي از عوامل پيروزي انقلاب
همراه كردن توده هاي مردم با جريانات تفكري امام خميني(ره) نياز به شبكه عظيم رسانها ي داشت كه در اختيار امام نبود. امام نه رسانة خاصي داشت نه تريبون عمومي كه بخواهد از مجراي آن پيام هايش را منتقل كند. گاه منبرهايي هم كه مي رفتند با تدابير امنيتي بالايي همراه بود، براي همين قبل از اينكه جريان انقلاب جدي شود، خيلي با احتياط و ملاحظه كاري همراه بود. شبكه اطلاع رساني امام براي اينكه توده مردم را همراه كند چه شبكه هايي بود و چطور توانستند اين شبكه ها را در ميان مردم گسترش دهند؟ به نظر شما ديدگاه هاي رسانها ي امام به خصوص در ترويج فرهنگ و روحيه ايثار و شهادت چگونه بر جريان انقلاب تأثير گذاشت؟
1) دكتر منوچهر اديبان (معاون پژوهشي مركز تحقيقات و پژوهش هاي مجلس شوراي اسلامي):
اجازه دهيد پيش از ورود به اين موضوع به عنوان مقدمه نگاهي به وضعيت رسانه ا ي جهان در دوره تاريخي انقلاب بيندازيم. دوره اي كه انقلاب اسلامي در آن شكل گرفت، دنيا شاهد تحولات بزرگي بود. در واقع انقلاب ايران همزمان بود با مجموعه ا ي از حوادث و اتفاقات كه بخشي از آن را در قدرت يافتن رسانه ها و نقش تعيين كننده آنها در معادلات جهاني بايد جستجو كرد. براي همين بهتر است نگاهي به جو رسانه اي آن دوران بيندازيم. در سال هاي دهه 70 ميلادي جرياني از طرف كشورهاي جهان سوم به وجود آمده بود كه به جريان آزاد اطلاعات و جريان حاكم رسانه اي غرب معترض بود. حجم قابل توجهي از ادبياتي كه به انتقاد از سلطه خبري و رسانها ي غرب پرداخته بود. از طرف ديگر جرياني كه منتقدان ارتباطي شروع كرده بودند مجموعا نشان مي دهد جريان رسانه اي غرب جرياني با سلطه همه جانبه و عميق بود. اين ها دلالت دارد بر اينكه دوره 1970 رسانه هايي كه در كشورهاي سلطه گر، جريان اخبار و اطلاعات را به سمت كشورهاي جهان سوم مثل ايران روانه كرده بودند، جريان ساده و سطحي نبود. بلكه جريان معرفتي عميقي در همان دوره شكل گرفت. اين كاربرد رسانه هم قبل از اين زمان يعني در دهه 60 - 1950 در عرصه هاي اقتصادي، سياسي و... رواج پيدا كرده بود كه در دهه 70 به اوج تكامل خودش رسيد. درنهايت در دهه 1980 با شكست اين جريان رسانها ي جريان خبري آزاد غرب عليرغم تلاش كشورهاي جهان سوم از طريق نهادهاي بين المللي از جمله سازمان ملل و... حاكم شد. اگر سرآغاز نهضت انقلابي امام خميني را سال 1341 و اعتراض ايشان به لايحه انجمن هاي ايالتي و ولايتي بدانيم و بخواهيم تصويري از رسانه ها در اين دوره ارائه كنيم بايستي به وجه دولتي و بداخلاقي رسانه ها به عنوان مهمترين ويژگي رسانه ها و عليا لخصوص روزنامه ها در اين دوره اشاره كرد. در واقع در نشريات اين دوره مهمترين موضوع زندگي خصوصي هنرمندان، خوانندگان و اشرافيت مذموم طاغوتي بود. نشريات روزانه كيهان و اطلاعات در اين زمان هيچگاه مسائل اساسي و اجتماعي را مورد توجه قرار نمي دادند. اين فضا البته متاثر از كودتاي 1332 و خفقان پس از آن بود. سركوب و اختناق ساواك نيز اين وضعيت را تشديد مي كرد. دو عامل ديگر كه موجب انحطاط رسانه ها در اين دوره شده بود، يكي عدم روزنامه نگاران مسئول و متعهد بود و دوم انتقادناپذيري دولتمردان و حساسيت شديد آنها در قبال انتقادات مطبوعات و رسانه ها.
در نگاه كلان، اين رسانه ها تداوم جرياني بود تا سلطه رسانه اي غرب بتواند حوزه هاي خودش راگسترش بيشتري بدهد. انقلاب ايران در چنين جو رسانه ا ي به وقوع پيوست. البته برخي نظريه پردازان معتقدند در اين دوره انقلاب ايران نشان دهنده سلطه نوع خاصي از رسانه هاست. مي گويند: رسانه هاي سنتي بر رسانه هاي مدرن غلبه كردند. اما من فكر مي كنم ايران همچنان كه اساسا سرآغاز يك انقلاب داخلي و تلألو يك انقلاب بين المللي در حوزه معرفتي و فرهنگي و سياسي و اقتصادي و... بود، دستخوش يك انقلاب ارتباطي و رسانها ي به حساب مي آيد. و عميقا معتقدم انقلاب ايران در برابر تمامي نظريات و پارادايم هاي رايج موجود در جهان خودش فتح باب يك پارادايم نوين ايراني است. بنابراين انقلاب ايران را مي توانيم به عنوان يك انقلاب رسانها ي نه در ايران بلكه در سراسر جهان شناسايي كنيم. فضاي حاكم بر مطبوعات و در رسانه هاي آن دروان متاثر از سياست هاي غربگرا، و سركوب گرانه ساواك بود. به همين دليل همچنانكه بخشي از رسانه ها سرگرم ترويج مظاهر و مدهاي دنيايي مدرن بودند طيف ديگري از رسانه ها، به ويژه راديو و تلويزيون كه تازه پا به عرصه فعاليت گذارده بودند به جهت دهي افكار عمومي براي توجيه اهداف رژيم پهلوي و امپرياليسم آمريكايي ميپرداختند و البته در جهت تغيير باورها و اعتقادات اسلامي مردم و مرجعيت مذهبي تبليغات وسيعي را تدارك ديدند. تخطئه و تخريبي كه اين رسانه ها با عناويني همچون «ارتجاع سياه» مخالفين ترقي و پيشرفت و مانند آنها عليه مراجع شكل دادند از اين جمله است. حضرت امام نسبت به توليدات
محتوايي رسانه ها حساسيت داشتند و هم به عنوان انتخاب رسانه صحيح در نظام ايران دقت كافي مي كردند. به واسطه جريان حاكمي كه بر جو رسانه ا ي كشور وجود داشت، شرايط براي ورود امام نبود كه از طريق آن تبليغات خودشان را انجام دهند. شايد در آن زمان اگر امكان تأسيس راديو و تلويزيوني خصوصي براي امام وجود داشت در اين امكان درنگ نمي كردند. با توجه به جو رسانه اي آن زمان ايشان روي آوردند به بهره برداري كامل از مجموعه محتواي سنتي در ايران. اين شبكه ارتباطات سنتي قوي از طرف روحانيت سراسر كشور وجود داشت و امام به خوبي از آن بهره بردند. ايشان در گسترش ايدئولوژي اسلامي و تفكر انقلاب از طريق اين شبكه اقدام كردند. در كنار اين قضيه نظريه پردازان مي گويند: انقلاب ايران انقلاب شبنامه و كاست است، يعني انقلاب رسانه هاي سنتي بر رسانه هاي مدرن. اين جريان مربوط مي شود به سال هاي انتهايي انقلاب، اما زير سازي انقلاب مستلزم يك ارتباط رو در رو و گفتاري بود كه همان شبكه سنتي توانست كمك كند. در حقيقت همان روحانيوني كه با استفاده از منبر در هسته اين ارتباط سنتي توانستند شرايط را فراهم كنند تا بعد از آن وسايل ارتباطي نوين سبقه رهبري امام را محقق كند.
نكته جالب اينكه شخصيت رسانه ها تحت تأثير تعريف امام قرار گرفته بودند. از اين جهت ما نياز به مطالعه داريم تا نقش رسانه را در آن زمان بازتعريف كنيم. بايد گفت: ديدگاه اسلامي امام مبني بر آگاهي بخشي وسيع به عموم مردم و شكستن سلطه رسانه ا ي غرب از اولين دلايل عوض شدن اين تعريف است. اگر در 4- 5 سال اخير مي بينيم نقش استكبار ستيزي و مقابله با سلطه غرب در رسانه ها به وجود آمده يكي از دلايلش همين نظريه هاي رسانه اي امام است. ما در جنگ اخير غزه ميب ينيم رسانه هاي غربي سكوت برنامه ريزي شده اي را تدارك ديده بودند تا در غلفت دنيا به قتل عام مردم مظلوم بپردازند. واقعا چه اتفاقي افتاد كه رژيم صهيونيستي از مواضع خود عقب نشست؟ جز اين كه برخي رسانه ها مثل العالم در نقش رسانه هاي آلترناتيو ظاهر شدند. وقتي اخبار جنايات منتشر شد حتي بي بي سي نتوانست ساكت بماند. تيزهوشي امام براي به كارگيري رسانه ها خيلي بالا بود. جرياني با عنوان برائت از مشركين در موسم حج شكل مي گيرد كه بزرگترين رسانه در جهان است.
به نظر شما كجا امام مي توانست با عموم مردم ارتباط برقرار كند؟ آن هم در دوره اي كه از خاطرات مسئولان رده بالاي كشورهاي جهان سوم مي بينيم كه تصميمات روزشان را با اخبار خبرگزاري هاي غرب تنظيم مي كردند. شنيدم وقتي مسئولان به ايران مي آمدند با خودشان قوطي كنسرو مي آوردند كه مبادا غذا نداشته باشند. اين نشان مي دهد كه تحت تأثير بودند. بنابراين رسانه در نظر امام ابزاري است كه باتوجه به اهداف او مي تواند تغيير كند و بازتعريف شود.ما در فرهنگ عاشورا مي بينيم سيدالشهدا با شهادت خودشان و يارانشان به عنوان يك رسانه عمل كردند و اسلام را از معرض نابودي نجات دادند. عاشوا مجموعه ا ي از رسانه هاست. چرا ما در گسترش فرهنگ عاشورا بر بعد احساسي تأكيد مي كنيم؟ چرا سخنراني هايي را كه حضرت زينب انجام دادند تا اين حد مهم است؟ امام سجاد در صحيفه سجاديه مي گويد: من فرزند اهل بيتم. اين جمله معناي رسانه ا ي دارد.

2) دكتر علي مرشدي زاد( عضو هيأت علمي دانشكده علوم سياسي دانشگاه شاهد)
نيروهاي انقلابي معمولاً براي اينكه بتوانند مردم را بسيج كنند به ابزار نياز دارند، به شبكه نياز دارند و به سازمان نياز دارند. اين بسيج كردن نياز به ايدئولوژي و رهبري دارد كه همه اينها بعضاً سازمان بسيج را در انقلاب ها شكل مي دهد. در شوروي سوييت ها به وجود مي آيند. در برخي انقلاب ها از سازما ن هاي موجود استفاده مي كنند؛ سازمان هايي كه براي مقاصد ديگري شكل گرفتند. مثلاً در چين مائو از سازمان هاي روستايي استفاده كرد. مهمترين سازماني كه در انقلاب ايران در خدمت قرار گرفت مساجد بودند. همانطور كه گفتم از دوره قاجاريه به اين طرف شبكه روحانيت تقويت شد و تا دورترين روستاها امتداد پيدا كرد. اين پيوند شبكه ا ي خيلي راحت ميتوانست پيام ها را منتقل كند و پيام امام، چه در نجف، چه در پاريس از طريق اعلاميه به ايران آورده مي شد يا از طريق تلفن خوانده مي شد، ضبط مي شد، پياده مي شد و مي بينيد كه طولي نمي كشد پيام انقلاب در يك روز به دورترين روستاها ارسال مي شود. اين مهمترين ابزار يا سازماني است كه روحانيت از آن استفاده كرد.
3) دكتر محمدصادق كوشكي(عضو هيأت علمي دانشكده علوم سياسي دانشگاه خواجه نصير طوسي):
انقلاب اسلامي تنها انقلابي است كه ابزار انقلابيون سلاح، مهمات و... نيست؛ كتاب، اعلاميه و نوار است. بله، دقيقتر بگوييم، انقلابي كه نمادش در رسانه هاست، انقلابي كه وقوعش در ذهن، زبان و در زندگي مردم است. چرا در ذهن مردم است؟ زيرا تصّوراتي از اين دست كه ما محكوم به تقديريم، ما قادر به تغيير نيستيم، ما كوچكتر از آنيم كه تغيير ايجاد كنيم، ما نميتوانيم و نمي شود را مي شكند. اين را چنان متحول مي كند كه جامعه مخاطب ايراني مسلمان، احساس قدرت مندي مي كند و به هيچ عنوان احساس رعب و وحشت نمي كند و اين احساس قدرتمندي برخواسته از تعقل است؛ حس كورنيست. چون اگر حس كور بود نميت وانست از سال 41 تا 57 دوام بياورد و هر روز قدرتمندترشود. در زبان مردم تغيير ايجاد مي كند چون زبان مردم نه به معني كلمات و واژگان، بلكه به معني عرصه ا ي است كه آن تفكر مطرح مي شود. يعني فكر جايي عرضه مي شود كه آن عرصه زبان است. مفاهيم جديدي مانند مستضعفين، مستكبرين و حتي كلماتي مثل شهادت، جانبازي مفاهيمي ايجاد مي كنند كه به دليل انقلاب در زبان ما شكل گرفت. كلمات شهيد، جانباز، مستضعف و مستكبر، قبلاً بودند امّا خالي از بار مفهومي كه انقلاب به آن مي دهد. امام در مقطعي مي آيد كه همه از امپرياليسم صحبت مي كنند، از توده ها، پرولتاريا، از خلق و از كارگر. امام مي آيد و واژه مستضعف، مستكبر و استكبار جهاني را به كار ميبرد. امام به جاي واژه هايي مثل جهان سوم، جهان اوّل، توسعه يافته، عقب مانده و امپرياليسم، واژه هايي مانند ملت هاي مستضعف و محروم، ملت هاي ستم كشيده، پا برهنه هاي مغضوب ديكتاتورها را مطرح مي كنند. در واقع امام از ادبيات ديني استفاده مي كنند.
تحول در زبان يعني اينكه منبع معني جامعه متفاوت مي شود. جامعه منبع معاني جديدي پيدا مي كند و تحول در زندگي مردم به وجود مي آيد. اهداف مردم از زندگي و معناي مردم از زندگي متفاوت مي شود و در مسير انقلاب از 41 تا 57 و به دنبال آن در تداوم انقلاب در طول سال هاي جنگ و ادامه آن و حتي افق هاي بينا لمللي انقلاب بوسني، افغانستان، كشمير و... ادامه ميي ابد.

محور چهارم:
تأثير دوره و زمان در بروز و تجلي فرهنگ
ايثار و شهادت و رابطه آن با نقش رهبري در
انقلاب
قبل از اينكه انقلاب اسلامي پيش بيايد، بحث انقلاب مشروطه مطرح است. آيا انقلاب مشروطه پيش زمينه اي براي انقلاب بود يا خير؟ در مورد همين مسئله، تاريخ نشان داده كه در زمان قاجار به خصوص ناصرالدين شاه، ظلم و ستم رواج بيشتري از دوران پهلوي داشته، اما در آن دوره انقلابي رخ نداد ؟
1) دكتر محمدصادق كوشكي(عضو هيأت علمي دانشكده علوم سياسي دانشگاه خواجه نصير طوسي):
مشروطه در واقع حركتي بود از جانب مردمي كه جانشان از ظلم به لب رسيد. مردم عصيان زده و ستم كشيده كه نا رضايتيشان از وضع موجود را به نمايش گذاشتند، هيچكدام افق مطلوبي را نميت وانستند ترسيم كنند. يعني فقط مي دانستند چه چيزي نمي خواهند ولي نمي دانستند چه مي خواهند و طبيعتاً اين حركت كه اسمش را انقلاب هم نمي شود گذاشت به معناي واقعي كلمه چون دگرگوني در جامعه ما ايجاد نكرد يك خيزش عمومي، يك شورش يا عصيان عمومي بود، تنها تأثير اساسي ا ش اين شد كه يك مقدار زمينه را براي استبدادستيزي در جامعه ما هموار كرد و مردم احساس كردند مي شود عليه شاه حركتي كرد، مي شود براي تغيير سرنوشت تلاش كرد و ما محكوم به تقدير نيستيم. تنها تحول اين بود. بله، شكست مشروطه از اين نظر مطرح است كه جامعه مشروطه منجر به هيچ تحولي در جامعه نشد. صرفاً همان فضاي ذهني را ايجاد كرد كه آدم ها ميت وانند و حق دارند براي تغيير سرنوشتشان تلاش كنند؛ نه اينكه موفق باشند، همين.
تحولي بود در عرصه ذهني، ولي در عرصه واقعيت تحولي اتفاق نيفتاد. جنبش ملي شدن نفت صرفاً يك حركت بود، با پس زمينه هاي ظلم ستيزانه و استعمارستيز. به اين خاطر كه مي خواست دست بيگانه را از سرزمين مسلمانان كوتاه كند حركت ضداستعماري بود، چون يك نوع اعتراض بود عليه نيروهاي سنگين غربي و حضور 200 ساله دولت هاي غربي كه بعد از صفويه وارد ايران شدند و در دوره قاجار خودشان را به شكل جدي به ايران تحميل كردند. عذمي خواهم كه مجبورم اين واقعيت تلخ را يادآوري كنم ولي اعتراضي بود به حضور بيش از 150 ساله انگليسي ها و اينكه مناسبات ظالمانه ا ي در خصوص پديده نفت در ايران رقم زده بودند؛ امّا اين حركت هم به آن توفيقي كه بايد، نرسيد. البته نفت ملي شد، اما بعد از مدتي كوتاه خيلي سريع بحث ملي شدن صنعت نفت با قراردادهاي جديد منتفي شد. در واقع باز هم سود برنده اصلي، ملّت ايران نبود.
2) دكتر اصغر افتخاري(عضو هيأت علمي دانشگاه امام صادق(ع)):
در مورد ناصرالدين شاه به سادگي نميت وان چنين حكمي صادر كرد. به عبارت ديگر دوره حيات ناصري را بايد به دو مقطع اصلي تقسيم كنيم. در مقطع نخست شاهد اجراي يك الگوي اقتداري (هم در حوزه سخت افزاري و هم در حوزه نرم افزاري) هستيم كه در تحولات سياسي-اجتماعي ايران امثال «جان فوران »به آن اشاره دارند. همين رويكرد است كه جوانه هاي هر گونه حركت اصلاحي- انقلابي را مي خشكاند. اما در مقطع دوم، عملا شاه ناصري دچار افول شده و ميبينيم كه بيشتر بنيادهاي سخت ا فزارانه ا ش را مدنظر قرار مي دهد. در گذار به دوران بعدي نه تنها توان نرم ا فزاري بازتوليد نمي شود، بلكه همان توان سخت ا فزاري هم بنا به دلايل متعدد رو به زوال مي رود و زمينه مساعد براي يك حركت انقلابي فراهم مي شود. البته توجه داشته باشيد كه ما هنوز از نقش مهم و تأثيرگذار«رهبري در انقلاب » و «سازمان حامي آن »سخن نگفته ا يم كه در انقلاب اسلامي ايران نيز به نحو چشمگيري ايفاي نقش كرد و حتي در جريان مشروطه هم باز شاهد جايگاه حساس آن هستيم.


منبع: فصلنامه فرهنگي و پژو هشي شاهد انديشه/ شماره 7/ ويژه فرهنگ ايثار و شهادت در نظريه هاي انقلاب و امام

تعداد صفحات : 7

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 39
  • کل نظرات : 28
  • افراد آنلاین : 9
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 11
  • آی پی دیروز : 4
  • بازدید امروز : 13
  • باردید دیروز : 5
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 28
  • بازدید ماه : 28
  • بازدید سال : 604
  • بازدید کلی : 59,290